اتاق فكر
سعيد عابدپور
رشد بيسابقه انديشكدهها يا اتاقهاي فكر در چند دهه اخير ارتباط مستقيمي با رشد و توسعه «قدرت نرم» دارد. امريكا در اين ميان از نظر تعداد، تنوع و گستردگي اتاقهاي فكر بيهمتا است. جهان غرب از ديرباز دانسته كه خلاقيت فكري بدون ايجاد فضاي آزادانه تفكر، ورود به چالشهاي نظري و بحث و جدل افكار، امكانپذير نيست. اگر در قرن بيستم محل اصلي گفتوگوها، روزنانهها بودند، اين جايگاه اكنون به فضاي مجازي منتقل شده و دنياي ديجيتال عملا عرصهاي شده است براي تبادل و تضارب آرا. مهمترين ويژگي تمدن غربي در دوران معاصر استقبال از نقد و گفتوگو براي قدرتمندي است. آنها تو گويي سخني را كه حكماي اسلامي درباره تضاد گفتهاند، در امور سياسي و اجتماعي به جان و دل خريدهاند. « اگر تضاد نباشد تداوم فيض بر تجدد مكرر و مستمر موجودات جايز نخواهد بود.» و به نظر ميرسد كه غربيها اين بيت مولانا را كه: «در كف هر كس اگر شمعي بدي/ اختلاف از گفتشان بيرون شدي»، بر پيشاني تمدن خود نوشتهاند. الگوي معرفتي حكماي مسلمان استقبال از گفتوگو و ديالوگ و بحث و چالشهاي نظري بود و آن را خيري بر فهم بشري و جامعه ميدانستند، غربيان نيز دنباله روي اين سخن شدهاند و آن را در كار و بار خود تبديل به الگو كردهاند. وجود صدها انديشكده غربي در زمينههاي سياسي، اقتصادي، بينالملل، امنيت، محيط زيست، فناوري، هنر و علوم انساني به حيات تمدني جوامع غربي تا حدود زيادي پويايي و ثبات بخشيده است. اين جوامع ديگر به مانند دوران قرن نوزدهمي با متفكري چون ماركس دگرگون نميشوند. با حضور لنين انقلاب نميكنند و با وجود بحرانهاي اقتصادي و جنگهايي كه در قرن بيستم شاهد بودند، به «تغيير نظام» نميانديشند. تو گويي اين معناي زندگي را غربيان چنين فهميدهاند كه اختلاف در نظر و گفتوگو درباره آن، مايه اتحاد است.
تنها در امريكا هزاران انديشكده وجود دارد كه حداقل سيصد انديشكده، در عرصه بينالملل شناخته شدهاند.
سوال اين است چرا ما به ضرورت ايجاد اتاقهاي فكر توجه نميكنيم و اهميتشان را درنمييابيم. آيا مسوولان و دستاندركاران ميپندارند اختلاف در گفتوگو به تجزيه و تضعيف حكومت ميانجامد؟ چنين تفكري كمابيش در خاورميانه وجود دارد. در كشورهاي عربي ورود به مباحث جدي در عرصه حكومت مرز ممنوعه و خطرناك به حساب ميآيد، ازاين رو اغلب جوامع عربي از نظر وحدت دروني ضعيف و شكنندهاند. كافي است يك اوبامايي در قاهره سخنراني كند و كل جوانان عرب با چشمان بسته دل به حركتي بدهند كه نهايتا چيزي جز افراطگري و خشونت برايشان به ارمغان نميآورد. وضعيت در ايران متفاوت است. وقوع انقلاب اسلامي ناشي از رشد جامعه مدني و طرح سوال طبقه متوسط از حكومت پيشين بود. ما از اول انقلاب تاكنون بر وحدت كلمه تاكيد داشتهايم و اين به معناي طرح ديدگاهها در چارچوبي است كه به روشهاي موثر در تثبيت نظم، امنيت و دموكراسي كمك كند. اين يعني حضور فكري اهل نظر در حل بحرانها و مشاركت همگاني. بارها مسوولان تراز اول كشور بر ضرورت ايجاد اتاقهاي فكر تاكيد كردهاند. ديگر دوران حل مسائل مهم جامعه در جلسات خانوادگي، هياتها و دورهميهاي محفلي گذشته است. چرا نبايد از طرح ديدگاههاي مختلف در فضاي مجازي استقبال كرد؟ آيا زمان آن نرسيده تا انديشكدهها يا اتاقهاي فكري در زمينه مسائل سياست داخلي، خارجي، اقتصاد، فرهنگ، زبان و دهها مساله مهم مثل بحران آب تشكيل شود؟ ما در حوزه مهمي چون سياست خارجي چند اتاق فكر شبيه «ديپلماسي ايراني» داريم؟ اتاق فكر ما براي بحران آب و محيط زيست كجا است؟ چرا برخي از مسوولان مياني به جاي طرح مسائل و حل مشكلات به دنبال راهحل «كشورهاي عربي» و ناديده گرفتن مشكلات و امنيتي كردن آنها هستند؟ چرا نبايد از كارشناسان خواست تا وارد گفتوگو شوند و نظر كارشناسي خود را واضح و صريح بيان كنند؟ چرا نبايد مفهوم ثبات و امنيت و وحدت كلمه را در طرح ديدگاههاي مختلف و نهادينه كردن انتقادات در اتاقهاي فكر تجربه كنيم و جامعه مدني و نظام سياسي را قويتر بسازيم.