كاناپه فروشي
اسدالله امرايي
من تنها كاناپهچي دنيا هستم كه مثل فرويد قصه آدمهايي را كه روي كاناپهام دراز كشيدهاند براي شما تعريف ميكنم. كاناپه پوريا عالمي كه در چند سال اخير به آن وفادار مانده سبكي چندضلعي است كه نويسنده تنها يكي از اين ضلعهاست. پوريا عالمي گاهي خود در مقام پرسشكننده ظاهر ميشود و با پرسشهاي پارادوكسيكال سوژه خود را به خطاگويي سوق ميدهد و با تمجيدهايي كه پرسشكننده از اظهارات سراسر غلط سوژه به عمل ميآورد، پوريا عالمي به وجد ميآيد و مكنونات قلبي خود را روي كاناپه ميريزد. ماشاءالله شمسالواعظين در مقدمه قصههاي كاناپهچي كه در انتشارات مرواريد منتشر شده، نوشته است: «تاريخ طنز در ايران با همه دستهبنديهايش با ادبيات و شعر و داستان و هنر درآميخته است، به گونهاي كه نميتوان تقدم و تأخري براي هر يك از آنها پيدا كرد. تنها اتفاقي كه در جهان مدرن رخ داد، اين بود كه عرصههاي ديگري با سرشت و خميرمايه طنز راه خود را در اين وادي پر از راز و رمز گشود. سينماي كمدي، عكاسي كميك و كاريكاتور، ظرفيت و كارايي طنز را افزايش داد. طنز مطبوعاتي تاريخي طولاني در كشورمان و البته در ديگر كشورهاي جهان دارد. طنز مطبوعاتي تاريخي بدين منظور به روزنامهها و نشريات راه يافت كه اندكي از خشكي اخبار و عبوسي مقالات و غم و اندوه پارهاي از گزارشهاي اجتماعي بكاهد و خواننده فرصتي و مساحتي از تفنن و تبسم بيابد و ورق نشريات را با خندهرويي و ابتهاج وداع كند. طنز مطبوعاتي بهويژه طنزي كه به امور جاري كشور ميپردازد به مخاطبان مطبوعات آموزش قرائت لابهلاي سطور سخنان و اظهارات مقامات مسوول كشورها و به قول عربها «سفيدهاي سطور سياه» ميدهد و به آنها ميآموزد كه ماوراي خبر و اظهارات را ببينند. طنز مطبوعاتي همچنين به مسوولان كشورها در همه عرصهها يادآور ميشود كه مراقب اظهارات و موضعگيريهاي خود باشند و مردم و مطبوعات را سادهلوح فرض نكنند و از پيچيدهگويي و ابهامآفريني و چندپهلويي در تبيين اوضاع جاري كشور و در يك كلام از گرد سخن گفتن بپرهيزند. كشورهاي داراي تمدن و تاريخ كهن بيشترين نقش را در توليد طنز مطبوعاتي دارند، زيرا اين كشورها به دليل تاريخ سرشار از كشوقوسها و فراز و نشيبشان آموزهها و نشانهها و ضربالمثلهاي بيشماري براي قرينهسازي و شبيهسازي اوضاع كنونيشان با آنچه در تاريخشان آمده در اختيار دارند. ادبيات طنز در اين كشورها بسيار نيرومند، جذاب و فرهنگساز است. در مقابل، كشورهاي فاقد تمدن و تاريخ كهن، از فقدان درخشندگيهاي فرهنگي و معنوي رنج ميبرند».