با «اعتماد» دوباره نوشتم
وجيهه قنبري
از روزهايي كه در تحريريه روزنامه نشسته و به سوژه گزارشي كه بايد بنويسم فكر ميكردم، روزهاي زيادي ميگذرد. به جبر روزگار از روزنامه راهي جاي ديگري شدم و كار ديگري. گرچه كاري در حال و هواي رسانه بود اما خاطرم هيچگاه با آن رنگ تعلق نگرفت. در تمام سالهايي كه گوشهاي از بخش رسانه روابط عمومي سازمان ميراث فرهنگي، صنايع دستي و گردشگري مشغول به كار شدم، دلم با روزنامه بود و هست. هنوز خودم را روزنامهنگار ميدانم نه فقط به دليل سالهايي كه در روزنامه گذراندم، بلكه به دليل معنايي است كه روزنامه به خبرنگار و روزنامهنگار ميبخشد. روزنامهنگاري فراتر از يك شغل و حرفه و برقراري نوعي رابطه انساني است كه با وجود نديدن مخاطبانت به آنها دل ميبندي و براي آنها هر روز مينويسي. هر روز براي كساني كه تو را دنبال ميكنند و ميخوانند مينويسي. هر روز ميخواني براي بهتر نوشتن و بيشتر تاثيرگذاردن. بازخورد هر خبر يا گزارشي تو را بيشتر به روزنامه پيوند ميزند. گرهاي كه با دستان تو باز ميشود، فرهنگي كه با دستان تو شكل ميگيرد دردهايي كه با دستان تو درمان ميشوند، همه و همه سبب ميشود، روزنامه حكم خانوادهات را پيدا كند. درست مثل احوالات من كه روزنامه اعتماد چه حالا، چه سالهاي نهچندان دور مرا به نوشتن واداشت.