• ۱۴۰۳ جمعه ۳۱ فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4249 -
  • ۱۳۹۷ پنج شنبه ۱۵ آذر

«دلهره » دارم، پس هستم!

احمد پورنجاتي

اگر همه ‌چيز در گذر تاريخ چند ميليون ساله از زمان ظهور انسان تاكنون دچار دگرگوني شده باشد، اين چند تا همچنان ثابت و استوار مانده‌اند: نياز به نفس كشيدن و خوردن و آشاميدن و خوابيدن و عاطفه‌ورزي و هماغوشي و چيزي يا جايي براي پناه بردن و آرميدن. مقصودم اين نيست كه موجوديت و خاصيت انسان را در اينها كه برشمردم، خلاصه كنم. مي‌گويم، همه ريز و درشت دستاوردهاي چند هزار ساله علمي و فلسفي و تمدني و هنري بشر را كه سرند (غربال) كني، دست آخر، اينها سخت و سمج سرجاي‌شان هستند. گيرم تنها چيزي كه تغيير كرده شكل و شيوه و ابزار پاسخگويي به اين نيازها باشد از گذشته‌هاي دور تا اكنون و نا بعدها. اما بي‌تعارف و خودماني، تا اينجاي كار چه تفاوتي ميان اين حضرت كه من و تو و او باشيم، با ديگر جانوران؟

چه‌بسا دست به نقد، پاسخ‌هاي گوناگوني براي اين پرسش در چنته دارند، اهل فلسفه و دين و علم و عرفان و هنر. اما اجازه دهيد نگارنده اين نوشته برداشت شخصي خودش را بگويد. اجازه دارد؟ به گمان من، برجسته‌ترين تفاوت انسان با ديگر جانوران، نياز او به «دلهره» است. درست برخلاف آنچه در ذهن و زبان رايج و همگاني كه چيزي به نام «آرامش» به عنوان سرآمد يا نقطه اوج همه نيازها و آرزوهاي بشر دانسته مي‌شود. ‌آرامش و برخورداري از پناه دروني و بيروني البته وضعيتي طبيعي و خواسته‌اي غريزي و حتي معقول است اما شاخص تمايز و تفاوت انسان و ديگر جانداران نيست. «دلهره» زهدان باروري و زايش مدام انسان تازه شونده است در گذار از اسارت به رهايي مدام. آيا لازم است كه تاكيد كنم مقصودم از دلهره، غم نان و سرپناه و امنيت حقوقي و تنش‌هاي رواني و افسردگي رواني آدم‌ها نيست؟ درمان و چاره اينها كه در زمره نخستين حقوق طبيعي انسان است و بديهي‌ترين وظيفه دولت‌ها. پس «دلهره» چيست؟ من از فاجعه «بي‌خيالي» حرف مي‌زنم. به قول صمد بهرنگي: از احساس چوخ بختياري‌! كه البته چيزي شبيه سراب است با مارك شراب. چه حسرتي مي‌بريم برخي از ما به زندگي در يكي از كشورهاي امن و امان اسكانديناوي كه همه‌ چيز، حساب و كتاب دارد و آرامش به اندازه‌اي اووردوز است كه آدمي هوس مي‌كند براي تنوع و تفريح هم كه شده خودش را از روي پل به رودخانه بيندازد و خلاص شود از اين همه زندگي مطبوع و آرام و بي‌دلهره. اينك مي‌توانم چهره معترض و ابروان تا به تاي شگفت‌زده برخي‌تان را در ذهنم تصوير كنم كه به‌درستي مرا به تازيانه نقد، مي‌نوازيد كه: «‌اي آقا! كجاي كاري؟ در عالم هپروتي انگاري. در اينجا كه ماييم، دغدغه حقوق معوقه و فساد و تبعيض آشكار و پنهان و گراني بي‌مهار و دلشوره از پيامدهاي هولناك انتقاد و سرگراني متوليان و تيره و تاري فرداي فرزندان و هردمبيل تصميمات و اقدامات و خلاصه اين‌جور قضاياي اوليه، دمار از روزگارمان درآورده، تو روضه «دلهره» مي‌خواني كه شاخص تمايز انسان و حيوان است!» حق با شماست، اما من از نشانه‌هاي بي‌حسي خزنده‌اي مي‌هراسم كه به نام نياز به آرامش و دعوت به آن، افيوني‌ترين نقش را در رضا به قضاي وجدان عمومي يك جامعه بازي مي‌كنند. من از اضطراب و افسردگي فردي حرف نمي‌زنم كه چاره‌اش يا بهبود كيفيت مادي زندگي است يا درمان روانشناختي. من از خيالات پوچ زندگي در «طبيعت بي‌جان» سخن مي‌گويم. بگذاريد با فرازي از سخن «ژان پل سارتر» اين نوشته را به پايان ببرم كه:

«اضطراب (دلهره) بخشي از بهايي است كه براي آزادي مسوولانه مي‌پردازيم. اضطراب، ترديدي دردناك در مقابل ضرورت انتخاب بين پاسخ‌هاي ممكن به يك وضعيت خاص است.»

كاش اندكي براي انديشيدن به اين ترديد دردناك، فرصت داشته باشيم.

اين است كه مي‌گويم: زنده باد، دلهره. من «دلهره» دارم، پس هستم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون