برخيز و اول بكش (71)
فصل هشتم
مئير داگان و تخصصش – عجيبالخلقه
نويسنده: رونن برگمن / ترجمه: منصور بيطرف
بعد از 5 سال زندگي در لهستان كه طي آن مئير زبان لهستاني را ياد گرفت كه بعدها از اين زبان و در زماني كه مدير موساد شد براي شكستن يخ جلسه در نشست با همتاي لهستانياش بهره ببرد با خانواده به ايتاليا رفتند و از آنجا سوار كشتي حمل دامي كه براي بردن مهاجران به اسراييل تعبيه شده بود، شدند. دوستي كه همراه با داگان سوار كشتي بود گفت كه حتي در آن زمان كه وضعيت فلاكتبار و پرتراكمي بود، داگان «طوري رفتار ميكرد كه انگار يك سرباز متولد شده است». طي مسير، كشتي گرفتار توفان شد و نزديك بود كه غرق شود و مئير بار ديگر در حالي كه جليقه نجات بر تن داشت و پرتقالي در دستش بود با مرگ روبرو شد. آنچه او به خاطر داشت اين بود: ميوهاي در دستش. او گفت، «در آنجا، بر روي عرشه كشتي براي اولينبار بود كه من مزه پرتقالها را حس ميكردم و به ياد ميآورم آن غرور عظيمي را كه پدرم همراه با ميوه با گفتن اينكه اين ميوهاي از سرزمين اسراييل است، به من داد.»
بعد از يك ماهي كه روي آب بودند به حيفا رسيدند. در آنجا، مقامات آژانس يهود، مسافران را به اردوگاه ترانزيت ميفرستادند كه در آنجا آنها در چادرهاي كثيف خوابيدند و سپس به خانههاي موقتي كه در يك اردوگاه تخليه شده نظامي متعلق به بريتانيا در نزديكي لود منتقل شدند. در هر اتاق، شش خانواده بودند كه فقط يك چادر آنها را از هم جدا ميكرد. در هر اردوگاه فقط يك دوش حمام وجود داشت. وراي توافقهاي زندگي سخت، مهاجران مجبور بودند تا با تحقيرهايي كه قديميها با آنها برخورد ميكردند كنار بيايند. صبراييها، اسراييليهاي متولد فلسطين با پناهندگان يهودي با اهانت برخورد ميكردند. صبراييها، يهوديهاي اروپايي را كه متهم ميكردند كه به جاي آنكه عليه نازيها مبارزه كنند به آرامي مانند گوسفنداني كه به كشتارگاه ميروند به اتاقهاي گاز ميرفتند.
داگان تحصيل را در سن 17 سالگي نيمه تمام گذاشت و در «سايرت متكال»، نيروي نخبهاي كه ماموريتهاي مخفي در خطوط دشمن انجام ميداد، ثبتنام كرد. از 30 نفر نيروي دفاعي اسراييل در آگوست سال 1963 كه براي «سايرت متكال» داوطلب شده بودند فقط 14 نفر برنامه آموزشي خستهكننده 55 هفتهاي را كامل كردند. يكي از آن افرادي كه با داگان اين مرحله را شروع كرده بود، داني ياتوم بود. فردي كه بعدا در تعدادي از موقعيتهاي بالاي نيروهاي دفاغي اسراييل خدمت كرد و بعد از داگان سرپرست موساد شد. او گفت، «او (داگان) چاقوي فرماندهاش را كش ميرفت و در هر تنه درخت يا ديرك تلفن جا ميگذاشت. من با خودم فكر كردم كه به يك واحد آدمكشي آمدهام و در چنين جايي شانسي براي زنده ماندن ندارم.» ياتوم آنجا را نيمه تمام گذاشت اما داگان دوره را تمام كرد. داگان گفت، « با نگاهي به گذشته، حدس ميزنم كه من مناسب آنجا نبودم. نه صبرايي بودم، نه كيبوتصي، نه از مرج ابن عامر. آنها با خودشان فكر ميكردند كه «اين غريبه عجيب كي هست كه ميخواهد خودش را در ميان ما جا كند؟»
توضيح: استفاده از واژه تروريستهاي فلسطيني براي حفظ امانت در ترجمه است، نه اعتقاد مترجم و روزنامه.