• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4286 -
  • ۱۳۹۷ شنبه ۲۹ دي

پيرمرد و دريا

اميرحسين وزيريان

«مردمي كه گرفتار حوالت تاريخي‌اند، از تفكر روي برگردانده و تسليم عادات تاريخي خود شده‌اند.آنها نسبت به گذشته تذكر ندارند و از تاريخ درس نمي‌آموزند و امكان‌هاي اكنون و آينده را نمي‌شناسند.» رضا داوري اردكاني

تقديرش چنين بود در روزگاري كه راديكاليسم از در و ديوار مي‌باريد و افسون ايدئولوژي‌ها دل بسياري را ربوده بود، بار امانتي را بدوش كشد و برخلاف حوالت تاريخي انقلابي كه در جريان بود، ساز حوالت ديگري را كوك كند. دهه پنجاه شمسي دوران اقبال چپ‌گرايي و رونق سوداييان عالم پندار بود و تمام ايسم‌هاي موجود با تمام افتراقات و تقاوت‌هاي‌شان به يك دريا ختم مي‌شدند: درياي راديكاليسم.

همه حافظ‌وار سوداي طرحي نو در انداختن داشتند و در خيال خويش به سمت جامعه‌اي باز در سفر بودند اما نيك كه مي‌نگريستي از دور چراغ‌هاي جامعه بسته آنان سوسو مي‌زد. بازرگان اما به اين امر واقف بود و برخلاف آن پندارها در فكر تافته‌اي جدابافته نبود و به زير و زبر شدن تمام هستي جهت رسيدن سعادت آدمي دل خوش نكرده بود. زيستن مومنانه به او آموخته بود كه خداوند همه‌چيز را در يك روز خلق نكرده و بنابراين ضرورتي ندارد چنين بينديشد كه همه‌چيز را در يك روز مي‌توان به دست آورد. حوالتي كه او با خود يدك مي‌كشيد اين‌گونه در برابر جريان‌هاي ديگر قرار گرفت. گذار تدريجي و مسالمت‌آميز، ميراثش بود و همين امر به دغدغه‌اش تبديل شد. به همين جهت بود كه در كوران انقلاب كه تندروي فضيلت به شمار مي‌رفت، او فارغ از اين مسائل درصدد اقناع يار مبارز قديمي‌اش كه اكنون نخست‌وزير شده بود به منظور رفتن به پاريس و تسليم شدن در برابر امام بود. در سياست ورزي بازرگان دال كانوني مشي سنگر به سنگر يا گام به گام بود. اينچنين بود كه خبرنگار روزنامه‌اي بعدها در برابر رويه انقلاب دايمي تروتسكي و انقلاب فرهنگي مائو دستاورد او را بازرگانيسم خواند. ريشه اين رويه البته منحصر به دوران انقلاب نبود. چندسال پس از كودتاي 28مرداد و در پي بازانديشي در شكست نهضت ملي در كتاب سازگاري ايراني و در نقد فرهنگ و رفتارسياسي ايرانيان نوشت: «ما شايد عجول‌ترين مردم دنيا باشيم و به همين دليل كاري به دست خويش از پيش نمي‌بريم و احزاب اصلاحي و انقلابي ما تماما شكست خوردند؛ چون توقع دارند كه از راه هياهو و تظاهر و با تشكيلات زودرس و اقدامات سطحي و در اثر چهار‌تا ميتينگ و اعلاميه و اعتصاب مملكت زير و زبر شده و از تيغستان به گلستان سر درآوريم.» رويه سياسي او با توده‌گرايي چندان بر سر مهر نبود.

بيشتر نخبه‌گرا بود و سياست در نظرش بايد در دستان اليت‌ها جاي مي‌گرفت. در پاسخ به سوالي مبني بر چرايي حركت در جهت مخالف امواج مردم انقلابي و مطالبات‌شان گفت كه مسووليت و رهبري اين گونه نيست كه هرچه مردم طلب كردند به انجام رسد. بلكه بايد در برابر تاريخ و وجدان ملت احساس مسووليت كرد و هنگامي كه اشتباه و لغزشي در راه مردم پديد آمد ارشادشان كرد و آنها را به راه بازگرداند.مدافع سياست‌هاي خياباني نبود و به توده چندان بهايي نمي‌داد و اين در جامعه سياست زده ايران كه بخت سياست مداران با همراهي عوام گره خورده است، مسير حكمراني‌اش را ناهموار مي‌ساخت. اينچنين بود كه شعارهاي «درود بر بازرگان» در اوان نخست‌وزيري‌اش بدل به «مرگ بر بازرگان» شد. در مواجهه با امواج جمهوريخواهي (سكولار و اسلامي) كه صحنه سياست كشور را در نورديده بود، مشروطه‌خواهي پيشه كرد. خوي و تربيت و آموخته‌هايش به جمهوريخواهي نمي‌خورد گرچه در جمهوري فرانسه تحصيل كرد. رشته تحصيلي‌اش هم در اين ميان بي‌تاثير نبود. بازرگان ترموديناميك خوانده بود كه در آن با تحولات سريع و ناگهاني سروكار نداشت بلكه موارد مطالعه‌اش تحولات تدريجي همچون از دست رفتن حرارت بود. نكته مهم در شناخت رفتار بازرگان و واكنش انقلابيون به مواضع او در برداشتش از مفهوم انقلاب نهفته است و همين امر زمينه‌ساز چالش‌هايي در فرداي پيروزي انقلاب شد. ماركس در باب انقلاب معتقد بود كه ما با دو گونه انقلاب مواجه هستيم؛گونه نخست انقلابات اجتماعي است كه درصدد ايجاد تغييرات گسترده در تمام شؤون سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي است و با بروز آن تمام ساختارها زير و زبر شده و صورت‌بندي جديدي شكل خواهد گرفت؛ به بيان ديگر دگرگوني هم در زيربنا و هم به تبع آن در روبنا شكل خواهد گرفت. گونه دوم معطوف به انقلابات سياسي است كه تغيير تنها در روبنا و ساختار سياسي انجام مي‌گيرد و روبنا دست نخورده باقي مي‌ماند و تنها شكل دولت تغيير مي‌كند. بازرگان در هنگامه انقلاب معتقد به برداشت دوم بود و بر همين اساس باور داشت كه مي‌توان برخي از نهادهاي رژيم پيشين را بدون خونريزي و بگير و ببند دوباره احيا كرد و از آن سود جست. اين بار نه تنها از سوي مخالفين بلكه از سمت ياران نزديك به خودش هم با واكنش مواجه شد كه مشروعيت انقلاب و نهادهايش بايد از خود انقلاب نشات يابد نه از رژيم پيشين. همه اين تضادها به سياسي ديدن انقلاب در نظرش و غفلت از اين امر باز مي‌گشت كه انقلاب صرفا مساله‌اي سياسي تلقي نمي‌شود. بلكه پاسخي به مساله اجتماعي را با خود به همراه دارد. او از ديدن اين بعد انقلاب غفلت كرد. بر اين اساس بايد در نظرات انتقادي مخالفان و متهم‌سازي او به عدم انقلابيگري با چشم ديگري نظر انداخت. بازرگان در ادامه برداشت خود از مفهوم سياسي انقلاب معتقد بود كه انقلاب داراي دو فاز است؛ فاز اول منفي و تخريبي است كه وضع موجود را نفي مي‌كند و اين فاز تا پيروزي انقلاب قابل توجيه و پذيرفتني است. اما فاز دوم انقلاب كه مثبت و سازنده است و معطوف به آباداني و برقراري نظم محسوب مي‌شود. با اين برداشت ذهني پس از تشكيل دولت و پيروزي انقلاب اسلامي معتقد بود كه اكنون بايد فاز دوم انقلاب را كليد زد كه مطابق الگوي تكاملي تدريجي خلقت و طبيعت است. اينچنين بود كه مدام از دست نهادهاي خودسر و موازي دولت مي‌ناليد و از مردم انقلابي مي‌خواست قدم رنجه كرده و به خانه‌هاي خود برگردند تا انقلاب بر اساس قانون و نظم پيش برود اما گوش انقلابيون بدهكار نبود. بازرگان اگرچه به نخست‌وزيري دولت برآمده از انقلاب رسيد اما برگزيده شدنش بر اساس موج‌سواري بر مطالبات انقلابي نبود. انتخابش با صلاحديد نخبگان سياسي انقلاب (شوراي انقلاب) و به ويژه توصيه شهيد مطهري صورت گرفت. اما از همان ابتدا اصولش را مطرح كرد. در همان روزهاي نخست در دانشگاه تهران گفت كه از او توقع بولدوزري عمل كردن نداشته باشيد. بسان ماشين سوار نازك نارنجي مي‌ماند كه در جاده‌اي هموار بايد براند. نخبه‌گرايي او با كنش‌هاي بي‌قاعده انقلابيون جور درنيامد. در اشاره به فعاليت‌هاي سياسي دانشجويان گفت كه وظيفه دانشجو ابتدا درس خواندن و كسب تخصص است و بعد فعاليت سياسي. اين يعني اولويت تخصص بر تعهد كه جو غالب زمانه جور ديگري مي‌انديشيد. در عصر برآمدن جمهوري مشروطه‌خواه باقي ماند. هرچند در مشروطه‌خواهي‌اش كامياب نبود. مشروطه‌خواهي الزاماتي چون حضور در حاكميت دارد تا بتوان با دوگانه كردن حاكميت به سمت گذار تدريجي پيش رفت. اما اصولگرايي بازرگان راه را بر اين امر بست. هرچند اين انتقاد تنها به عملكرد او بازنمي‌گشت و ساخت سياسي قدرت هم در اين ميان موثر بود. شايد مهم‌ترين غفلتش در تداوم پروسه سياسي، منزه‌طلبي و تن ندادن به الزامات قدرت در عصر انقلابي‌گري بود. اهل بده‌بستان سياسي نبود و برخلاف تصوري كه از او تبليغ مي‌شد اهل سازش نبود. جمله‌اي منتسب به امام(ره) وجود دارد كه مي‌گويند اگر بازرگان سازشكار بود با من سازش مي‌كرد. عدم سازش با جريانات سياسي و گروه‌ها مهم‌ترين نقدي است كه به سياست‌ورزي بازرگان وارد شده است. براي نمونه يكي از علل سقوط دولت موقت تبليغات وارونه تلويزيون به رياست صادق قطب‌زاده مطرح شده كه خود سوداي وزارت و صدارت در سر داشت. او خود را در سطح وزرا مي‌ديد و خواهان حضور در جلسات دولت بود. اما بازرگان به او وقعي ننهاد و او به دشمني با دولت موقت اهتمام بيشتري ورزيد. مورد ديگر انشقاق و دو‌دستگي در خود نهضت آزادي كه بازرگان رهبرش بود و بعدها به جدايي عده‌اي از نهضت انجاميد. حتي گروهي انتصاب عباس امير انتظام به معاونت نخست‌وزيري و بعد به سفارت ايران در كشورهاي اسكانديناوي را به دليل وجود برخي حساسيت‌ها از اشتباهات بازرگان قلمداد كرده‌اند كه زمينه‌ساز سقوطش را فراهم كرد. عوامل و دلايلي از اين قسم در نقد بازرگان بسيار يافت مي‌شود كه جاي استدلال و بحث دارد، اما سياستمرد با اين اما و اگرها قضاوت نمي‌شود. بلكه دستاوردهايش در محكمه تاريخ سنجيده خواهد شد. در واقع ميراث او در مكتب منتسب به وي خلاصه مي‌شود؛ مكتب بازرگانيسم كه با شكيبايي، عدم خشونت و سياست گام به گام معنا مي‌يابد. ميراثي كه سال‌ها براي به دست آوردن، حفظ و تداومش با وجود ناملايمات سپهر سياسي مبارزه كرد. شخصيت بازرگان، آدمي را به ياد سانتياگوي ماهيگير در رمان پيرمرد و دريا اثر ارنست همينگوي مي‌اندازد. سانتياگوي پيري كه مدت مديدي نتوانسته بود صيدي كند و از اين بابت مورد طعن ديگران به ويژه جوانان بود. او شكست‌خورده‌اي تلقي مي‌شد و از اين جهت تنها مانده بود اما بر كار و راه خويش استوار ماند و در اوضاعي كه نداهايي مخالف سر داده مي‌شد او با شكيبايي و ايمان و با چشماني اميدوار به راه خود ادامه داد و سرانجام درمحكمه تاريخ سربلند شد. رجعت مخالفان ديروز او با لباس اصلاح‌طلبي در زمانه ما و پرداختن به استراتژي تحول گام به گام، يادگار او براي مخالفان ديروزش بود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون