• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4249 -
  • ۱۳۹۷ پنج شنبه ۱۵ آذر

وضعيت اضطراري در گفت‌وگو با سولماز حشمتي، هنرمند نقاش

زنده نگه داشتن اميد كار آساني نيست

كاوه رهنما

 

 

وضعيت اضطراري، عنوان نمايشگاه آثار نقاشي سولماز حشمتي است كه اين روزها در گالري الهه تهران به نمايش گذاشته شده است. موضوع اين نمايشگاه، شهربازي است، منتها در يك وضعيت اضطراري، يك موقعيت استثنايي و خاص كه در آن شادي و نشاط و سرور معمول و قابل انتظار در شهربازي به تعليق در آمده است و خبري از آن شور و هيجان و حركت و پويايي نيست. همه‌چيز راكد است؛ گويي بذر مرگ و نيستي در فضا پاشيده‌اند. آسمان سرخ و سياه يا تنگ و تيره است و در غياب هر تنابنده‌اي، اسباب‌بازي‌ها بدل به غول‌هاي آهني قراضه و رها شده‌اي شده‌اند كه بي‌مصرف و سرد، در قاب‌هايي محصور به تصوير درآمده‌اند. سولماز حشمتي، در نمايشگاه پيشين خود با عنوان «بام» فضايي مشابه را خلق كرده بود، آن نمايشگاه تصاويري بود از طبيعت بي‌جان روي پشت بام‌هاي يك كلانشهر غم‌زده و تاريك. و به نظر مي‌آيد مجموعه كنوني را مي‌توان در ادامه آن فهميد. براي درك بهتر آثار او سراغ خود اين نقاش رفتيم و با او درباره انگيزه و هدفش از خلق اين آثار و تكنيك‌ها و روش‌هايي كه بهره گرفته گفت‌وگو كرديم.

 

نخست بفرماييد مرادتان از وضعيت اضطراري چيست و چرا اين وضعيت را در مكاني چون شهربازي جست‌وجو كرده‌ايد؟

وضعيت اضطراري نقطه‌اي نامطمئن و مبهم و مرزي است. نتيجه بحران‌ها، جنگ‌ها يا شورش‌هاست. وضعيتي است استثنايي. در نقطه مقابل آن شرايط عادي قرار مي‌گيرد. وضعيت اضطراري تحولي است كه در آن اصول قانوني و معمول به تعليق درمي‌آيد و ممكن است سال‌ها به طول بينجامد و حتي تبديل به قاعده شود. مرز بلاتكليفي ميان حضور و عدم حضور قانون يا دموكراسي و استبداد است. شكلي عجيب و غريب و نامتعارف. از نظر من اين وضعيت غيرمعمول وقتي بر مكاني مثل شهربازي حاكم مي‌شود چيزي كه باقي مي‌گذارد خلأيي برگشت‌ناپذير است. سرزميني خالي از آدم‌ها و بچه‌ها و سروصداي معمول‌شان. مكاني است وحشت‌آور كه قانون هميشگي‌اش را كه شادي و بازي است، نقض مي‌كند. اين وضعيت تصوير هميشگي يك شهربازي را به تعليق درمي‌آورد. تصويري كه همواره شادي و جنب‌وجوش را به ذهن متبادر مي‌كند. در چنين حالتي مخدوش مي‌شود و به شكل شوكه‌كننده‌اي فقط سكوت را در برابر ذهن مي‌گستراند. شهربازي به عنوان مكاني كه هميشه ديدنش باعث سرور خاطر مي‌شود به يك‌باره خالي از معنا خواهد شد و اين چيزي است كه به دنبال نمايشش بودم.

همانطور كه در مقدمه ذكر شد، غير از بحث تكنيك، در محتوا نيز به نظر مي‌رسد مجموعه حاضر را مي‌توان در تداوم مجموعه پيشين شما در نظر گرفت. اگر اينچنين است، بفرماييد اين آثار از كجاي ذهن و ضمير شما بر مي‌آيند؟

مساله من در اين دو مجموعه، نمايش مرز باريكي است كه ميان بودن و نبودن آدم‌ها هست. لحظه‌اي كه در آن آدم‌ها به هر دليلي ديگر در محل زندگي‌شان يا مكان شادي و بازي‌شان حضور ندارند اما هنوز وجودشان احساس مي‌شود. هنوز گرماي بودن‌شان درك مي‌شود ولي ديگر صدايي از آنها نمي‌آيد انگار كه درست در همين لحظه مي‌روند كه به خاطره‌اي مبدل شوند. اين مرز جايي است كه به آن وضعيت اضطراري مي‌گويم؛ وضعيتي كه ميان هست و نيست آدم‌ها همچون خلأيي گشوده شده و خود تبديل به شكلي از حيات شده است. من فكر مي‌كنم اين خلأ جايي است كه بشر امروز در آن زندگي مي‌كند. از نظر من آدم‌ها به دلايل مختلفي ديگر در جايگاه خود وجود ندارند، ديگر سال‌هاست بچه‌ها را در حال بازي كردن در كوچه‌ها نمي‌بينيم، در بسياري از كشورها جنگ باعث شده كسي در شهرها باقي نماند، زندگي خودمان طوري شده كه ديگر حضور حقيقي دوستان‌مان و حتي خانواده‌مان را كمتر درك مي‌كنيم و اينها همه به شكلي روزگارمان را رقم زده كه انگار صداي آژير وضعيت اضطراري مدام به گوش مي‌رسد.

در وهله نخست به نظر مي‌رسد كه فضاي آثار شما بسيار سنگين و تيره و تار است و گويي شما وضعيتي آخرالزماني و فاجعه‌ناك را ترسيم كرده‌ايد. علت فاجعه چيست؟ از خاطرات شما و برهه‌اي خاص از گذشته شما مي‌آيد يا نشان‌دهنده نگاه دهشتناك‌تان به اكنون يا آينده است؟

آنچه در ابتدا باعث چنين برداشت‌هايي هنگام مواجهه با كارها مي‌شود بحث آشنايي‌زدايي است كه به‌واسطه فقدان انسان‌ها ايجاد مي‌شود. اين دنياي خالي از آدم‌ها درك و تعريف ما را از فضا مختل مي‌كند و اين براي من تصويري است از دنيايي كه در آن زندگي مي‌كنيم؛ دنيايي كه ديگر بچه‌ها را بازيگوشانه و شاد در آغوش خود نمي‌پروراند. دنيايي كه بزرگ‌ترها را از محل زندگي‌شان ناچار به مهاجرت مي‌كند و آنچه باقي مي‌گذارد خلوت سرد و ترسناكي است كه خالي از زندگي است و اين دنيايي است كه آدم‌ها براي خود ساخته‌اند. جهاني كه به دست خود و براي راحتي‌شان تدارك ديده‌اند حالا به سمت و سويي پيش مي‌رود كه ديگر جايي براي ادامه حيات نيز باقي نخواهد گذاشت.

با دقت در اين آثار، درمي‌يابيم كه با وجود تاريكي و سياهي منتشر در همه فضاها، روزنه‌هايي؛ ولو كوچك، از نور و روشنايي در آنها هست. مثلا روشنايي غيرمعمولي برخي از اسباب‌بازي‌هاي بزرگ يا گلي كه در يكي از تابلوها پشت پنجره هست يا درخشش عجيب نور از برخي لامپ‌ها كه نشان مي‌دهد، هنوز زندگي، با وجود فقدان آدمي، كاملا رخت بر نبسته است. آيا حضور اين عناصر روشنايي در آثار آگاهانه بوده است يا خير؟

امروز با وجود سيل خبرهاي شوكه‌كننده‌اي كه به ميمنت شبكه‌هاي اجتماعي پي در پي ما را در معرض احساسات گوناگون و متناقض قرار مي‌دهند، زنده نگه داشتن اميد كار آساني نيست. اما در هر شرايطي آنچه باعث ادامه زندگي مي‌شود همين اميد است. بدون اين كورسوها ديگر هيچ چيزي وجود نخواهد داشت. زندگي براي من و هم‌نسلانم كه كودكي‌مان در سال‌هاي جنگ گذشته پر از ترس از دست دادن است، ترسي كه در جان‌مان ريشه كرده اما در اين مسير راه و رسم اميدوار بودن و چنگ زدن به كورسوي چراغي را هم خوب ياد گرفته‌ايم. گرچه به نظر من اين نور شكننده باقيمانده از روزگار سپري شده آدم‌ها نياز به پاسباني و مراقبت دارد چرا كه به پوفي خاموش خواهد شد.

كمي هم درباره تكنيك كار خودتان بگوييد و توضيح دهيد كه اين تكنيك تا چه اندازه در خدمت محتوايي بوده كه مي‌خواستيد بيان كنيد؟

نزديك به هشت سال است كه به طور متمركز روي اين تكنيك كار كرده‌ام. در روند شكل‌گيري كارها لايه‌هاي بسيار نازك كاغذ روي هم چسبانده شده‌اند. بعد از هر مرحله، كارها را كنار مي‌گذارم و پس از چند روز دوباره به سراغ‌شان مي‌روم و لايه‌هاي ديگري اضافه مي‌كنم گاهي اين فرآيند ماه‌ها به طول مي‌انجامد. از نظر من گذشت زمان باعث مي‌شود كارها قوام بيايند يا به اصطلاح كار دربيايد. نقاشي و زمان براي من به هم آميخته‌اند. بدون اينكه روزها و ماه‌ها را صرف كاري نكنم راضي نخواهم شد و از نظرم تا زمان بر او نگذرد خام و ناپخته است و به جايي كه مي‌خواهم نمي‌رسد. در اين ميان اتفاقاتي هم در اين اضافه كردن‌ها و رنگ گذاشتن‌‌ها پيش مي‌آيد كه سعي مي‌كنم كنترل و به سمت دلخواهم هدايت‌شان كنم. يافتن مواد جديد براي به دست آوردن بافت‌هاي مورد نظرم يكي از دلمشغولي‌هايم در اين سال‌ها بوده است و سعيم بر اين بوده كه بافت‌هايي را به وجود بياورم كه زيبا باشند چراكه به قول انسلم كيفر، نقاش و مجسمه‌ساز آلماني: «نمي‌توانيد از زيبايي در خلق اثر هنري چشم بپوشيد يا شما مجازيد تا هولناك‌ترين سوژه‌ها را‌ برداريد و آنها را زيبا جلوه‌ دهيد.» و در نهايت اين رنگ‌ها و بافت‌ها، تاريكي-روشني را ايجاد مي‌كنند كه مسيري مي‌شوند براي دستيابي‌ام به اشكال و فرم‌هايي كه به دنبال‌شان هستم. نكته ديگري كه در كارهايم برايم بسيار جدي است جزييات است. فكر مي‌كنم در كار هنري جزييات بسيار مهم هستند و به هنرمند كمك مي‌كنند كه به نتيجه مورد نظرش نزديك‌تر شود براي همين زمان زيادي براي‌شان صرف مي‌كنم.

در به تصوير كشيدن اين وسايل و فضاها، آيا از يك شهربازي خاص يا شهربازي‌هاي خاصي الهام گرفته‌ايد يا صرفا به ذهنيت‌تان از اين فضا كه متاثر از خاطرات كودكي يا ديده‌ها و شنيده‌هاي گذشته است، بسنده كرده‌ايد؟

تصوير ابتدايي كه در ذهنم شكل گرفته، شهربازي‌هاي كوچكي هستند كه هنگام عبور از شهرهاي كوچك ايران ديده‌ام. سال‌هاي كودكي من در دوران جنگ گذشته. ما براي در امان ماندن از بمباران به روستاي كوچكي مهاجرت كرده بوديم و من خاطرات محوي از يك شهر بازي خالي در كنار جاده‌اي در ذهنم دارم كه موقع غروب از كنارش رد شديم. در دنياي كودكانه‌ام آنها را غول‌هاي آهنين زنگ زده مي‌ديدم كه آرام و غمبار سر جاي خود ايستاده‌اند. شايد اين تصوير ذهني را بتوانم حاكم بر همه كارهايم بدانم. اما نمي‌توانم تنها اين خاطرات را در نقاشي‌هايم موثر بدانم، اين خاطرات همچون مواد اوليه كارهاست، اما اتفاقاتي كه هرروز در اطرافم رخ مي‌دهند و مرا تحت تأثير قرار مي‌دهند، تصاويري كه مي‌بينم، كتاب‌ها و شعرهايي كه مي‌خوانم همه با هم اين كارها را شكل داده‌اند.

آيا قرار است در كارهاي بعدي خودتان هم اين درونمايه حسي با اين تكنيك را ادامه بدهيد؟ به عبارت ديگر بفرماييد در ادامه چه طرح و برنامه‌اي در سر داريد و مي‌خواهيد چه كار كنيد؟

فكر مي‌كنم براي جواب دادن اين سوال هنوز زود است. براي من نقاشي برنامه‌اي از پيش ترتيب داده شده نيست. مطمئن هستم كه مي‌خواهم پي همين كارها را بگيرم و ادامه دهم اما اينكه با گذشت زمان به چه نتايجي برسم يا چه موضوعي را براي ادامه انتخاب كنم، نمي‌دانم. زمان همه‌چيز را رقم خواهد زد.

 


نزديك به هشت سال است كه به طور متمركز روي اين تكنيك كار كرده‌ام. در روند شكل‌گيري كارها لايه‌هاي بسيار نازك كاغذ روي هم چسبانده شده‌اند. بعد از هر مرحله، كارها را كنار مي‌گذارم و پس از چند روز دوباره به سراغ‌شان مي‌روم و لايه‌هاي ديگري اضافه مي‌كنم،گاهي اين فرآيند ماه‌ها به طول مي‌انجامد. از نظر من گذشت زمان باعث مي‌شود كارها قوام بيايند يا به اصطلاح كار دربيايد. نقاشي و زمان براي من به هم آميخته‌اند. بدون اينكه روزها و ماه‌ها را صرف كاري نكنم راضي نخواهم شد و از نظرم تا زمان بر او نگذرد خام و ناپخته است و به جايي كه مي‌خواهم نمي‌رسد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون