جورج ساندرز نويسنده امريكايي است كه كارش را با نويسندگي براي نشريات امريكايي از جمله نيويوركر و هارپرز آغاز كرد. كتابها و داستانهاي او با اقبال جوايز ادبي معتبر روبهرو شدهاند. او سال گذشته جايزه من بوكر را براي نگارش «لينكلن در باردو» به خانه برد. اين كتاب و آثار ديگر او به زبان فارسي ترجمه شدهاند.
در حال حاضر چه كتابهايي روي ميز پاتختيات قرار دارد؟
در حال اتمام كتاب شگفتانگيز مايكل چابون «درخشش ماه» هستم و «خانه زمين» نوشته وودي گاتري را بررسي ميكنم. شيفته «Ghettoside» جيل لئووي شدهام. «سرگرمي تميز خوب» نوشته نيك آفرمن با اينكه قطع آن خيلي بزرگتر از ميز پاتختيام است اما با كمال ميل براي آن زمان ميگذارم. اين اثر نه تنها ديدگاه آرام و در عين حال پراشتياقي نسبت به زندگي و هنر در من ايجاد ميكند بلكه درنهايت براي بزرگتر كردن ميز پاتختيام كمكم ميكند.
آخرين كتاب خوبي كه خواندي چه بود؟
كتاب «زمان رقص سوينگ» نوشته زادي اسميت را به دليل وسعت و عاطفه و هدف اخلاقي كه دنبال ميكرد و همچنين جادوي نويسنده با واژگان (كاري برايش مثل آب خوردن است) را دوست داشتم. «آرگوناتها» از مگي نلسون: فوقالعاده احساسي بود و من را در هواپيما به گريه انداخت. «ميان دنيا و من» نوشته تا-نهيسي كاوتس اثبات زيبايي اين مقوله است كه همواره بازگويي سريع حقيقت به مثابه سرايش شعر است. رمان برجسته مايك رويكو به اسم «رييس» نيز شرح كوتاه زندگي ريچارد جي. ديلي و داستان دوراني است كه شهردار شيكاگو بود. متن به سبك پستمدرن جنونآميزي است و خاطرات شاد كودكيام را تداعي كرد. «تاجران توجه» از تيم وو دركم را از مفهوم زمانهمان تغيير داد. دوباره به كتاب «بيا با جغدها درباره ديابت تحقيق كنيم» بازگشتم. شرح حال فيليپ گلس به نام «كلمات بدون موسيقي» بسيار تاثيرگذار بود. اين اثر من را به ايمان به قدرت هنر بيشتر سوق داد و باعث شد ريسكپذير شوم.
چطور كتابهايت را مرتب ميكني؟
دوست دارم نصفه و نيمه آنها را بخوانم و روي زمين رها كنم. به شهر ديگري كه ميروم، نسخه ديگري از آن تهيه ميكنم، آن را جايي ميگذارم و وقتي برميگردم خانه، نميتوانم نسخه اول را پيدا كنم و بعد نسخه سوم را هم ميخرم كه روي آن قهوه ميريزم.
از داستانهاي كوتاه مورد علاقهات برايمان بگو.
از داستانهايي كه به ذهنم ميآيند ميتوانم به «پسر سنگي» از جينا بريول؛ «هزار و يك چاقو» از حسن بلاسم (از مجموعه بينظيرش با عنوان «نمايشگاه اجساد و ديگر قصههاي عراق»)؛ «انگور فرنگي» از آنتوان چخوف؛ «شكارچيان در برف» از توبياس وولف؛ «شش قطعه طلايي» از زورا نيل هرستون و «دكتر جك اولنترن» از ريچارد يتس اشاره كنم. همچنين به خاطر كار دو نويسنده جديد هيجانزده هستم: ويل مككين كه چند سال پيش در نيويورك داستان فراموشنشدني «Kattekoppen» را درمورد جنگ افغانستان نوشت و ماريانا انريكز با مجموعه «چيزهايي كه در آتش از دست داديم.»
كدام مولفه اثر ادبي بيشتر از بقيه تو را تحتتاثير قرار ميدهد؟
به تصوير كشيدن خوبي كه ساختگي و احساساتي نيست.
در كودكي جزو كدام دسته از خوانندگان بودي؟ به كدام كتابها و نويسندگان كودكان همچنان احساس نزديكي ميكني؟
كتابهاي بسياري در زمينه بيسبال و جنگ ميخواندم كه نوعي خوشبيني از نوع «تو ميتواني» در من ايجاد كرد. شورتاستاپها (بازيكن ميان بيس دوم و سوم در بازي بيسبال) و خلبانان جنگي همواره لحظهشماري ميكنند تا دشمن را غافلگير كنند و بعد از آن فروتنانه افتخار اين كار را به فرد ديگري تقديم ميكنند. اگر شورتاستاپ يا خلبان جنگي باشيد، درس بزرگي براي شماست!
اگر ميتوانستي به رييسجمهور كتابي پيشنهاد كني، كدام كتاب را انتخاب ميكردي؟
به او مطالعه اثر كلاسيك متعلق به قرن هجدهم، پيرامون استراتژي سياسي به قلم كنت درينچي را پيشنهاد ميكنم. اين اثر «استعفاي بهموقعي كه مناسب يك جنتلمن است» نام دارد. همچنين اين نويسنده اثري دارد به اسم «بكوش به مردمي كه رهبر آنها هستي توهين نكني و آنها را مرعوب نسازي.» درينچي شاعر هم بود و شعر «حقيقت درميان دريايي از اكاذيب عمدي پابرجا ميماند» اثري ماندگار است.
تصور كن قصد داري ضيافت شامي ترتيب دهي. سه نويسنده، چه زنده و چه مرده را كه دعوتشان ميكني نام ببر.
من با دعوت جوليا چايلد و آنتوني بوردين و انتصاب آنها به عنوان مسوول انتخاب غذا، آشپزي و پذيرايي و سپس دعوت از خودم به عنوان سومين مهمان بازي را جالبتر ميكنم.
دوست داري چه كسي زندگينامهات را بنويسد؟
خودم. به مناسبت تولد ۳۰۰ سالگيام در قالب شرح حال بنويسمش.
در ادامه قصد خواندن چه كتابي را داري؟
كتاب «راهآهن زيرزميني» نوشته كلسون وايتهد را براي خواندن پيش از همايشي كه ماه فوريه در نيويورك داريم نگه داشته بودم. «فرار به غرب» و «بنيادگراي ناراضي» از محسن حميد؛
«10: 04» از بن لرنر؛ «ماشين بزرگ» از ويكتور لاواي؛ «شيرينتلخ» از استفاني دانلر؛ «دختران» از اما كلاين؛ «مورد عجيب ريچل كي.» از ريچل كوشنر؛ «پسران زينكي» از سوتلانا الكسيويچ؛ «كتاب راهنما براي زنان نظافتكار» از لوسيا برلين؛ «ميهنفروش» از پل بيتي و «مصلحان آمرزيدهاند: تعاليم مسيح درباره عشق، همدردي و بخشش» از وندل بري براي كمي اميدواري و روشني.