ضرورت بازگشت به مكارم اخلاقي
محمد ذاكري
«محمد بن عبدالله (ص) در حريم عزت تولد يافت، در خاندان شرافتاقامت گزيد، حسب و نسبش آلوده نگشت، صفاتش را دانشمندان بيانكردند و حكيمان در وصفش انديشه نمودند. او پاكدامني بي نظير، هاشمي نسبي بي مانند و بي مانندي از اهل مكه بود.
حيا صفت او بود و سخاوت طبيعتش، بر متانتها و اخلاق نبوت سرشتهشده بود. اوصاف خويشتنداريهاي رسالت بر او مهر شده بود تا آنگاه كه مقدرات و قضا و قدر الهي عمر او را به پايان رسانيد وحكم حتمي پروردگار او را به سرانجامش منتهي ساخت. خدا او را برگزيد، پسنديد و انتخاب كرد سپس كليدهاي دانش وسرچشمههاي حكمت را به او داد. او را مبعوث نمود تا رحمت بربندگان و بهار جهانيان باشد.»
در آستانه سالروز رحلت غمبار نبي مكرم اسلام(ص) كه شخصيت خودش و وصف تلاش و مجاهدتش با چنين جملاتي به بيان فرزند دانشمندش حضرت امام صادق(ع) تشريح شده است طرح اين سوال تلخ اما مهم ضروري است كه چرا در ميان امت و پيروان چنين پيامبري شاهد اين حجم از خشونت و ستم و بي اخلاقي هستيم؟ طرح اين سوال بدين معني نيست كه در ميان ملتها و پيروان اديان و مكاتب ديگر چنين رويههايي نيست و فقط منحصر به امت اسلام است اما آموزههاي نبي مكرم اسلام كه مبتني بر ترويج اخلاق الهي و مكارم اخلاقي و بسط صلح و رواداري در بين مخلوقات است از امت اسلامي توقع ديگري ايجاد ميكند.
شايد بتوان پاسخ اين پرسش گزنده را در بسط و رواج قرائتهاي يكسونگرانه و قشري از سنت نبوي و فلسفه رسالت مصطفوي دانست كه آن را به كسب و اشاعه و اعمال قدرت فرومي كاهد و قدرتطلبي و قدرتنمايي را در مدار و مرتبهاي فراتر از اخلاقمداري تلقي ميكند. اين انديشه خطرناك گاهي در منش داعشي رخ مينمايد كه افرادي با نماد نام خداوند و رسول مهربانيها و تكبيرگويان فجيعترين جنايات را در حق همكيشان خود مرتكب ميشوند و نظامي آنارشيستي را به نام احكام اسلام پايهگذاري ميكنند كه در آن هيچ عمل غيراخلاقي و غيرانساني قبيح نيست و گاه تشويق هم ميشود و تازه برخي باد به گلو مياندازند كه «حقيقت اسلام همين است.»
گاهي در رفتار حكام مرتجعي رخ مينمايد كه نام خادمالحرمين را يدك ميكشند و زن و مرد و كودك مسلمان كشور فقير همسايه را به بهانه واهي نسلكشي ميكنند؛ شهروند خود را در كشور غريب به آساني بسمل كردن مرغي سر ميبرند و مثله ميكنند و پول بي حساب نفت را به پاي حكام جنايتكار امريكا ميريزند و با دشمن آشكار مسلمين (اسراييل) در نهان و آشكار پالوده ميخورند.
گاه نيز در برخي مسلمانان سياستمدار وطني متجلي ميشود كه از هيچ دروغ و تهمت و تخريبي در حق رقيب براي كسب قدرت فروگذار نميكنند و اين همه را به نام اسلام انقلابي و دفاع از حريم ولايت انجام ميدهند و طرفه آنكه جريان روحانيتي كه لباس پيامبر بر تن دارد و مكلف به تبليغ حقيقت آيين محمدي (ص) است از يك سو آگاهانه و عامدانه تلاش ميكند اين انديشه ناصحيح را تئوريزه كند و بر رسالت نبي مرسل(ص)، جامه قدرتطلبي و سياستبازي بپوشاند و حقيقت آن را كه اخلاق مداري و ترويج مكارم اخلاقي است كم اهميت نشان دهد و توطئه دشمن در طول تاريخ بنامد و از ديگرسو براي عملياتي كردن اين تئوري، حتي حرمت مراجع عظام و بزرگان حوزه دين و علم و عمل محمدي(ص) را نيز نگاه نميدارد. از فساد گسترده و رشوه و پارتي بازي و ديگر اشكال حقكشي و بي اخلاقي هم نبايد گذشت كه در همه لايههاي جامعه ايران و ديگر جوامع مسلمان به وفور قابل مشاهده است.
توجه به اين نكته ضروري است كه ميتوان به اخلاق و قدرت به عنوان دو گونه تعامل يا دو شيوه ارتباط نگريست. در اخلاق اين تعامل يك ارتباط همدلانه و مبتني بر پذيرش تفاوت ديگري است و اين جوهر اخلاق را تشكيل ميدهد. اما در ارتباط قدرتگرايانه، يك تعامل طردگرايانه با ديگري برقرار ميشود و تلاش فرد در آنجا بر يكسانسازي و شبيه كردن ديگران به خود و تحتالشعاع قرار دادن يا در سيطره قدرت درآوردن ديگري استوار است. براين اساس مصاديقي كه در سطور فوقاني برشمردم براساس همين رويكرد و روش قابل تحليل و تفسير است.
به نظر ميرسد حلقه مفقوده امت اسلامي در شرايط كنوني بازگشت به فلسفه اصلي و هسته مركزي رسالت نبوي يعني اتكا و اتصال به مكارم اخلاقي است كه در همه شؤون و جنبههاي حيات امت اسلامي در سطوح فرد و جامعه و نهادها روز به روز كمرنگتر ميشود. شرايط كنوني بي شباهت به توصيفي كه اميرمومنان از فضاي برانگيخته شده پيامبر ارايه ميكند، نيست: «او را برانگيخت، درحالي كه مردم سرگردان بودند، و بيراهه فتنه را ميپيمودند. هوا و هوسشان سرگشته ساخته، بزرگيخواهيشان به فرودستي انداخته، از ناداني گرفتار. او كه درود خدا بر وي باد، خيرخواهي را به نهايت رساند و از طريق حكمت و موعظه نيكو مردم را به خدا خواند.» درك و آموختن و كاربست اين حكمتها و مواعظ و اصول اخلاقي- مبتني بر صلحطلبي و رواداري- آن گونه كه واقعا هست و در متن آموزههاي اسلام رحماني و عمل اسوههاي واقعي تدين و اخلاق قابل فهم است نه آن گونه كه قرائتهاي سلفي و ارتجاعي نمايش ميدهند يا برخي از تريبونداران متصل به محافل قدرت و ثروت براي مطامع سياسي و جناحي و اقتصادي خود تفسير ميكنند شايد چاره كار امت چندپاره و آشفته محمد(ص) باشد.