• ۱۴۰۳ جمعه ۳۱ فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4183 -
  • ۱۳۹۷ پنج شنبه ۲۲ شهريور

سرپرست گروه «فرداي جام» در گفت‌وگو با «اعتماد»:

موسيقي زنان فراموش شده است

حسن احمدي‌فرد

 

 

«حسينعلي مردانشاهي» متولد تربت‌ جام است؛ سرزميني كه نامش با نواي دوتار عجين شده، او چهل و دو سال دارد و چند سالي است كه مديريت مركز استعدادهاي درخشان را برعهده گرفته است. علاوه بر اين، او سرپرست يك گروه موسيقي نيز هست؛ گروهي كه سال‌هاست با نوازندگان و خوانندگان جوانش، به دنبال هواي تازه در اين هنر كهنسال مي‌گردد.

چهار عنوان متوالي اولِ گروهي در جشنواره «ضامن آهو»، گروه برگزيده جشنواره «حافظان اصالت»، گروه ويژه و برگزيده جشنواره «نغمه عشق» به پاس حضور مستمر و نيز مقام‌هاي متعدد فردي در بخش تك‌خوان برگزيده، تك‌نواز برگزيده و تنظيم‌كننده برگزيده در جشنواره‌هاي مختلف موسيقي نواحي، بخشي از موفقيت‌هاي اين گروه است. پس از سال‌ها فعاليت، حالا نام گروه «فرداي جام» يادآور نوآوري در موسيقي محلي است.

گفت‌وگوي من با حسينعلي مردانشاهي، سرپرست اين گروه، يك ظهر گرم تابستاني انجام شد؛ وقتي كه او و گروهش پس از يك مجموعه اجرا در استانبول، به كشور بازگشته بودند.

 

گروه «فرداي جام» چطور شكل گرفت؟

سال 81 من معلم بودم؛ معلم عربي. آن سال‌ها، بيشتر براي دل خود گاهي دوتار مي‌زدم. عده‌اي از دوستان آموزش و پرورش كه مي‌دانستند من هم دستي به دوتار دارم، از من خواستند كه تيمي از دانش‌آموزاني كه مي‌توانند دوتار بزنند، براي مسابقات آماده كنم. من مدرسه به مدرسه گشتم و چندتايي دانش‌آموز كه پنجه‌اي هم مي‌زدند، پيدا كردم. در همه مدارس آن سال فقط پنج، شش نفر بودند كه دوتار مي‌زدند. من با همان‌ها و در قالب انجمن موسيقي كانون هنر و انديشه گروهي را تشكيل دادم. آن سال، آن گروه كارش در مسابقات دانش‌آموزي گل كرد. ما اول استان شديم و بعد از آن در مسابقات كشوري هم مقام اول را كسب كرديم. سه، چهار سالي اين گروه با همان تركيب، در همه جشنواره‌ها و مسابقات رتبه آورد.

اين موفقيت‌ها ادامه يافت تا آنكه دانش‌آموزان گروه، دوره دانش‌آموزي‌شان به پايان رسيد. من همان ايام با اعضاي گروه جلسه گذاشتم و گفتم شما ديگر دانش‌آموز نيستيد و طبيعتا نمي‌توانيد در مسابقات دانش‌آموزي شركت كنيد. حالا چكار كنيم؟ مي‌خواهيد فعاليت گروه را ادامه بدهيم يا نه؟ مي‌خواستم بعد از چند سال كار كردن، تشنگي‌شان را بسنجم. بدون استثنا همه‌شان گفتند نه حتما ادامه بدهيم.

من آن موقع خودم عضو گروه «شيداي جام» بودم به سرپرستي استاد ارجمند «غلامحسين غفاري». گروه «شيداي جام» اولين گروهي بود كه به راهنمايي استاد غفاري، گروه‌نوازي را در تربت جام آغاز كرد. گروه‌نوازي را اصلا استاد غفاري از سال 67 در موسيقي تربت جام آغاز كرد. من هم عضو آن گروه بودم و از بودن در كنار استاد لذت مي‌بردم و استفاده مي‌كردم اما راستش ايده‌هايي در ذهنم بود كه حس مي‌كردم نياز به فضاي نو‌تري دارد. دلم مي‌خواست در قطعات تغييراتي بدهم و تنظيم‌شان را عوض كنم. در عين حال احساس كردم اين ايده‌ها را با نوجوانان بهتر مي‌توانم اجرايي كنم، چون آنها هنوز ذهن‌شان با ساختار فعاليت‌هاي موسيقايي شكل نگرفته است. براي همين هم مصمم شدم كه كار را با گروه نوجوان ادامه دهم.

اسم گروه را هم «فرداي جام» گذاشتيم تا معرف پويايي گروه باشد و بگويد كه تلاش اين گروه آن است كه علاوه بر نمايش ديروز موسيقي محلي، حرف‌هايي هم براي حال و فرداي اين موسيقي داشته باشد.

گذشته موسيقي ما فاخر است، حالِ موسيقي ما هم فوق‌العاده است؛ خب چه طرحي براي آينده داريم؟ ما مي‌خواستيم خودمان را در اين گروه ملزم كنيم كه در انديشه فرداي موسيقي محلي باشيم. براي همين هم اسم «فرداي جام» را انتخاب كرديم. گروه «فرداي جام» حالا شانزده سال سابقه دارد. بچه‌هاي گروه كه شاگردان من بودند، حالا دوستانم هستند و هر كدام‌شان صاحب تجربه‌هاي فراواني در موسيقي شده‌اند.

چه نيازي احساس مي‌كرديد كه آن نياز شما را به سمت تجربه‌هاي تازه در موسيقي محلي سوق داد؟

من هميشه از چند جهت به موسيقي مقامي نگاه كرده‌ام. از يك طرف، سال‌ها شاگرد استادان بزرگ بوده‌ام و با آنها زيسته‌ام و سعي كرده‌ام جهان ذهني آنها را درك كنم. سعي كرده‌ام بفهمم يك استاد بزرگ، چطور به جهان موسيقي‌اش نگاه مي‌كند. از طرف ديگر خودم هم نوازنده دوتارم و به اندازه بضاعت هنري‌ام، موسيقي را مي‌شناسم و صاحب تجربه‌ و صاحب نگاه هستم. اما علاوه بر هر دوي اين وجوه، هميشه كوشيده‌ام تا بتوانم خود را به جاي شنوندگان و مخاطبان موسيقي مقامي بگذارم و از نگاه آنها به اين پديده هنري نگاه كنم.

من و شما عاشق موسيقي مقامي هستيم و ساعت‌ها مي‌توانيم با لذت درباره آن حرف بزنيم و اجراهاي استادان را بشنويم اما مخاطب عام چطور؟ نبايد توقع داشته باشيم او هم مثل ما، اين همه حوصله داشته باشد. اين نگاه از سمت مخاطب عام به موسيقي مقامي هميشه به من تلنگر مي‌زد. در اجراهايي كه خودم داشتم يا اجراهايي كه شنونده و بيننده آن بودم، خسته شدن از تكرارها را در مخاطب عام مي‌ديدم. مثلا اجراي دو جمله از مقام «الله مدد» هشت دقيقه طول مي‌كشد؛ خب گوش نسل جديد، اين تكرارها را نمي‌پسندد. تكرارها، براي خواص موسيقي ممكن است خسته كننده نباشد اما براي مخاطب عام كه نگاهش لذت بردن از موسيقي است، حتما خسته‌كننده است. من و شما كه علاقه‌منديم اگر دو ساعت هم «چاربيتي» بشنويم، خسته نمي‌شويم اما مخاطب عام بعد از دو بيت، منتظر است تا ملودي تازه‌اي بشنود. من هميشه دنبال راهي بودم تا ضمن حفظ آن اصالت كهن و آن داشته‌هاي اصيل ارزشمند، آورده‌اي هم براي مخاطب امروز داشته باشيم. براي همين هم اولين كاري كه انجام دادم تغيير تنظيم‌ها بود. مثلا اگر سه مقام پنجه‌هاي‌شان مثل هم بود، اين سه مقام را با هم تلفيق كردم. يا در هنگام اجرا، تم اوليه يك مقام را مي‌گرفتم اما جملاتي به آن اضافه مي‌كردم. اين تنظيم‌هاي جديد باعث شد تا توجه‌ها به اين سو جلب شود كه اين گروه دارد قطعاتي اجرا مي‌كند كه تكرار كمتري دارد. ما در گروه «فرداي جام» كارمان را هدف‌گذاري كرديم. در آلبوم اول‌مان، گروه همان مقام‌هاي كهن را با تنظيمات جديد اجرا كرده است. مي‌خواستيم اين پيام را به مخاطب بدهيم كه بنا داريم بازتعريفي از آن اصالت كهن داشته باشيم.

من نظرم اين است كه در تك‌نوازي دوتار، بايد همان روايت اصيل مقام‌ها را اجرا كنيم و بارها با دوستاني كه نگرش ديگري دارند گفت‌وگو كرده‌ام. در بخش تك‌نوازي و تك‌خواني من كاملا طرفدار روايت اصيل مقام‌ها هستم و بس اما گروه‌نوازي ذاتا يك نوآوري و اتفاقي است جديد كه رويكردي جديد را هم مي‌طلبد؛ پس مي‌تواند روايت نويي از مقام‌ها را با حفظ اصالت‌ها ارايه كند. گروه‌نوازي علاوه بر اين، استفاده عالي از تمام ظرفيت‌هاي موسيقي منطقه هم هست.

ما بافت موسيقي را تغيير نداديم و اين كليدي‌ترين موضوع در كارهاي ماست. همه آلبوم‌هاي ما، آلبوم‌هايي است كه كاملا در زمره موسيقي محلي جا مي‌گيرد اما روايت‌هاي تازه‌اي اجرا كرده‌ايم. از مقامي به مقام ديگر رفته‌ايم يا جملاتي به مقام‌ها اضافه كرده‌‌ايم البته مختصري هم ساختارشكني كرديم. مثلا اگر در مقامي ريتم پنچ و هشت داريم، بخشي از آن را با ريتم «دوچهارم» و «شش هشتم» اجرا مي‌كنيم. همين تغييرات باعث شد تا كار براي خودمان جذاب‌تر شود و خب البته مخاطب هم استقبال كرد.

موسيقي تربت جام، براي اهالي و استادان، در حكم يك عنصر هويتي است. نوآوري‌هاي گروه «فرداي جام» با مخالفت همراه نبود؟

آلبوم اول، هنوز روزهاي خوب‌مان بود. به هر حال تغييرات در آن آلبوم، صرفا تغيير در ريتم مقام‌ها يا رفتن از مقامي به مقام ديگر و ارايه برخي جملات جديد در دل مقام بود. البته همان آلبوم هم گوش‌ها را تيز كرده بود اما خيلي مخالفتي برنينگيخت. اتفاق مهم‌تر اين بود كه ما در آلبوم‌هاي بعدي، در سازبندي هم تغييراتي به وجود آورديم.

در تربت جام و در حوزه موسيقي مقامي گاهي تعصباتي وجود دارد كه به نظرم مي‌تواند نباشد. بله؛ من هم قبول دارم كه در اين ناحيه فرهنگي، سلطان سازها، دوتار است. اصلا ساز خودم هم دوتار است. دوتار براي من هم مقدس است و تنها سازي است كه در خلوتم حضور دارد. اما در كنار اين سازِ سلطان، سرنا هم هست، دهل هم هست، دايره هم هست. علاوه بر اينها مطمئنم، سازي مثل قيچك هم حتما در اين موسيقي حضور داشته. استاد مرحوم «غلامحسين سمندري» قيچك مي‌نواخت. پس اين سازها هم جايي در موسيقي منطقه داشته و جزيي از ظرفيت‌هاي موسيقي است. ما در قدم اول، دهل را در برخي قطعات تنظيمي اضافه كرديم. در قطعات حماسي، دُهُل حس و حال بهتري مي‌سازد. قيچك را هم مي‌خواستيم به كارها اضافه كنيم اما چون در ابتدا دسترسي به آن نداشتيم، كمانچه را به جايش آورديم كه به نوعي جايگزين قيچك است و در اجراهاي صحنه‌اي صدادهي بهتري هم دارد. علاوه بر اين، تربت جام سرزمين ساز و آواز و رقص است. درست است كه ديار عرفان هم هست اما عرفان در مراتب بالا قرار دارد و ساز و آواز در متن زندگي مردم. ما در گروه «فرداي جام»، رقص را هم به برخي قطعات اضافه كرديم. رقص را با قطعات موسيقي تلفيق كرديم و خوب هم شد. آن موقع بود كه سيل انتقادات از طرف تعدادي از دوستان به راه افتاد. جالب است كه در همان اوج مخالفت‌ها، عموم مخاطبان و همچنين بسياري از استادان پيشكسوت از اين اتفاقات به خوبي استقبال كردند اما تعدادي از اهالي موسيقي هم مخالفت داشتند. اين را هم بگويم كه اهالي موسيقي هم به چند دسته تقسيم مي‌شوند؛ يك عده استاد خلاق صاحب‌نظر بي‌حاشيه و بي‌سر و صدا و حامي خلاقيت استادان و صاحب‌نظران موسيقي مقامي از قضا از كار ما استقبال مي‌كردند؛ چرا؟ چون ذات موسيقي را مي‌فهميدند و مي‌دانستند كه اين ذات حتما با خلاقيت همراه است اما در عوض برخي از منتقدان، مخالف هرگونه پويايي بوده و هستند. ما خدمت استاد مرحوم «ابراهيم شريف‌زاده» مي‌رسيديم. ايشان از سازبندي جديد بسيار استقبال مي‌كرد. براي استاد مرحوم « نور محمد درپور» با ساختار جديد، فراوان نواختيم. استاد «ذوالفقار عسكريان» هم همين طور. شما مي‌دانيد اين استادان با كسي تعارف نداشتند و اگر از چيزي خوش‌شان نمي‌آمد راحت حرف‌شان را مي‌گفتند. استاد «فاروق كياني» بارها و بارها اضافه كردن رقص به قطعات موسيقي را تاييد كرده‌ و ما را تشويق مي‌كند كه حتما راه‌مان را ادامه دهيم و مي‌گويد اتفاقا بايد همين راه ادامه پيدا كند. خب اينها با آن فهم بالاي موسيقايي كه داشته و دارند، نفس حركت‌هايي از اين دست را تاييد مي‌كنند اما عده‌اي از فعالان موسيقي هم هستند كه اين نوآوري‌ها را برنمي‌تابند. آن استادان و آن آدم‌هاي فهيم، اتفاقا اكثريت هستند؛ اما اكثريت خاموش. درعوض عده‌اي كه تعصب در نگرش‌شان موج مي‌زند، اقليت پرسروصدايي هستند.

گروهي ديگر از اهالي موسيقي و دوستان هم هستند كه نگاهي توام با نقد و همچنين حمايت دارند كه من براي آنها احترام ويژه‌اي قائلم و اتفاقا با هم دوست هستيم اما هر كدام با نگرش خاص خودمان. اما دوستان بدون تحليل و صرفا متعصب، نگرش‌شان برايم قابل درك نيست. بيشترين سر و صداي اين گروه هم در تازه‌ترين آلبوم بود كه به ترانه‌هاي جام مي‌پردازد.

چرا؟ مگر ترانه‌ها جزيي از موسيقي منطقه نيست؟

چرا. چطور مي‌شود در يك منطقه فرهنگي ترانه نداشته باشيم؟ موسيقي، يك بسته كامل است. امكان ندارد كه مثلا همه موسيقي پرداختن به حالات عرفاني باشد. حتما در اين موسيقي به عاشقي و عشق‌بازي‌هاي زميني هم پرداخته شده؛ حتما موسيقي كار هم هست. همه اينها در كنار هم، موسيقي يك ناحيه فرهنگي را شكل مي‌دهند؛ تاكيد مي‌كنم كه «يك ناحيه فرهنگي». فرهنگ، مرز جغرافيايي ندارد. موسيقي تربت جام و تايباد و باخرز، همه بخشي از موسيقي يك منطقه است و تازه همه اين مناطق، ارتباطي جدايي‌ناپذير با ناحيه فرهنگي هرات در افغانستان فعلي دارند. ترانه «بهاره دختر عمو» تم هراتي دارد. استاد شريف‌زاده چون با استادان موسيقي هرات مرتبط بوده، اين ترانه را براي اولين بار اينجا اجرا كرده. خب، هنوز عده‌اي مي‌گويند اين ترانه مال موسيقي ما نيست. ترانه‌هاي «بيا بريم كوه» و نظاير آن هم به همچنين.

باور كنيد فقط در اين سي، چهل سال است كه ما در موسيقي مقامي تربت جام از شادمانه‌ها و ترانه‌ها دور شده‌ايم. اينها جزو جدايي‌ناپذير موسيقي مقامي شرق خراسان بوده‌اند. ما در آلبوم آخر به سراغ‌شان رفتيم. جالب است كه مخاطب هم به‌شدت استقبال مي‌كند. چرا؟ چون اين بخشي از هويت فرهنگي اوست كه فراموش شده است. به نظرم فضاي پررنگ عرفاني، بعضي‌ها را به اشتباه انداخته كه موسيقي اين منطقه صفر تا صد، عرفاني است. درست است كه موسيقي عرفاني، بخش عمده‌اي از موسيقي مقامي است اما همه آن نيست. موسيقي عرفاني چون تاييد و تشويق شده، ظهور و بروز بيشتري پيدا كرده است؛ گرچه بازهم بايد اذعان داشت عرفان و درون‌نگري در فضاي موسيقي اين منطقه- آن هم باتوجه به شرايط خاص اين ديار- پررنگ‌ترين وجه اين موسيقي است اما در كنار آن مثلا موسيقي «پادايرگي» داشته‌ايم و داريم. عاشقانه‌هاي ناب هم داريم. بخش بزرگي از فضاي موسيقي مربوط به موسيقي كار است، لالايي‌ها هم هستند.ظلمي كه در اين سال‌ها به موسيقي پادايرگي شده، حد ندارد. پادايرگي موسيقي‌اي است كه خانم‌ها با دايره، اجرا مي‌كرده‌اند؛ آن هم عمدتا در محافل زنانه و مثلا در عروسي‌ها و... در تربت جام، دايره اساسا يك ساز زنانه است. موسيقي زنان، فراموش شده است. در همين تربت جام، به نقل پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها، زن‌ها دايره مي‌زدند و آواز مي‌خواندند. اين ساز و آوازها چه شده؟ موسيقي عاشقانه‌ها كجاست؟ اين همه دوبيتي و داستان عاشقانه كه در سينه مردم هست، اينها با آواز اجرا نمي‌شدند؟!

اگر الان بگوييد در موسيقي شرق خراسان هم روايتگري بوده، همه تعجب مي‌كنند اما به اذعان استادان موسيقي مقامي ما در اينجا روايتگري هم داشته‌ايم. واقعيت اين است كه آن داستان‌ها حالا تبديل به قطعه شده‌اند. قطعه‌اي مثل «حنا حنا» يك نمايشنامه موزيكال است و نمي‌تواند روايت نداشته باشد. وقتي اين تكه‌ها را كنار هم مي‌گذاريم تازه آن وقت است كه بسته موسيقي محلي خودش را نشان مي‌دهد.

خب چه اتفاقي افتاده كه در اين سال‌ها از يك روايت‌ با عظمت، فقط يك بخش باقي مانده و بخش‌هاي ديگر آن فراموش شده است؟

روايت وقتي اجرا نشود، فراموش مي‌شود. با همه احترامي كه براي دوستان دست‌اندركار قائلم اما معتقدم اين بلايي است كه فستيوال‌ها و جشنواره‌هاي موسيقي سر موسيقي مقامي در آورده‌اند. جشنواره‌ها موسيقي را كه جزيي از زندگي مردم بوده، ويتريني كرده‌اند. استاد موسيقي فقط پنج دقيقه فرصت دارد كارش را ارائه كند؛ طبيعتا در اين مجال نمي‌شود روايتگري كرد. او مجبور است بخشي از يك روايت را به صورت يك قطعه اجرا كند.

در موضوع كمرنگ شدن عاشقانه‌ها و ترانه‌ها هم باز همين اتفاق افتاده. استاد در جشنواره‌ها قطعاتي را اجرا كرده كه حدس مي‌زده بيشتر مورد استقبال و عنايت صاحبان جشنواره قرار مي‌گيرد. اين اتفاق در دراز مدت باعث شده تا فقط جنبه عرفاني موسيقي مقامي تربت جام پررنگ شود. حالا هر وقت مخاطبي يا پژوهشگري سراغ موسيقي مقامي تربت جام مي‌آيد، خيال مي‌كند موسيقي ديار جام صرفا موسيقي عرفاني است و بس. درصورتي كه موسيقي جام هم مثل موسيقي ساير مناطق كشور از بخش‌هاي مختلفي تشكيل شده است. درباره سازها هم همين اتفاق افتاده. دوتار سرآمد سازهاي اين منطقه است اما تنها سازِ اين منطقه نيست. در اين سال‌ها همان قدر كه به دوتار توجه شده به سرنا و دهل بي توجهي شده است. براي همين الان نوازنده دوتار فراوان داريم اما سرنانواز نداريم، دهل‌نواز نداريم. در حالي كه اگر شما در كار سرنانوازي دقت كنيد، جهان گسترده‌اي از نغمه و نوا را مي‌بينيد. برخي ملودي‌ها و نغمه‌هاي اساطيري كه در سرنا وجود دارد حتي در دوتار نيست. اينجا همان قدر كه سرزمين استاداني مثل نظرمحمد سليماني، ذوالفقار عسكريان، غلامعلي پورعطايي و نورمحمد درپور و... است، سرزمين استاد غلامعلي ني‌نواز، برات دلپذير و ديگر استادان تمام‌عيار سرنانوازي هم هست. پس چرا سرنانوازي و دهل نوازي دارد فراموش مي‌شود؟! دوتار حتما يك ساز باستاني است اما در گذر تاريخي- تحت تاثير نگرش‌هاي عرفاني- تغيير هويت داده درهر حالي كه سرنا به‌شدت بكر مانده است. نغمه‌هايي كه سرنانوازها اجرا مي‌كنند به‌شدت باستاني است. خب چرا از اين داشته فوق‌العاده ارزشمند غفلت مي‌شود؟! اين همان بلايي است كه جشنواره‌ها و در نگاه كلان‌تر سياستگذاري‌هاي نادرست فرهنگي و همچنين غفلت برخي از فعالان هنري، سر فرهنگ و موسيقي اين منطقه درآورده است.

 


موسيقي زنان، فراموش شده است. در همين تربت جام، به نقل پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها، زن‌ها دايره مي‌زدند و آواز مي‌خواندند. اين ساز و آوازها چه شده؟ موسيقي عاشقانه‌ها كجاست؟ اين همه دوبيتي و داستان عاشقانه كه در سينه مردم هست، اينها با آواز اجرا نمي‌شدند؟!

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون