ادبيات آلمان پس از پايان جنگ جهاني دوم، ادبياتي غمبار است. اين اندوه تا جايي پيش ميرود كه آثار نويسندگاني چون ولفگانگ كوپن، ديده و خوانده نشود. اين نويسنده روايتگر ويراني آلماني پس از جنگ است و در اين زمينه سهگانهاي با نامهاي «كبوتران روي چمن»، «مرگ در رم» و «گلخانه» نوشته است و پس از اين سه اثر رماني ديگري ننوشته است.
اژدر انگشتري به تازگي كتاب كبوتران روي چمن را از زبان آلماني به فارسي برگردانده است، كتابي كه به قول خود او، ترجمهاش كار آساني نيست و انجامش همت والايي ميطلبد. كبوتران روي چمن را نشر بيدگل در 446 صفحه و در قطع پالتويي منتشر كرده است.
كوپن شخصيت مهمي در ادبيات آلمان به حساب ميآيد و جايزهاي هم به نام خود در اين كشور دارد؛ چرا در ايران كمتر شناخته شده؟
كوپن نويسنده راحتي براي ترجمه نيست؛ از آب و گل درآوردن چنين متني كار زمانبري است، طبعا تعداد مترجمهايي كه به سمت چنين نويسندهاي بروند محدودتر ميشود. از سويي در خود آلمان هم كوپن به خاطر نابههنگامي رمانهاي صريح و تلخش در ايامي كه تازه آلمان در حال سرپا شدن بود و به سبب سبك روايي نامأنوسش از اقبال كمتري براي جذب مخاطب عام برخوردار بود و بيشتر توجه قشر نويسنده يا مخاطبان جديتر ادبيات را برميانگيخت. چنين نويسندهاي نسبت به نويسندگاني كه شهرت بينالمللي دارند شانس كمتري براي ترجمه شدن به ديگر زبانها دارد ولي اميدوارم «كبوتران روي چمن» در بين خوانندگان ايراني زمينهاي براي درك اهميت تاريخي كوپن در ادبيات معاصر آلمان و تأثيري كه بر نويسندگان پس از خود گذاشت، فراهم كند.
شما چگونه با او آشنا شديد؟
با خواندن يك مصاحبه از او! سالها پيش كه تازه يادگيري زبان آلماني را شروع كرده بودم، كتابي به دستم رسيد با ترجمه آقاي رحيم دانشور طريق كه با 10 نويسنده آلمانيزبان مصاحبه كرده بود و يكي از اين مصاحبهها با كوپن بود. شخصيت منحصربهفردش، گرايش ادبي او و ادبياتي كه دوست داشت، توجهم را جلب كرد و باعث شد سالها پيش نسخهاي از دو رمانش «كبوتران روي چمن» و «مرگ در رم» را تهيه كنم. سال ۸۷ ترجمه خامي از اين رمان را انجام داده بودم ولي بنا به دلايلي آن ترجمه سالها در كشو مانده بود، تا اينكه دوستانم در نشر بيدگل پيشنهاد همكاري دادند و من اين رمان را به آنها معرفي كردم.
ويژگي كبوتران روي چمن براي ترجمه چه بود؟
رمان كبوتران روي چمن در فاصله زماني كوتاهي پس از دو اتفاق تاريخي نوشته شد، يعني سقوط هيتلر و تقسيمِ آلمان. به لحاظ تاريخي اين رمان براي آگاهي از شرايط روحي و اجتماعي آن سالها منبع دست اولي محسوب ميشود اما نكته مهمتر اين رمانْ وجه زيباييشناختي آن است. نوشتن چنين رماني در فاصلهاي چنين نزديك به فاجعه كار بسيار دشواري است. ارزش ادبي كوپن در اين رمان، سواي چيزي كه منتقدين برايش به عنوان حلقه وصل ادبيات پس از جنگ آلمان به نثر مدرن اروپا قائلند، اين است كه توانسته به فرم مطلوبش براي توصيف جامعِ اين فضاي پرآشوب برسد، بدون آنكه به ورطه شعار و تخليه خشم فروخورده و... بغلتد. ما با رماني روبهرو هستيم كه اين قدرت را دارد كه بدون خط داستاني مشخص، بدون قهرمان، و با وجود انبوهي شخصيت، روايت خود را پيش ببرد. رماني كه به لطف تكنيك جملهپردازياش توانسته به شكلي موجز، برشِ جزيينگرانهاي از جامعه را در مناقشهبرانگيزترين لحظهاش عرضه كند. در تاريخ ادبيات آلمان رمانهاي ديگري مطمئنا پيدا ميشوند كه ارزشهاي ادبي بالاتري نسبت به كبوتران روي چمن داشته باشند ولي اهميت تاريخي اين رمان و بزنگاهي كه در آن نوشته شده، اين رمان را در ميان ديگر آثار ادبيات آلماني زبان صاحب جايگاهي يگانه و رشكبرانگيز كرده است. به نظرم چنين رماني ارزش زيادي براي ترجمه شدن دارد.
ادبيات آلمان پس از جنگ چقدر ميتواند به شناخت ما از اين فرهنگ كمك كند؟
به همان اندازه كه ادبيات دوران نازيسم يا دوران پس از فروريختن ديوار برلين ميتواند به ما كمك كند. ادبيات هر دورهاي محصول و معرف زمانه خود است. هر چه متن ادبي داراي خصوصيات فرمي و مضموني اصيلتري باشد، به شناخت ما از يك فرهنگ كمك بيشتري ميكند.
چه اندازه فضاي اندوهبار پس از جنگ بر كبوتران روي چمن حاكم است؟
مساله جامعه آلمان پس از جنگ چيزي فراتر از «اندوه» است. كشوري را تصور كنيد كه سالها تحت رهبري يك ديكتاتور به كشورهاي ديگر تجاوز ميكند، نسلكشي ميكند و مردمش از روي ترس يا عقدههاي مليگرايانه با او همراهي ميكنند، خود را نژاد برتر ميپندارند و در باد فتوحاتشان ميخوابند. كمي بعد اين كشور سقوط ميكند، فرو ميپاشد، تصرف ميشود و دست آخر مثل موجودي عاجز به دست قدرتهاي دنيا تقسيم ميشود. احساس عمومي در چنين جامعهاي، مجموعهاي از احساسهاي گاه متناقض است: خشم، سرخوردگي، تحقير، انكار، حسرت، خرسندي كينخواهانه، نسيانِ عامدانه و عذاب وجدان. شايد به نوعي اين احساسها سهم پررنگتري در بين آلمانيها در آن ايام داشتهاند تا اندوهِ صرف. ما در «كبوتران روي چمن» به سبب تعدد و تنوع كاراكترها مجال اين را داريم كه با مجموعهاي از تمام اين احساسها مواجه شويم و در نهايت تصويري كلي از احساس عمومي در سالهاي اوليه پس از جنگ ببينيم.
آيا كتاب مساله تقصير اثر كارل ياسپرس بر كبوتران روي چمن تاثير گذاشته است؟ يا نكته اين است كه هر دو از يك انديشه مشترك ريشه گرفتهاند؟
متاسفانه اين كتاب را هنوز نخواندهام و نميتوانم در موردش نظري بدهم. در جايي هم مطلبي كه دال بر تاثير اين كتاب ياسپرس بر كوپن باشد نخواندهام. شايد منابع من كامل نبوده باشند و واقعا چنين تاثيري صورت گرفته باشد. در عوض سعي ميكنم به نوعي ديگر جواب سوال شما را بدهم و اميدوارم چيزي باشد كه به دنبالش هستيد. بين نويسندگان و به طور كلي هنرمندان و متفكران ضدنازي آلماني بعد از جنگ جهاني دوم يك حس فراگير موج ميزد و آن هم وحشت از تكرار فاشيسم بود. اين حس باعث ميشد متون پديد آمده، آن جنبه تاريك ذهن مخاطبان را هدف قرار دهد كه ميكوشيد همدستي عيني يا ضمني در جنايات نازيها را بدون هيچ عقوبتي به فراموشي بسپارد. در چنين وضعيتي انگشت اتهام تنها به سمت قشر يا جناح سياسي خاصي نميرفت. اين يك وضعيت عمومي بود كه همه در آن سهيم بودند، چه با جنايت و چه با سكوت در قبال جنايت؛ براي همين آثار آن دوران اصولا آميخته به چنين حسي بودند. برخورد خوانندگان هم با چنين متوني معمولا طرد كردن و ناديده گرفتن بود چون جامعه آمادگي ذهني مواجهه با گذشته خود و پذيرش گناهش را نداشت.
اگر مخاطب يك دليل براي خواندن اين كتاب بخواهد، چه ميگوييد؟
جدا از مسائل زيباييشناسانه يكي از اهداف ترجمه، انتقال تجربه زيسته شده است. ما در اين رمان تجربه كشوري را پيش رويمان داريم كه به فجيعترين شكل ممكن ويران و متلاشي شد، جامعهاي كه با وجود داشتن پيشينه فرهنگي و فكري، درگير بربريتي باورناپذير شد و انحطاط اخلاقي را در ابعادي گسترده به خود ديد. تصور زندگي در چنين ورطه هولناكي كه پيامد سقوط اخلاقي و انحطاط جامعه است، ميتواند محركي براي پرهيز از تكرار فجايعي از اين دست باشد.