كلمههاي كبود
شعري از زهرا حيدري
سالهاي خورشيدي ميچرخند
با آبروي زمين _كه در چمداني جا ميشود_
فرو كه بپاشم
زمين نفسي عميق ميكشد
ذراتم در دهان مردگان فرو ميرود
و دست پيدا ميكنم
كلمههاي نيمه ادا شده
كلمههاي كبود
دوباره برميخيزم
به بركت ابرهاي بيشكل
در هيئت درختاني كه برگهاي سرخ ميدهند
ميايستم
روبروي خورشيدي كه مرگ ميپاشد به سينه كوه
و مرثيه ميگذارد بر زبان رود
ديگر آوازم را از دهان درختها بشنو
كه تابوتهاي بالقوهاند
اينگونه ميبافم
مرگ را به زندگي
زندگي را به مرگ.
ما زاييده هيجانات بعد از توييم
اي زيبايي غريب در لجاجت ماه
كه بذر رنگ ميپاشي بر سياهي شب.
جوابي بده
به تمايل ذاتي ما، به جاودانگي