برخيز و اول بكش (33)
فصل چهارم
يك ضربت به فرماندهي عالي – ربايش آيشمن
نويسنده: رونن برگمن / ترجمه: منصور بيطرف
اسراييل در سال 1956 به عنوان يك قدرت اطلاعاتي ظهور كرد، بعد از آنكه نيكيتا خروشچف يك سخنراني محرمانه در بيستمين كنگره حزب كمونيست ارايه كرد، سخنراني كه در آن او به صراحت درباره جناياتي كه سلفش، جوزف استالين، كرده بود سخن گفت. هر جاسوسي بهدنبال آن بود تا متن اين سخنراني را به دست آورد تا نشانههاي ذهني خروشچف را مطالعه كنند اما هيچكدام از آنها نتوانستند به پرده سرّي آهنين شوروي نفوذ كنند . اين اطلاعات اسراييل بود كه موفق شد و آيسر هارل دستور داد تا يك نسخه از اين سخنراني را به سيا تحويل دهند.
آلن دالاس، مدير سپاسگزار سازمان سيا، تحت تاثير قرار گرفت و آن را به رييسجمهور دوايت آيزنهاور داد كه او هم دستور داد آن را به نيويوركتايمز براي انتشار بدهند. نشر اين سخنراني توفاني در جهان به پا كرد و بهشدت شوروي را شرمسار كرد.لشكركشي سال 1956 اسراييل به سينا، هر چند يك فاجعه سياسي بود اما پايداري كشور را در عملياتهاي اطلاعاتي تقويت كرد. هارل در پي جنگهاي كوتاه شروع به بافتن يك شبكه از ارتباطات سرّي در درون تمام كشورهاي خاورميانه، آسيا و آفريقا از جمله در بسياري از كشورهايي كه به طور علني در كنار عربها بودند كرد. اين عملكرد عملياتي در موساد به عنوان «دكترين پيراموني» مشهور است.موساد در سال 1960 به دست آمد، زماني كه عوامل اطلاعاتي اسراييل رد آدولف آيشمن- يكي از معماران و اجراكنندگان اصلي راهحل نهايي هيتلر - را در بوينس آيرس گرفتند؛ جايي كه براي 10 سال با نام ريكاردو كلمنت زندگي ميكرد.يك بازپرس آلماني -يهودي به نام فريتس باوئر نااميد از اينكه اين شانس را نداشته تا جنايتكاران جنگي نازي را به دست عدالت در آلمان بسپارد، اطلاعاتي را كه درباره آيشمن جمعآوري كرده بود به موساد ارسال كرد.زماني كه يك مقام موساد به ديدن او رفت، باوئر او را با اسناد طبقه بندي شدهاي كه روي ميزش بود، تنها گذاشت. فرد اسراييلي نكته را گرفت و از جزييات آن اسناد كپيبرداري كرد.بن گوريون، هارل را در راس يك تيم بزرگ مامور رفتن به بوينس آيرس كرد. نخستوزير عزمش را جزم كرده بود تا با آيشمن كه نام رمز ديبوك (از كلمه عبري روح شيطاني كه در يك شخص زنده حلول ميكند) به وي داده بودند تسويه حساب كند. اما هدف عمليات خيلي فراتر از انتقام گرفتن از يك فرد بود، هرچند كه گناه او بسيار بزرگ بود. بن گوريون به هارل و تيمش دستور دادكه به هيچوجه به او آسيب فيزيكي نزنند، با آنكه كشتن او راحتترين گزينه بود اما در عوض او را بربايند تا در اسراييل دادگاهي شود. هدف از اين ربايش تكان دادن دوباره افكار عمومي جهان و خاطره دردناك هولوكاست از طريق به نمايش گذاشتن كارهاي يكي از گردانندگان اصلي آن بود.دهها عامل و همكار موساد در اين عمليات مشاركت داشتند كه برخي از آنها پاسپورتهاي خود را حتي تا سطح 5 كشور تغيير داده بودند. آنها در خانههاي امن سراسر پايتخت آرژانتين پخش شدند. در 11 ماه مه، تيم در موقعيت ايستگاه اتوبوسي كه هر روز يك مردي به نام كلمنت راس ساعت 7:40 بعدازظهر از اتوبوس پياده ميشد و مسافت كوتاهي را تا خانهاش پياده طي ميكرد مستقر شدند. در عصر اين روز، اتوبوس آمد اما آيشمن ظاهر نشد. تيم دستور داشت كه ديرتر از ساعت 8 بعدازظهر منتظر نماند و اگر ديده نشد عمليات را قطع كنند تا سوءظني برانگيخته نشود.راس ساعت 8 آنها آماده جمع كردن بودند اما رافي ايتان، فرمانده ميدان تصميم گرفت كه يككم ديگر بمانند. 5 دقيقه بعد در حالي كه ايتان هم آماده جمع كردن براي آن شب بود اتوبوس ديگري ايستاد. كلمنت پايين آمد و شروع به قدم زدن كرد در حالي كه يك دستش در جيبش بود.زوي مالچين، اولين فردي بود كه مشتي حواله او كرد. او ترسيده بود كه كلمنت به چيزي شك برده و به همين خاطر آماده بيرون آوردن اسلحه باشد به همين خاطر به جاي آينكه طبق نقشه عمل كند كه او را از پشت بگيرد و به درون ماشين هلش بدهد، او را از پشت به سمت يك گودال هل داد و همراه با ايتان و يك عامل ديگري كه از پشت نزديك او بود روي او پريدند. كلمنت فرياد كشيد اما كسي اطراف او نبود كه فريادش را بشنود. در عرض چند ثانيه، او را منكوب و طناب پيچش كردند و در عقب ماشين انداختند. زوي آهروني، يك عامل اطلاعاتي موساد، كه در آنجا نشسته بود به زبان آلماني به او گفت كه اگر مشكلي درست كند يك گلوله به مغزش شليك ميكند.ايتان دنبال علامتهايي ميگشت كه او را مطمئن سازد كه خود آيشمن است. جاي زخمي روي بازويش كه كلمه اس اس را تاتو كرده بودند به راحتي معلوم بود. اما جاي زخم، جراحي شده بود و همين خود يك مشكل ايجاد كرده بود اما در پرونده اس اس آيشمن يك علامت ديگري ثبت شده بود. ايتان مجبور شد كه كمربند شلوار كلمنت را باز كند و دستش را درون شلوارش كرد اين كارها در حالي صورت ميگرفت كه ماشين در خيابان مدام ميچرخيد و مسافران از اين سو به آن سو ميرفتند. اما ايتان در نهايت آن چيزي را كه ميخواست پيدا كرد و فرياد كشيد «خودش است. خودش است.» در تاريكي شب چشمان ايتان و مالچين درخشيد. آنها به هم دست دادند و چند بيت از سرود پارتيزاني كه به افتخار يهودياني كه در جنگلها عليه نازيها جنگيده بودند، نوشته شده بود خواندند . سرودي كه با اين بيت پايان مييابد «صداي گامهاي ما اين پيام را ميرساند . ما اينجا هستيم.»
به آيشمن آرامبخش تزريق شد و با يك هواپيماي خطوط ال آل به اسراييل قاچاق شد. دادگاه او در اورشليم توجه بي سابقه جهاني را جلب كرد و شهادت شاهدان، قساوت هولوكاست را در جهان دوباره زنده كرد. آيشمن به مرگ محكوم و با طنابدار اعدام شد.جسد او را سوزاندند و خاكسترش را به دريا ريختند.در همين حال اخبار شگفتانگيزي كه درباره كشف آيشمن و ربودن او پخش ميشد، موساد را يك آژانس جاسوسي بي رحم نشان ميداد.هارل تا اواسط سال 1962، قدرتمندترين فرد اطلاعاتي اسراييل و نهادهاي دفاعي شناخته شد.بن گوريون هر آنچه كه او ميخواست فراهم ميكرد. اما با همه اين احوال، آژانس هارل يك تهديد كاملا مخربي را كه درست در كنار گوش او توسعه مييافت ناديده گرفته بود.
پايان فصل چهارم