• ۱۴۰۳ سه شنبه ۴ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4205 -
  • ۱۳۹۷ پنج شنبه ۱۹ مهر

الگويي براي صلح

سعيد رضادوست

1-بديع‌الزمان فروزانفر، پژوهشگر و دانشمندي بود بلند مرتبه، اما كاش هيچگاه رداي شعر بر تن نمي‌كرد و شاملو (الف. بامداد) شاعري بود، كه ‌اي كاش هيچگاه قلم به تصحيح حافظ بر كاغذ نمي‌گذاشت.

در گستره ادبيات، اندكند افرادي كه در هر دو ساحت پژوهشگري و شاعرانگي، خوش درخشيده باشند. شفيعي كدكني، آن ستاره سهيل است كه به هر قرني همچون او، يك تن ظهور مي‌كند. او پژوهشگري است درجه يك، شاعري خلاق و نظريه‌پردازي كه از كوير متن، چشمه‌هاي بينش را جاري مي‌سازد.

دكتر محمدرضا شفيعي‌كدكني، چنان كه خود نيز بار‌ها تاكيد كرده، محصولِ مشترك سنتي‌ترين سيستم آموزشي و در عين حال، مدرن‌ترين آن است. او ضمن اينكه تجربه از سر گذراندن دبستان و دبيرستان را نداشته و البته كه اين امر موهبتي براي او بوده تا از خواندن بسياري علوم بي‌فايده بركنار بماند، مقطع دكتري‌اش را در مدرن‌ترين سيستم آموزشي زمانِ خويش و زير نظر دانشمندترين افراد آن دوران به سر آورده است

همين تجربه ناب، از او پلي ساخته در ميانه مغاك سنت و تجدد. باغباني كه ريشه‌هاي سنت را آبياري مي‌كند تا ميوه‌هاي تجدد بر شاخسارِ آن برويد. شفيعي‌كدكني، نيك آگاه است كه تغيير آينده، بدون پيوند با گذشته ممكن نيست و براي لمسِ آسمانِ تجدد، بايد بر شانه كوه سنت ايستاد. اما او در عين احترام به گذشته، دچار نوستالژي احساسي نسبت به سنت نيز نيست. عنصر «خرد انتقادي» در نگاه او به گذشته، همواره جاري است. شفيعي‌كدكني نمي‌پذيرد كه براي تهذيبِ نفس در جامعه امروز، بايد به بازار رفت و گردو به كودكان داد تا سيلي به گوش بنوازند براي آن‌كه نفسِ اماره رام شود! دكتر شفيعي‌كدكني حكيم دوران گذار است. گذار از سنت به تجدد.

2- گر درختي از خزان بي‌برگ شد

يا كرخت از سورت سرماي سخت

هست امّيدي كه ابر فرودين

برگ‌ها روياندش از فرّ بخت

بر درختِ زنده، بي‌برگي چه غم؟

واي بر احوالِ برگِ بي‌درخت!

اين شعر به گمان من، چكيده‌اي است از نظرگاه شفيعي‌كدكني به شيوه حضور و چگونگي زيست ما در روزگار معاصر. اگر درختي در سرماي مهيب پاييزي، بي‌برگ و بار شده و به زردي بگرايد، همواره اين اميد وجود دارد كه در بهار و بارش ابرهاي باران‌خيز، شورِ سبزِ زندگي بر آن جوانه زند. درخت، تا پاي در خاك دارد و سر بر آسمان، امكانِ حيات در او جاري است.

در چنين شرايطي همواره احتمالِ نشستنِ پرنده نغمه‌سراي زندگي بر شاخسار او وجود دارد. اما و صد اما از هنگامه‌اي كه وضعيت، وارونه شود. وضعيتي كه ريشه از خاك بريده شده و در ظاهري نمايش‌وار و براي چند روز، تعدادي برگِ سبز بر شاخه‌ها تكان بخورند. درخت تا پاي در خاك دارد، درخت است. پس از آن، تكه چوبي است بر كناري. دير نخواهد پاييد كه آن برگ‌ها فرو خواهند ريخت. جدايي از ساقه و ريشه حيات، آغاز زوال است و فنا.

شفيعي كدكني، در قابِ اين شعر، وضعيتِ زيست امروزِ جامعه در حالِ گذارِ ايران را به تصوير مي‌كشد. جامعه‌اي كه ممكن است از ريشه‌هاي سنت خويش منقطع شده و چند روزي نيز، رونق‌مند از رهاوردهاي تجدد بماند. امّا اين وضعيت چندان پايدار نخواهد ماند و زوال، بروز خواهد كرد. «م. سرشك» بر اين باور است كه راهكارِ نجات و گذرِ به سلامت از وضعيتِ گذار، ممكن نيست مگر با پيوند و آشتي دادنِ متناسب و منطقي دو ساحتِ سنت و تجدد.

دكتر محمدرضا شفيعي‌كدكني، مانيفستي است براي نجاتِ جامعه در حالِ گذارِ ما؛ الگويي براي صلح.

پژوهشگر حقوق فرهنگي

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون