نگاهي به داستان فراريهاي كره شمالي
چيزي براي حسرت خوردن نداريم
مايكل رنك
ترجمه: بهار سرلك
اگر روسيه تحت سلطه استالين در كلام چرچيل «معمايي است كه در ابهام يك راز پنهان شده است»، كره شمالي چاله سياهي است كه نفوذ به آن ممكن نيست. رسانه اصلي دولت يعني آژانس خبري مركزي كره، قوانين سفتوسختي براي مسدود كردن اخبار دارد. درست است كه جهانگردها ميتوانند چند روزي از پيونگيانگ، پايتخت ويترينمانند اين كشور ديدن كنند و از مصاحبت با چند مراقب خوشبرخورد كه با وسواس بسيار گزينش شدهاند، لذت ببرند اما دريچهاي به روي آنچه دولت را ميگرداند به روي آنها باز نميشود و اقبالي براي همنشيني با شهروند معمولي كره شمالي نخواهند داشت. همانطور كه سفير بريتانيا سال 2009 با ركوراستي خاص خودش گفت: «ابدا هيچ اطلاعاتي از اين دولت به دست نياورديم» و در پيونگ يانگ با منابع كم اطلاعات مواجه بوديم چرا كه به هر طرف كه رو ميكرديم ماموران رسمي دولتي بودند.
بنابراين براي فهميدن اينكه كره شماليها چه ديدگاهي در مورد دولت و جامعهشان دارند هيچ انتخابي جز صحبت كردن با فراريهايي كه فرار به كره شمالي را ترتيب دادند، نداريم. روزنامهنگار لسآنجلس تايمز، باربارا دميك، با 100 فراري گفتوگو كرده است اما در كتاب خواندني «حسرت نميخوريم»، روي داستان برخي از اين افراد متمركز شده كه همگي اهل چونگجين هستند؛ اين شهر در شمال شرقي كره قرار دارد و به خارجيها نزديك است. از آنجايي كه مردمان چونگجين صداي شفافتري نسبت به اهالي پيونگيانگ دارند، بنابراين دميك تصميم گرفت بر اين شهر تمركز كند. در پيونگيانگ شهري با فضاي خاكسترياش و نبود هميشگي نيروي برق، هيچكس از گرسنگي نميميرد. يكي از تكاندهندهترين نكاتي كه خواننده از اين كتاب دريافت ميكند اين است كه اين كشور در منجلاب فقر و سركوب دستوپا ميزند اما همچنان انعطاف خود را حفظ ميكند و ميل به بقا دارد.
به بچههاي كره شمالي آموزش ميدهند آواز «هيچ چيزي براي حسرت خوردن نداريم» را بخوانند و تا همين اواخر گويي مردم اين گفته را باور داشتند چرا كه هيچ تصوري از زندگي خارج از كشورشان نداشتند. ولي قحطي دهه 1990 كه جان بيش از يك ميليون نفر را گرفت، ناچار آنها را به سمت تامل و تعمق وضعشان و بدبيني سوق داد. اوك-هي يكي از شخصيتهايي كه دميك با او به مصاحبه مينشيند، به هنگام فرار به چين دستگير و روانه زندان ميشود. او پس از آزادي به مادرش ميگويد: «ژنرالِ تو [كيم جونگ-ايل] همه شما را احمق بار آورده.»
اوك-هي پاي تماشاي تلويزيون كره جنوبي نشسته و فهميده بود هر چه در ميهنشان درباره استعمار و فقر در كره جنوبي كاپيتاليست به آنها خوراندهاند، دروغ محض است. در حال حاضر بسياري از ماموران رسمي ديگر پروپاگانداهاي دولت را باور ندارند و مسوول زندان به زناني كه براي فرار به چين زندانياند ميگويد: «خب، اگر يك بار ديگر بخواهي بروي چين، ديگر دستگير نميشوي. »
اما برخلاف چنين نظراتي، كتاب قصد ندارد بحث سقوط اين رژيم را چنانكه بسياري از فراريها و مفسران غربي در دهه 1990 انتظارش را داشتند، پيش بكشد.
يكي از داستانهاي تلخ كتاب داستاني درباره دو عاشق است كه جرات ندارند به يكديگر بگويند در فكر فرارند. مي-ران از فرودستترين طبقات جامعه است در حالي كه جون-سانگ به خانوادهاي مرفه تعلق دارد و در ژاپن قوموخويشهايي دارند. در نهايت اين دو در كره جنوبي همديگر را ملاقات ميكنند اما رابطهشان تمام شده است. مي-ران ازدواج موفقي با يك جنوبي داشته اما كابوس سرنوشت خواهرانش كه يا در اردوگاه كار اجباري هستند يا مردهاند، دست از سرش برنميدارد. اين در حالي است كه جون-سانگ در دانشگاه نخبگان پيونگيانگ درس ميخواند از آيندهاش مطمئن نيست و نگران است هرگز والدينش را نبيند.
دميك ميگويد اقامت فراريها در كره جنوبي آسان نيست و از امكان انتخابهاي بيشماري كه پيش رويشان است، يكه ميخورند. براي مردمي كه در تمام طول عمرشان دولت برايشان تصميمگيري كرده، اين موقعيت مبهوتكننده است. شايد غافلگيركننده باشد اما بسياري از آنها ميخواهند به كره شمالي بازگردند و گناه ترك اعضاي خانوادهشان در آنجا، آنها را از پا درآورده است.
داستانهاي اين كتاب تكاندهنده و آزاردهنده هستند و يقينا بيشتر از جهانگردي كه به پيونگيانگ سفر كرده، زندگيهاي واقعي آدمهاي كره جنوبي را به تصوير ميكشد. كتاب «حسرت نميخوريم» نوشته باربارا دميك زمستان گذشته با ترجمه زينب كاظمخواه از سوي نشر ثالث روانه كتابفروشيها شد.
The Guardian