درستايش فينال جامجهاني
ستارهاي بدرخشيد و ماه عالم شد
علي ولياللهي
اگر فرض كنيم هر آدمي بين 75 سال بهطور ميانگين عمر ميكند و همچنين بپذيريم كه او از سن 12 سالگي مخاطب جدي فوتبال ميشود، با يك حساب سرانگشتي ساده ميتوان تعيين كرد كه هر آدمي در طول عمر خود بين حدود 15 فينال جام جهاني را ميتواند ببيند و درك كند. واضح است كه اين تعداد خيلي كم است، نسبت به سن آدم. هفتاد سال زندگي و كمتر از پانزده بازي نود دقيقهاي يا حداكثر 120 دقيقهاي. نسبت بگيريم به صفر ميل ميكند. براي همين فينال جام جهاني خيلي مهم است. چون در زندگي آدمها خيلي به ندرت اتفاق ميافتد. يكي از آن به ندرتها امشب است؛ يكشنبه 24 تير ماه 1397، ساعت 19:30. ما قرار است يكي از معدود فينالهاي جام جهاني را ببينيم. بين فرانسه و كرواسي.
هر چهار سال، يك ماه جام جهاني داريم. هر چهار سال، يك شب فينال جام جهاني داريم. فينالي كه آدم را ياد قصههاي پريان مياندازد. قصه دري كه هر چند سال يكبار باز ميشود و آدم را به گنج ميرساند. توي شبي كه مدار ماه و مريخ در يك راستا قرار گرفتهاند. داستان آن گياهي كه هر چند سال يكبار ميرويد و به خورندهاش عمر جاودان ميبخشد. قصههاي جادويي رد شدن ستاره دنبالهدار از آسمان و مردم آرزو به دل كه چشم دوختهاند به سياهي شب تا كي بختشان باز شود. اصلا از همان گذشته هم ميدانستند كه چيزهاي خوب نبايد هميشگي باشند. چه سرّي است در اين فاصله زماني؟ چه رمز و رازي در «دورهاي بودن» است؟
ميگويند رد شدن ستارهها را توي آسمان با انگشت نشان هم ندهيد. چرا كه ستارگان و موجودات فرازميني هستند كه از نشان داده شدن با انگشت بدشان ميآيد. اين كار باعث خشمشان و برگشتن بخت و اقبال از آن شخص و خانوادهاش ميشود. ميبينيد؟ اين هميشه در خوف و رجا نگه داشتن انسانهاست. بازي با روح و روان مردم است. ميگويند اين ستاره دنبالهدار هر چند سال يكبار از زمين رد ميشود و تازه آن موقع هم نبايد با انگشت نشانش بدهيم. مگر ميشود آدمي كه عمرياست چشمش دوخته شده به آسمان براي رصد ستاره، آن را با انگشت نشان ندهد؟ چطور ميشود نخواهد نظر ديگران را نسبت به اتفاقي كه هر چند سال يكبار رخ ميدهد جلب كند. تازه اگر مطمئن هم باشد كه همه دارند نگاه ميكنند، باز هم دست آدم بعضي وقتها ناخودآگاه بالا ميآيد و ميرود دنبال ستاره. اصلا خاصيت ستاره بودن همين است كه ميكشاند آدم را دنبال خودش.
داستانهاي قديمي شكلشان تغييري نكرده، فقط محتواشان عوض شده و تغيير كاركرد دادهاند. حرف من نيست. اسطورهشناسان ميگويند. جام جهاني همان داستان رد شدن ستاره دنبالهدار در شبي روشن و پرستاره است، ستارهاي كه هر كس در تمام عمرش شايد فقط چند بار شانس ديدنش را داشته باشد. اگر ديد كه ديد، نديد از دستش رفته و بايد چند سال ديگر با حسرت منتظر بماند. مثل بازي فينال. هركس بطور ميانگين پانزده بار در عمرش ميتواند آن را ببيند. يكي از آن پانزده بار امشب است. من كه خودم به شخصه نميتوانم خيره نشوم به ستارههايي كه در ورزشگاه مسكو دنبال توپ ميدوند. نميتوانم آنها را با انگشت نشان ندهم، نميتوانم دنبالشان نكنم. بقيه هم نميتوانند. دنياي ستارهها دنياي عجيبي است.
نميدانم كدام شب بوده كه ما از روي بچگي انگشتي به آسمان دراز كرديم و ستارهاي را نشان هم داديم و آن ستاره هم يك خداي عصباني از آب درآمده و ديگر نگذاشته روز خوش در زندگيمان ببينيم. نميدانم طلسم ما را به پاي كدام شهاب سنگ ميليونها سال نوري دورتر از زمين بستهاند كه ديگر نميتوانيم باطلش كنيم. مهم نيست. امشب فينال جام جهاني است و من به ستارههايي فكر ميكنم كه قرار است روي زمين بدرخشند. ما كه خيلي وقت است دست از آرزوهامان كشيدهايم و از كسي انتظار برآورده شدنش را نداريم، ميتوانيم بدون ترس از بدشگوني، ستارهها را دنبال كنيم و به هم نشانشان بدهيم. امشب ستاره دنبالهدار از آسمان رد ميشود و من ميتوانم از ته دل بخندم به كتابهايي كه ميگويند وقت رد شدن ستاره حواستان باشد حتما سمت راستتان قرار بگيرند، چون اگر از طرف چپ رد شوند كارتان زار است. ميگويند مراقب باشيد كه اگر ستاره سمت چپ بود، سريع بچرخيد و دفع بلا كنيد. ميخندم چون فوتبال براي اين مشكل هم راهحل پيدا كرده. عوض كردن زمين بين دو نيمه.
در شبي كه ميتوان مطمئن بود نور ستارههايي كه ميبينيم مال سيارهاي نيست كه قرنها پيش مرده و تازه نورش به زمين رسيده، ما به تماشاي فوتبال خواهيم نشست. ستارهاي دنبالهدار كه هر چهار سال يكبار از آسمان رد ميشود.