چه كساني «روزنامه اعتماد» ميخوانند؟!
احمدصالح صفار
محتواي اين يادداشت صرفا مختص به خوانندگان محترم روزنامه اعتماد نيست، بلكه موضوعيت آن، به تحليل وضعيت نوظهور و چشمانداز رسانههاي مكتوب جامعه به صورت عام اشاره دارد. اساسا اين روزها با گسترش شبكههاي اجتماعي و رسانههاي مجازي پرسرعت و نسبتا ارزان قيمت، طبيعي است كه گرايش تودهها و شهروندان عادي جامعه به دليل جدال پيوسته با چالشهاي بيوقفه اقتصادي دچار يأس و روزمرّگيهاي بيامان شده و ميل كمتري به رجوع و مطالعه روزنامهها داشته باشند. در كنار اين، بايد به افزايش ميزان بياعتماديها در سطوح مختلف و بالطبع بيرغبتيهاي اجتماعي به كسب اخبار و احيانا فهم علل وقايع و دريافت راهكاري براي برون رفت از مشكلات موجود به واسطه دريافت آن از طريق روزنامهها را نيز به معضل فوق اضافه كرده و به آن توجهي جدي كرد. در واقع امروز حتي به صورت مستقلانه و منصفانه و با نگاهي فاقد قضاوت ارزشي، معتبرترين رونامههاي كشور با مشكل كمبود شهروندان عادي روزنامهخوان (ونه كمبود خوانندگان حرفهاي و هميشگي) مواجهاند و اين تنها شامل روزنامههاي مدرن نيست.
امروز برخي از روزنامههاي روزآمد، همواره و به هر نحوي جمعيت مخاطبان روزنامه خوان حرفهاي خويش را در كنار خويش حفظ ميكنند اما مشكل اصلي، به كاهش روزافزون گرايش عمومي مردم و به ويژه زنان و جوانان (بهطور مثال دانشجويان كه لزوما بايد جزو دسته خوانندگان حرفهاي روزنامههاي تخصصي باشند)، مربوط ميشود ! كساني كه امر اصلاح سياسي و اجتماعي جامعه و دولت تنها با دانشافزايي و مهارتيابي ايشان در تحليل دقيق و اقدام موثر و عملي ايشان، امكان وقوع مييابد. در باب گفتههاي مذكور، سوالات بسياري را ميتوان با رجوع به رويكردهاي گوناگون بررسي و تحليل كرد اما حقيقت امر را بايد در جايگاهي ديگر جستوجو كرد! در واقع در شرايط كنوني كه روزنامههاي حرفهاي به دليل فقدان اختيار فعاليت مطلق آزادانه (و نه فقدان قابليت علمي لازم و توان اجرايي كافي براي انتشار روزنامه) براي اثربخشي جامع بر افكار عمومي جامعه و شهروندان آن، توان كافي را در اختيار ندارند، بايد بيش از جستوجو براي جذب مخاطب بيشتر، ماهيت و كارويژه روزنامههاي حرفهاي و مدرن خويش را تغييري بنيادين داده كه اين، ابتدا نيازمند حمايت سياسي و مالي صادقانه و فعالانه نهاد حاكميت و بخش دولت از صداي پوياي رسانههاي اثرگذار جامعه مدني، حمايت ويژه جامعه مدني و دانشگاهي از طريق ظرفيتسازي اجتماعي تدريجي و نهادينهسازي فرهنگي تعامل مشاركتي شهروندان جهت تلاش عمومي براي تغيير رويهها و سازوكارهاي سنتي خواهد بود و آنگاه پذيرش نقش جديد رسانههاي مكتوب توسط سه ضلع دولت، مردم و رسانهها قابل دستيابي خواهد بود. از جمله رويكردهاي نويني كه (مورد بازتعريف مفهومي و بازتوليد ساختاري و فرآيندي قرار گرفته است) و ميتواند به عنوان كارويژه رسانهها در عصر تسلط شبكههاي اجتماعي مورد استفاده گيرد،
در گزارههاي ذيل قابل بيان خواهد بود:
۱- روزنامه، در اصل گفتمان ساز و منبع و مرجع توليد فكر است نه صرفا ابزار انتقال پيام!
امروز روزنامهها بايد از سطح اطلاعرساني و بيان تحليل خرد و كلان فراتر رفته و به گفتمانسازي و راهبري جريانات فكري نوانديشانه بپردازند! در اين نگاه، روزنامه ديگر ابزار نيست بلكه خود سازنده و خالق و مرجع فكري است. در اين جايگاه (روزنامههاي فكري مرجع)، شهروندان به جاي خوانندگي روزمره به «رجوع روشنفكرانه و محوري به روزنامه» روي ميآورند. در رويكرد مدرن، روزنامهاي جهاني مانند وال استريت ژورنال يا نشريه بسيار معتبري همچون تايم، بياغراق به عنوان مرجع توليد افكار نوين جهاني در حوزههاي گوناگون، امروزه گفتمانساز شدهاند و برخي از ذينفوذان جهان، سياستها و برنامههاي خود را از لابهلاي صفحات اين رسانههاي مكتوب انتخاب كرده، برميگزينند و اجرا ميكنند.
۲- روزنامه مدرن، همان حوزه عمومي مردم و روشنفكران است! (چه در فضاي مجازي يا در اوراق كاغذي)
گزارهاي وجود دارد كه تاكيد ميكند حقايق در قلب مردم و دموكراسي و... روزانه بر زبان آنها جاري ميشود. اين يك حقيقت است كه آغاز هر تحولي از بطن جامعه صورت ميگيرد و استراتژي از بالا به پايين كمتر نتيجه ميدهد. اين گونه است كه نه يك سياستمدار درستكار به تنهايي در «قدرت» كاري از پيش نميبرد و نه انسانهاي منتقد و آگاه نيز جداگانه هيچ توان و ارادهاي براي ايجاد تغيير در اختيار نخواهند داشت! درست اينجاست كه روزنامههاي حرفهاي ميتوانند به مثابه پلي واحد ميان شهروندان، روشنفكران و سياستمداران عمل كرده و خواست مشترك يكديگر را (نه در ذهن بلكه در واقعيت مكتوب كه اكنون به فضاي مجازي انتقال يافته) تحقق بخشند. اين همان چيزي است كه جامعهشناس شهير «يورگن هابرماس» نيز بر آن تاكيد دارد. بنابراين «روزنامه مدرن» بايد در جايگاهي بايستد كه هم «توليد فكر» كند و هم با ساخت حوزه عمومي (به صورت مكتوب و مجازي)، همه شهروندان و... را در صفحات كاغذي و مجازي روزنامه گرد هم آورده و به هم انديشي انتقادي، چارهانديشي راهبردي و نهايتا عملگرايي نوآورانه و نتيجه بخش تشويق كند!
۳- روزنامه مدرن، مرجع تخصصي و ميراث پايدار و مستند تكامل و تحول افكار، اخبار و اعمال يك ملت در طول تاريخ است.
روزنامههاي مدرن غير از خبررساني و تحليل مسائل گوناگون، كاركردهاي ديگري هم به خوبي دارند كه لازم است بر آن بيشتر تاكيد شود. لذا به صورت كوتاه ميتوان به دو گزاره ذيل صرفا جهت نمونه اشاره كرد.
۱. مستندسازي سيستماتيك تاريخ اخبار دولت و مردم و نگاهداشت آن به عنوان «ميراث جاودانه تكامل همهجانبه» كشور
۲. تخصصي گرايي در حوزههاي گسترده موجود و نمايش نوآوريها، چالشها و... براي هر دسته از مخاطبان به صورت روزانه و روزآمد
۴- روزنامهها، «حوزه عمومي مجازي». تجربه اروپايي
ايالات متحده و شمال اروپا را ميتوان به عنوان مركزيت علمي و زيرساخت اصلي تكنولوژيهاي مدرن شبكههاي اجتماعي امروز جهان در نظر گرفت. اما روزنامههاي مدرن مكتوب در كشورهاي توسعهيافته (با شاخص انساني بسيار بالا)، نهتنها مخاطبانشان كمتعداد نشدهاند بلكه گزارش شده كه بعد از غلبه و گسترش شبكههاي اجتماعي، حتي اگر بر تعداد مخاطبانشان افزوده نشده باشد (كه البته شده)، حداقل كمتر از وضع قبلي آن نشده است! حال چرا اين گونه است؟ علت آنجاست كه روزنامهها در اين كشورها، سالها از شبكههاي اجتماعي (از منظر جامعيت، اعتبار و روزآمدي) جلوترند. در واقع آنها منبع تغذيه شبكههاي مجازي هستند و در يك كلام، آنها به واقع حوزه عمومي مردم اسكانديناوي هستند. حتي اكنون در هلند، سوييس و دانمارك نيز فقط شكل دريافت روزنامهها توسط شهروندان تغيير يافته و آنها روزانه فعاليت مستمر و اثربخش خود را در حوزه عمومي با به اشتراكگذاري همان روزنامهها و نشريات معتبر مكتوب در شبكههاي مجازي زنده نگه ميدارند.
۵- روزنامه و راهكارهايي براي رقابت با شبكه اجتماعي!
همانگونه كه در بالا به تجربه جوامع توسعه يافته اشاره كرديم، بايد رقابتي متوازن، منطقي و متناسب براي استفاده منصفانه و بهره ورانه از روزنامههاي مدرن در دنياي آشفته امروز و شبكههاي اجتماعي بهطور همزمان ايجاد كنم. موارد زير ميتواند بيشتر از قبل مورد تمركز روزنامهنگاري حرفهاي قرار گيرد:
اتخاذ سياستهاي راهبردي همچون:
۱- ارايه همزمان راهكاردهي در كنار انتقادگرايي
۲- سياستگرايي در كنار علممحوري
۳. استانداردسازي فني (شكلي) و بوميسازي كيفي و روزانه محتوايي
۴- چهرهسازي به جاي الگوبرداري تكراري (براي مشاركت بخشي به مشاركت منتقدان خاموش و جلبتوجهات مردم به چهرهها و سخنان جدي ايشان و نهايتا دعوت آنها به حضور در حوزه عمومي مجازي)
۵- و...
۶- روزنامه اعتماد، شبكههاي اجتماعي و يك پيشنهاد
اينها گزيدهاي از راهبردها، الگوها، شاخصها و رويكردهاي استاندارد جهاني است كه امروزه روزنامهها را در زمانه حاكميت شبكههاي مجازي، از اطلاعرساني صرف به توليد فكر، جريانسازي، «ساخت حوزه عمومي مجازي» و مهمتر از همه، انتقال منابع فكري و گفتماني روزنامه به فضاي مجازي (عمومي) جديد هدايت ميكند. روزنامههاي مجازي مدرن به مثابه «حوزههاي عمومي جديد»، در آن مردم، شهروندان، روشنفكران و سياستمداران در تعامل مشترك با يكديگر، تمرين گفتوگو، دموكراسي، همفكري و همگرايي تشويق ميكنند. نقش شبكههاي اجتماعي نيز (به عنوان ابزار جديد ارايه پيام روزنامهها) سرعت بخشي به روند انتقال گسترده و متنوع اطلاعات در حوزه عمومي مجازي، جذابيتسازي بصري، تنوعبخشي به انواع مدلهاي ارايه محتوا و سهولت دسترسي و كيفيت بالاي محتواي مورد اشتراك است.
در چنين بستري كه در آن به واسطه همكاري شبكههاي اجتماعي (ابزار) و روزنامهها (منبع) و با مشاركت همه آحاد جامعه در فضاي مجازي، حوزه عمومي خلاق و فعال شكل ميگيرد، ميتوان انتظار داشت كه جمعيت خوانندگان عادي در ميانمدت برابر با جمعيت خوانندگان حرفهاي شود. امروزه ميتوان چشمانداز بالا را در قضاوتي منصفانه و غيرارزشي در سياستگذاريهاي راهبردي و سير تكامل، شكلي و محتوايي عملكرد روزنامه اعتماد از ابتدا تا اكنون (مطابق با استانداردهاي جهاني و مقايسه تطبيقي آن با شاخصهاي نوين روزنامهنگاري حرفهاي) مشاهده كرد. در آخر نيز بايد عنوان كرد كه منظور از تيتر اين يادداشت، پيشنهاد نويسنده به همراهي هرچه بيشتر اقشار محترم جامعه با خوانندگان حرفهاي روزنامههاي مدرن و حرفهاي، حتي در فضاي شبكههاي مجازي (سايت روزنامههاي مدرن مانند روزنامه اعتماد و...) به عنوان «حوزههاي عمومي جديد در فضاي شبكههاي مجازي» است.