شب رويايي استمفورد بريج
كتاب «يك سال در بهشت» بيوگرافي يا اتوبيوگرافي آندرس اينيستا نيست؛ فقط شرح فصل 2009-2008 است؛ فصلي كه گوارديولا تازه سرمربي بارسلونا شده بود و بارسا لاليگا و ليگ قهرمانان اروپا را مال خود كرد. «يك سال در بهشت» را خود اينيستا نوشته است. يعني كتاب محصول حرف زدن اينيستا و مكتوب شدن حرفهاي او توسط يك روزنامهنگار يا نويسنده نبوده؛ بلكه اينيستا خاطرات آن فصل را به قلم خودش نوشته و نوشتهاش را دو نفر از دوستان روزنامهنگارش ويراستاري كردهاند.
روايت اينيستا از فصل 2009-2008 با داستان بازي بارسا و چلسي در استمفورد بريج شروع ميشود. ديدار رفت دو تيم در مرحله نيمهنهايي ليگ قهرمانان اروپا در زمين بارسا با تساوي بدون گل به پايان رسيده بود و در بازي برگشت، چلسي 1 بر صفر از بارسا پيش افتاده بود و تيم نوپديد و رويايي گوارديولا در آستانه حذف شدن بود. ولي اينيستا در دقيقه 88 با شوتي محكم و دقيق، گلي تاريخي را به نام خودش ثبت كرد؛ گلي كه سمبل ثمربخش بودن تيكيتاكاي گوارديولا بود و اينيستا را نيز اينيستا كرد. عكس روي جلد كتاب هم لحظه شادي اينيستا پس از زدن آن گل تاريخي است. گل به چلسي در كنار گل به هلند در فينال جام جهاني 2010، درخشانترين لحظات زندگي اينيستا تا به امروز بوده است. ساختار كتاب اينيستا هم جالب است. جدا از مقدمه و موخره، كتاب حاوي هشت فصل است در تشريح هشت لحظه كليدي در مسير «فتح سهگانه». منظور از فتح سهگانه، قهرماني در ليگ قهرمانان اروپا، ليگ فوتبال اسپانيا و جام حذفي اين كشور است. فصل اول داستان «گل استمفوردبريج» است. اينيستا درباره شادي و واكنش خانوادهاش پس از آن گل تاريخي، نوشته است: «پدرم موقع بازيهاي حساس بسيار مضطرب ميشود، خيلي بيشتر از آنكه تصورش را ميكنيد. 10 دقيقه اول آن بازي را اصلا نديد. رفت بيرون قدمي بزند و هوا بخورد و باعث مشاجره در خانه نشود... اما وقتي به او گفتند كه اسين گل اول را زده، برگشت خانه و نشست جلوي تلويزيون. اين فلسفه اوست. وقتي تيم جلو باشد يا بازي مساوي دنبال شود، مضطرب است و فكر ميكند احتمالا اتفاق بدي ميافتد و نميخواهد آن اتفاق بد را ببيند. اما وقتي عقب باشيم، چون هيچ اتفاق بدتري نميتواند بيفتد، مينشيند و تشويق ميكند تا به بازي برگرديم.» اينيستا ميگويد: «هيچوقت آن گل را فراموش نميكنم. سرنوشت ميخواهد جايي كه بايد باشي بايستي. »
اينيستا كه به تازگي راهي ليگ ژاپن شده، تا همين يك ماه قبل كاپيتان بارسلونا بود. او از 12 تا 34 سالگي براي بارسلونا توپ زد و از 18 سالگي عضو تيم اصلي بزرگسالان بارسا بود. بنابراين عجيب نيست كه پس از شانزده سال موفقيتآميز و سرشار از خستگي و آسيبديدگي، در 34 سالگي با بارسا وداع كرده است. او در فصل سوم كتابش آسيبديدگيهاي فصل 2009-2008 را شرح داده است. نكته جالب اين فصل، احساس دررسيدن مصدوميت است. مصدوميتهاي پي در پي در نيمه دوم فصل، موجب شد كه آندرس در بازي برگشت مقابل رئال مادريد، فينال جام حذفي و نيمهنهايي ليگ قهرمانان بازي نكند تا به فينال رم برسد؛ فينالي باشكوه كه بارسا 2 بر صفر منچستريونايتد را شكست داد و براي سومين بار قهرمان چمپيونزليگ شد. نكته جالب ديگر، توصيه گوارديولا بوده است: «گوارديولا از ابتدا هميشه تاكيد ميكرد كه بايد به صداي بدنمان گوش كنيم. بدن گاهي از ما ميخواهد كاري برايش بكنيم. من هم به مرور ياد گرفتم چه كار كنم. » اما تيكيتاكا چگونه شكل گرفت؟ پس از قهرماني اسپانيا در يورو 2008، اينيستا باخبر ميشود كه گوارديولا سرمربي بارسا شده. اغلب بازيكنان درباره توانايي گوارديولا در مقام سرمربي تيمي مثل بارسا شك داشتند و كسي مثل مورينيو را به او ترجيح ميدادند؛ چراكه گوارديولا بيتجربه بود. اما اينيستا شك نداشته كه با گوارديولا فصل باشكوهي در پيش خواهند داشت: «به سرعت متوجه شدم كه گوارديولا با ريكارد بسيار متفاوت است. هر دو... بسيار مكالمهمحورند و به حرف زدن بسيار اهميت ميدهند، اما گوارديولا بسيار روشمندتر است... گوارديولا خيلي چيزها را تغيير داد. » بازيكنان بارسا روش بازي گوارديولا را در تمرينات پيش از آغاز فصل كموبيش آموخته بودند ولي در اولين بازي آن فصل، به نومانسيا باختند. اما گوارديولا به بازيكنانش گفت «نبايد از هدفمان منحرف شويم.» و اينيستا توضيح ميدهد: «هدفمان كسب جام نبود، بلكه يك روش بازي مشخص بود، و جامها هم نتايج منطقي آن هدف. هيچوقت از هدف منحرف نشديم و اين يكي از اصليترين رازهاي موفقيتمان بود. » بنابراين در بازي دوم مقابل راسينگ هم به همان شكل بازي كردند اگرچه نتيجهاي بهتر از مساوي نصيبشان نشد. ولي نهضت ادامه داشت و مقابل اسپورتينگ خيخون هم تيكيتاكا مبناي بازي بارسا بود. در شبي كه اينيستا هم جزو گلزنان بود، بارسا 5 بر 1 پيروز شد و سرانجام تيكيتاكا ثمر داد و جهان با فلسفه فوتبال پپ گوارديولا آشنا شد.