• ۱۴۰۳ سه شنبه ۲۸ فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4204 -
  • ۱۳۹۷ چهارشنبه ۱۸ مهر

رفتي و همه شاعر شدند

احسان محمدي

چند روز پيش تولد سهراب سپهري بود. از ميان همه شعرهاي لطيفش هميشه ياد بخشي از «صداي آب» مي‌افتم. آنجا كه مي‌گويد: پدرم وقتي مُرد، پاسبان‌ها همه شاعر بودند! آدمي كه خودش مثل يك شعر نيمايي نرم و لطيف بود و لبه و تيغه و خار نداشت اينجا انگار بغض و گله و شكايت دارد. لحظه‌اي كه تلگرام خبر آورد كه «بهرام شفيع درگذشت» ياد همه آنهايي افتادم كه چند سالي است يكي از تفريحات سالم‌شان مزه پراني به بهرام شفيع است. منتظرم دريغا دريغ‌هاي‌شان را حالا بخوانم و زير لب بگويم: وقتي بهرام شفيع مُرد، حمله آوران همه شاعر شدند! براي نسل ما او الهه برنامه‌هاي تلويزيوني بود. يكشنبه‌شب‌ها آنقدر بيدار مي‌مانديم تا چند دقيقه آخر برنامه‌اش از ليگ‌هاي اروپايي چند تصوير رنگ‌پريده پخش كند. از كالچو. روزگاري كه فان‌باستن و گوليت و ريكارد پيراهن آث ميلان را مي‌پوشيدند ما « فن» ورزش و مردم بوديم. انتخاب ديگري هم نبود. مثل تنها دختري كه همه پسرهاي كوچه نوبتي عاشقش مي‌شدند! برنامه‌اي كه مثل «درس‌هايي از قرآن» حاج آقا قرائتي عمري همپاي انقلاب دارد. مي‌گويند اين برنامه قديمي‌ترين برنامه توليدي سازمان صدا و سيما و از معدود برنامه‌هاي هفتگي و قديمي جهان است كه از سال ۵۸ به‌طور مرتب پخش مي‌شود. چهل سال عمر كمي نيست. در همه اين سال‌ها صدا و تصوير بهرام شفيع براي چند نسل يادآور خاطره‌هاي متفاوت است. گرچه «نو»هايي مثل 90 به بازار آمد و براي برخي ورزش و مردم «كهنه و دل آزار» شد اما ما هميشه حرمت موي سفيدش را داشتيم. گله بود، گاف و سوتي هم بود اما به ما ياد داده بودند وقتي كسي از اسب افتاد، رويش پا نگذاريم. شفيع رييس فدراسيون هاكي هم شد اما هميشه نامش با ورزش و مردم گره خورده بود. برنامه‌اي كه با شكل‌گيري گروه ورزش شبكه يك و با همكاري جواد متقي، مجيد وارث و وارطان آنتانسيان و ناصر پزشكي راه‌اندازي شد و يكشنبه شب‌ها از اين شبكه پخش مي‌شد. ابتدا مجيد وارث مجري برنامه بود اما پس از دو سال بهرام شفيع اين كار را برعهده گرفت. خرده مي‌گرفتند كه وقتي مهمان دعوت مي‌كند به او فرصت حرف زدن نمي‌دهد، خودش سوال مي‌پرسد و خودش جواب مي‌دهد. مي‌گفتند برنامه‌اش جاي تعريف و تعارف شده و بُرندگي ندارد.

مثل برنامه‌هاي ديگر جنگ و جدل راه نمي‌اندازد و چون حاشيه ندارد پس به مذاق مخاطب خوش‌نمي‌آيد.

اما نمي‌گفتند آيا كار برنامه تلويزيوني تكثير نفرت و ستيزه‌آفريني است؟ شفيع اين را بلد نبود. يا اگر هم بلد بود به كارش نمي‌گرفت. شوخي مي‌كرد و لبخند مي‌زد و بي‌تكلف بود... باورش سخت است كه حالا وقتي در مورد مردي با آن موهاي پرپُشت و چهره خندان حرف مي‌زنيم همه فعل‌هاي‌مان «ماضي» است!

كاري نمي‌شود كرد. مرگ داسش را روي دوشش مي‌اندازد و آدم‌ها را يكي يكي مي‌چيند. اين ميان اما خوب است يادمان باشد كه مثل پاسبان‌ها يك‌دفعه شاعر نشويم!

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون