سفر كنيم براي انتقام از طبيعت
اشكان بروج
گردشگري و سفر، نه به معناي اينكه در خانه وسايل را جابهجا كنيم و رنگ مبل را از قرمز به زرد تغيير دهيم، بلكه به معناي اين است كه بايد از خانههايمان بيرون بزنيم و در ايام مختلف سال از جمله همين روزهاي گرم تابستان، با تمام قدرت انتقام سختي از طبيعت بگيريم. بايد به زير آبشار و داخل رودخانهها و تنگهها برويم و با تبديل رنگ آبي و زلال به رنگ قهوهاي نسكافهاي، ثابت كنيم ما انسانهاي طبيعتگرد و گردشگران خاصي هستيم كه با تمام وجود ميتوانيم براي گرفتن سلفي با خويشانداز به همهچيز گند بزنيم.
اما واقعيت پشت پرده چيزي نيست جز نبود «فرهنگ سفر»؛ گذري بر تاريخ سفر و گردشگري نشان ميدهد جابهجايي و حركت، بنياد سفر بوده و در زمانهاي مختلف اهداف و انقلابهايي، جريانهاي سفر را تغيير داده است. در روزگاران نخستين، غذا و فرار از دشمن و پناهگاه دليل سفر بود و بعدها، تجارت، مذهب، چرخ، جاده، دانش، سياست، اكتشاف، پرواز، قطار، ماشين، تفريح و درنهايت تجربه و آگاهي دلايل و نقاط عطف سفر شدند.
در گذشتن از اين مسير، افرادي بودند كه آگاهانه سفر ميكردند و با اشتراكگذاشتن تجربهها و سفرنامههايشان، به مردم براي سفرهايشان خط فكر ميدادند. چگونه سفر رفتن و آداب گردش، با خواندن و همسفر شدن و پا به سفر شدن، رشد كرد و در هر نقطه دنيا، به عنوان نوعي خردهفرهنگ به وجود آمد، تا جايي كه در سالهاي گذشته، كدهاي اخلاقي و رفتاري گردشگري به نوعي قانون نانوشته سفر براي همه جهانيان شد.
روايت 10 سال گذشته جريان سفر در ايران بسيار پيچيده است ولي آنچه مشخص است، سفر هيچگاه از ما برنميگردد و ديگر سفر كالاي لوكسي نيست، بلكه بخشي از سبد خانوار محسوب ميشود.
پاركها، مناطق تفريحي، تعطيلات و آخر هفتههاي ايرانيان نشان از اين دارد، كه چادر دفي يا خودرو شخصي، گاز پيكنيك، كتلت وآش، زيرانداز حصيري، همراه با چاي و قند و استكانهايش، بخشي از فرهنگ سفر در ايران است. و اين فرهنگ وامانده فرهنگ سفر انبوه قرن نوزدهم اروپاست.
آنچه امروز ايران براي فرهنگ سفر نياز دارد، از مهدكودك تا دورهميهاي سالمندان در پاركها، آگاهي و آموزش عمومي و سراسري ايرانيان از اثرات منفي گردشگري ناپايدار پيكنيكي و ارايه راهحلي به اسم گردشگري پايدار و طبيعتگردي مسوولانه به همه اهالي سفر است.
آنچه ما داريم به عنوان فعالان اين صنعت درآمدزا و مفرح ميبينيم، انحطاط منابع گردشگري و هرز رفتن منابع اقتصادي حاصل از گردشگري است كه با بيبرنامگي مسوولان و اجازه ندادن به دخالت كارشناسان
و اهالي فن در امور برنامهريزي و سياستگذاري، با سرعت عجيبي در حال زمينخوردن است. ايكاش بودن
سازماني به نام گردشگري، گرهگشاي داستان باشد، نه گره كور!