• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4163 -
  • ۱۳۹۷ شنبه ۲۷ مرداد

حتما نبايد جنگ شود...

سينا قنبرپور

حتما نبايد جنگي دربگيرد تا مفهوم «ازخودگذشتگي» را بتوان لمس كرد و آموخته‌هايش را در ترازوي آزمودن نهاد. حتما نبايد نبردي رقم بخورد تا «شهادت» تجربه كرد. حتما نبايد ميداني پر از مين باشد تا نفست را بيازمايي كه آيا حاضري براي تامين امنيت جان همرزمانت روي مين بروي. حتما نبايد در مسجد بود و خدا را جست. اين ‌روزها جاي خيلي چيز‌ها و خيلي آدم‌ها ميان ما خالي است. اين روزها جاي «حاج‌جواد»هاي بسياري خالي است. «حاج‌جواد» يكي از مردان آن روزهايي بود كه وقت آموختن ما بود. شايد با آن سن كم اصلا به حج مشرف نشده بود ولي همه «حاجي» صدايش مي‌كردند. بهانه برپايي كلاسش ماه رمضان بود و آموزش قرائت قرآن. اما او آموزه‌اي بيشتر از روخواني از قرآن داشت. «حاج‌جواد» و همرزمانش از آن رزمندگاني بودند كه برايشان لقب «سنگرسازان بي‌سنگر» ساخته بودند. همان‌هايي كه لودر سوار مي‌شدند و پيش از خط مقدم به جلو مي‌تاختند تا در هجوم آتشبارهاي مختلف خاكريز درست كنند؛ جايي براي پناه و سنگر گرفتن رزمندگان خط مقدم. احتمال زنده ماندن راننده‌هاي لودر را چه كسي مي‌تواند، تخمين بزند؟ چه كسي مي‌داند در دل و ذهن آن رانندگان لودر چه گذشت وقتي خط مقدم را مي‌شكافتند و به جلو مي‌راندند؟ «حاج‌جواد» از رزمندگان جهادسازندگي بود همان يگاني كه لودرها و ساير خدمات مهندسي در جبهه‌هاي جنگ را مديريت مي‌كردند. وقتي جنگ تمام شد خيلي‌ از همرزمانش در همين ميدان وليعصر(عج) كنوني كه مقر وزارت جهادسازندگي بود، مستقر شدند. اما در همه اين سال‌ها كه خبرنگار بودم هيچ رد و نشاني در ميان مديران بسياري كه نامشان از زمان جنگ بود، از «حاج‌جواد» نيافتم. نه در ميان مديران استاني و نه در ميان مديران ملي و نه در ميان فرماندهان ديگر. «حاج‌جواد‌» فقط يك نفر نبود. نام‌هاي بسياري ديگر هم بود. حالا حسرت نبودن‌شان به دلمان مانده است.

حسرت نبودشان در روزي كه ديگر آسايش داريم و خبري از موشك‌هاي عراقي در تهران نيست و هيچ جنگنده بعثي ديوار صوتي در شهرهاي خوزستان و ايلام و كرمانشاه يا كردستان را نمي‌شكند. حسرت نبودن‌شان در روزي كه ديگر از تير و تفنگ و بمب، خبري نيست اما خيلي چيزها به جان خيلي چيزهاي ديگر افتاده است. حسرت نبودن‌شان در شهرهايي كه همه در تلاشند، بيشتر جمع كنند و كمتر به اين جمله مي‌انديشند كه «توكل به خدا» چه مفهومي داشته و دارد. حسرت نبودشان در شرايطي كه انبار پشت انبار، مالامال از اجناس مي‌شود ولي بازار خالي است. اگر «حاج‌جواد»ها امروز بودند لودرهاي خط‌شكن را به سوي كدام ميدان روانه مي‌كردند؟ رزمندگان كجا قرار است، سنگر بگيرند؟

شايد خيلي زود دچار فراموشي شده‌ايم؟ گويا خيلي حرف‌ها را از ياد برده‌ايم، خيلي كتاب‌ها را ديگر ورق نزده‌ايم. خيلي چيزها را آن ته ذهنمان پنهان كرده‌ايم.

حتما نبايد جنگي دربگيرد كه «شهادت» معنا يابد، حتما نبايد نبردي رقم بخورد كه آزمون «ايثار» پيش روي‌مان قرار بگيرد.

همين امروزمان روز آزمايش است. همين امروز كه به هرجا سراغ هر كاري مي‌روي، پر است از غر و ناله‌ها. از اينكه چرخ هيچ‌كس نمي‌چرخد. از اينكه هر چه مي‌خواهي بخري بايد همين الان نقد پرداخت كني و اين‌گونه كه نمي‌شود كاسبي كرد. از اينكه هيچ چيز قيمت ديروزش را ندارد و از بسيار بسيار چيز ديگر براي ناليدن.

شايد خيلي زود دچار فراموشي شده‌ايم ولي اسكناس روي اسكناس اگر بسيار گذاشته باشيم آن روز كه فرا برسد تنها ايستاده‌ايم و دستان‌مان خالي است. حالا دلار آن قيمت افسانه‌اي را يافته باشد يا سكه بهاي خون سياوش را.

امروز جاي «حاج‌جواد»ها خالي است و آنهايي كه لودر سوار شدند؛ آنهايي كه چرتكه نمي‌انداختند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون