در جستوجوي معنا
محمد ذاكري
سازمانها در سالهاي اخير با افراد متعددي مواجه شدهاند كه با وجود برخورداري از دريافتيهاي مطلوب، مشاغل سطح بالا و قرارگيري در سطوح مديريتي ارشد، مسيرهاي شغلي جذاب و خوش آتيه و حتي محيطهاي كاري يادگيرنده دچار بيانگيزگي مفرط، ناشادي و درجات گوناگوني از افسردگي شدهاند و برخي از آنها نسبت به ترك سازمان اقدام ميكنند كه هزينههاي مادي و انساني سنگيني را به سازمان تحميل ميكند. حال پرسش اينجاست كه اين افراد با وجود برخورداري از چنين شرايط شغلي وسوسهانگيزي از چه كمبودي رنج ميبرند كه نميتوانند از كار و زندگي خود لذت ببرند؟ اين معضل آنجا اهميت بيشتر و ابعاد گستردهتري مييابد كه در نظر بگيريم اين افراد و سازمانها جزو محيط بزرگتري به نام جامعه هستند. سازمانها وروديهاي خود را از جامعه ميگيرند و خروجيهاي خود را نيز به جامعه تحويل ميدهند و اين جريان در بعد انساني ملموستر و پررنگتر است. جهان غرب و جامعه علمي و سازماني آن تقريبا از سه دهه پيش تلاش كرد با طرح مفهوم «معنويت» و بازگشت جدي و پردامنه به مفهوم«اخلاق» به اين پرسش چالش برانگيز پاسخ گويد. مفاهيمي كه در سالهاي پيش از آن تحت سلطه انديشههاي نئوليبراليستي و سوداگرانه نه تنها محلي از اعراب نداشتند بلكه در مواردي تابو نيز محسوب ميشدند خاصه در مواردي كه با دين پيوند ميخوردند. جامعه علمي غرب، مفهوم معنويت در سازمان را با نگاهي انسانمحور و متكثرگرا مطرح و معنويت ديني را به عنوان يكي از برشهاي اين دايره گسترده تلقي كرد. در اين نگاه به نحوه ارتباط انسان با چهار حوزه موجود برتر (خدا)، درون فردي، ميان فردي و برون فردي (محيطي) اشاره ميشد و تلاش ميكرد حساسيت انسان سازماني را نسبت به ارتباطات خود با اين چهار حوزه برانگيزد. اما شاهبيت مفهوم معنويت در اين نگاه «جستوجوي معنا» براي كار و زندگي بود. به تعبير مولانا: از كجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود/ به كجا ميروم آخر ننمايي وطنم
انسان سازماني در اين فضا، به دنبال آن است كه افزون بر مزايا و مواهب مادي و مالي و شغلي كه از سازمان يا جامعه كسب ميكند به «معنا» و «هدف غايي و متعالي» كار خود و جايگاهش در سازمان و نيز سير حركتي و مقصد نهايي سازمان نيز واقف شود. علاوه بر اين نگاه، با بروز و شيوع پديدههايي نظير فرسودگي شغلي، اعتياد به كار و... ترسيم مرزهاي كار و زندگي و برآورد ميزان تعلق فرد به سازمان و شغلش، خانواده، جامعه و در نهايت خودش اهميت يافت.
در اين ميان چالشهاي فكري جديدي نيز مجال بروز و ظهور يافت. اينكه در ترويج معنويت و جستوجوي معنا و هدف، فرد داراي اولويت و اصالت است يا سازمان. به تعبير ديگر آيا معناجويي، غايتگرايي و معنويتخواهي در سطح فرد موضوعيت دارد يا در سطح سازمان يا هردو؟ آيا اگر هريك از افراد سازمان يكايك با تعريف شخصي خود به سمت معنويت گرايش يابند، آنگاه سازمان نيز يك سازمان معنوي خواهد بود؟ يا اصولا ترويج معنويت و انديشههاي غايي در سطح سازمان (ابعاد ساختاري و محتوايي) و تلاشهاي رهبران آن ريشه ميگيرد؟ به علاوه اينكه اگر قائل به تكثرگرايي در معنويت و اصالت برداشتهاي شخصي كاركنان از مفهوم معنويت و مسير دستيابي و تقويت آن باشيم-چنانكه در نسبيتگراييهاي پسامدرنيستي عنوان ميشود- منجر به تعارض و نقض غرض نميشود؟ همانطور كه اين چالش در سازمانهاي چندفرهنگي و چندمليتي نمود بيشتري دارد. ديگر اينكه اگر فرض كنيم، سازمان هم در ترويج گرايش به معنويت داراي نقش و جايگاه است چه ابزارهايي در اختيار دارد تا امري را كه كاملا فردي مينمايد به روشي جمعي اداره و حمايت كند؟ پاسخگويي و رفع اين چالشها منجر به توسعه ادبيات نظري معنويت و طرح مفاهيمي همچون «رهبري معنوي» و «هوش معنوي» در فضاي مديريت و سازمان شد. نظريهپردازان با وجود اينكه براي معنويت شأن فردي قائل هستند اما در عين حال رهبران و فرصتهاي در اختيار ايشان مانند شكلدهي به فرهنگ سازماني، تدوين و اشاعه چارچوبهاي ارزشي، جهتگيري نظامهاي پاداش و پيشرفت شغلي و برخي شوون مديريتي نظير شناورسازي زمان كار، تعريف كارهاي تيمي وتنظيم ارتباطات بين فردي، پذيرش و احترام به اعتقادات مذهبي و مناسك عبادي كاركنان و در نظر گرفتن زمان و فضاي مناسب براي پرداختن به آن را در ترويج معنويت سازماني موثر و كارساز ميدانند. شايد اشاره به اين نكته خالي از لطف نباشد كه سالها پيش از طرح مباحث معنويت در غرب، اصناف و مشاغل و پيشهوران در ايران با بهرهگيري از آموزههاي اسلامي و تركيب آن با فرهنگ باستاني ايران نسبت به تدوين و اشاعه و آموزش سينه به سينه آداب معنوي صنف و حرفه همت گماردهاند كه به «فتوتنامه» مشهور است. در اين فتوتنامهها نسب هر حرفه به يكي از انبيا و اوليا ميرسيد و ابزارها هر يك از جايگاهي مقدس و سمبليك برخوردار بودند. ضمن آنكه برخي مناسك و اذكار حين انجام هريك از فعاليتهاي شغلي توصيه ميشد. در انتهاي اين نوشتار اشارهاي به فتوتنامه چيتسازان ميشود: «اگر پرسند كه افعال چيتسازي چند و كدام است؟ جواب بگو اول، با طهارت بودن و راست گفتن و راستي را در كار خود پيشه كردن و كم سخن بودن و چراغ پيران روشن كردن و به ادب خود را نگاه داشتن.» «اگر پرسند كه قالب (منظور قالب چوبي است كه در چاپ قلمكار استفاده ميشود.) چه چيز است و پشت قالب چيست و روي قالب چيست و قالب مقدم است يا صندوق و خطبه قالب چيست و استاد كه ترا روي براه كرد بتو چه گفت؟ جواب بگو: قالب كسوت پير است و پشت قالب توكل است و روي قالب صورت پير است و به صورت صندوق مقدم است و بهكار قالب و ... و استاد كه مرا روي براه كرد مرا گفت: كه با مردم و با خلق بخلق باش.» (صراف، 1370)