مجتمع مسكوني آبان، قسمت پنجم
هشتگ جواد خياباني
رامبد خانلري
شاباجي از تمام فوتبال فقط «ديويد بكهام» را ميشناسد. يك مرتبه عكسي از ديويد بكهام را به سادات خانم داده بود و گفته بود: «سادات خانم جون، ميخوام زردي موهام شبيه اين جوون بشه» سادات خانم نگاهي به عكس ديويد بكهام انداخته و پرسيده بود: «اين كيه شاباجي؟ به چشم برادري خيلي خوشگله» و بعد خانم پناهي كه انگشتهايش را در هوا گرفته بوده تا لاك ناخنهايش خشك شود از سادات خانم خواهش كرده عكس بريده شده از مجله تماشاگران را نشانش بدهد و بعد از ديدن ديويد بكهام روترش كرده و گفته بود: «نه اين قيافهش زنونه است مرد بايد مردونه باشه مثل فردين» و بحث به مردهاي جذاب ديگري كه خانم پناهي در اين سالها به بهانه سينما و تلويزيون ميشناخته، كشيده شده است و لازم نشده شاباجي براي سادات خانم توضيح بدهد كه ديويد بكهام چه كسي است، فقط با خودش فكر كرده كه سادات خانم در فوتبال از او بيغتر است.
امروز قراره شاباجي به منزل سادات خانم برود و خاك گلدانهايش را عوض كند و در عوض كردن آب و تميز كردن آكواريومش به او كمك كند و خانهاش را گردگيري مختصري بكند. در عوض سادات هم قرار است موهاي شاباجي را رنگساژ كند. سادات خانم از شاباجي ميپرسد فوتبال ديشب را ديده؟ و شاباجي قبل از اينكه فكر كند ديده يا نديده با خودش ميگويد: «سادات و فوتبال؟» و سادات خانم شروع ميكند به آسمان و ريسمان بافتن در مورد بازي ديشب ايران و ژاپن و گل ژاپن كه ايرانيها ايستاده بودند به اين اميد كه داور فول بگيرد و شاباجي با خودش تكرار ميكند «فول» در تمام مدتي كه سادات خانم روي موهاي شاباجي كار ميكند شاباجي تصوير سادات خانم را در آينه ميبيند كه دهانش باز و بسته ميشود اما صدايش را نميشنود چون غرق در مرور عكسهايي است كه ديشب در اينستاگرامش ديده است. عكسيكه بازيكني با لباس آبي آن گوشه بالا در حال دويدن است و چند بازيكن با لباس سفيد دستهايشان را بالا گرفتهاند و بازيكن ديگري با لباس سفيد در نزديكي دروازه ايستاده كه در بيشتر عكسها خط قرمزي دورش كشيده بودند. سادات خانم ميگويد كه بازي را با بهمن ديده و شاباجي نميداند كه بهمن چهكسي است اما بهمن گفته «ژاپنيها حرفهاي بودند اما ايرانيها نبودند».
شاباجي از موهايش راضي نيست اما به دروغ به سادات خانم ميگويد كه راضي است تا برود و پستي در ارتباط با گل ژاپن به ايران بگذارد. وقتي به پاركينگ ميرسد آقاي كرمي را ميبيند. آقاي كرمي راني را نشان شاباجي ميدهد و ميگويد: «گمونم گربهت پا به ماهه خانم». شاباجي بهخاطر عجلهاي كه دارد، بيتوجه به راني به سمت خانهاش ميرود. كرمي ميگويد: «خانم كار درست كاريه كه تا تهش وايسي نه كاري كه وقتي به خنس خورد ولش كني». شاباجي براي احترام به حرف كرمي به سمت راني ميرود. معظمي با ماشين شاسي بلندش از راه ميرسد و بعد از پارك كردن ماشين سلام و عليكي با كرمي ميكند و بحثشان با سوال تكراري سادات خانم گل مياندازد. كرمي جايي در حرفهايش ميگويد: «همين حالا به خانم ميگويم كار درست كاريه كه وقتي به خنس خورد ولش نكني. ژاپنيها كاردرست بودند كه پيگير ماجرا بودند». وقتي شاباجي به سمت سراي سرايدارياش ميرود ميشنود كه مردها در مورد «جواد خياباني» حرف ميزنند اما سر و ته حرفشان را نميفهمد. فقط ميداند كه جواد خياباني هم در ماجراي ديشب نقشي داشته است. شاباجي در خانهاش به عكس ديويد بكهام نگاه ميكند كه مربوط به تبليغ يك ساعت است. عكسي كه از لاي يكي از مجلههاي خارجي خانم ميقاني كنده، مجلهاي كه خانم ميقاني در ميان خرت و پرتهاي خانه تكاني بيوقتش دو سال پيش به شاباجي داده بود. شاباجي به اين فكر ميكند كه ديويد بكهام هنوز خودش را روي فرم نگه داشته و به قول آقاي كرمي كار درست را انجام داده است. آنوقت عكسي از روي همان عكس ميگيرد و زيرش مينويسد: آدمهاي حرفهاي كارشان را حتي بعد از تمام شدن هم ادامه ميدهند. درست مثل ژاپنيها بعد از فول ديشب. ما باختيم چون غير حرفهاي بوديم. و جواد خياباني را هم هشتگ ميكند. پست آخر شابااستايل شروع ميكند به لايك خوردن. يكي مينويسد چهقدر هوشمندانه پاي خياباني را به اين مساله باز كرديد. يكي ديگر مينويسد چهقدر خوب جان كلام را در يك جمله نوشتيد. آن يكي ميگويد چقدر خوب كه از آن عكس تكراري استفاده نكرديد، انتخاب عكستان بينظير بود. آنيكي ميگويد تلويزيون بايد شما را به عنوان كارشناس فوتبال بياورد كه بهجاي اين همه آسمان ريسمان بافتنهاي بيمورد جان كلام را در يك جمله مينويسيد. آنيكي هم مينويسد مانا باشيد و شادزي.