انقلابيترين جمله بيانيه
سيد عبدالجواد موسوي
تيتر روز پنجشنبه روزنامه اعتماد خشم بعضي از دوستان ارزشي را برانگيخت تا آنجا كه قربهاليالله چند دشنام نثار اين روزنامه و ديگر روزنامههايي كه تيتر مشابه داشتند، كردند. وكيل و وصي ديگر روزنامهها نيستم. وكيل و وصي روزنامه اعتماد هم. روزنامه مديرمسوول و سردبير دارد و هر وقت لازم بدانند از حيثيت روزنامه دفاع ميكنند. حرف من چيز ديگري است. انقلاب اسلامي همواره آماده تصحيح خطاهاي خويش است. اين جمله تيتر روزنامه اعتماد بود. جملهاي كه از ميان پنج، شش هزار كلمه بيانيه راهبردي رهبر معظم انقلاب برگزيده شده بود تا بر تارك روزنامه بنشيند. چرا اين جمله بايد تا بدين اندازه خشم بعضيها را برانگيزد؟ سنتي قديمي و نانوشته است كه معمولا هر روزنامهاي بسته به پايگاه و جايگاهي كه دارد بخشي از سخنان مسوولان بلندپايه نظام را به تيتر يك بدل ميكند. اگر رهبري در يك سخنراني توامان به متحجران و متجددان معترض شود، روزنامه كيهان حمله به متجددان را تيتر ميكند و روزنامه شرق حمله به متحجران را. مخاطبان هم يك جورهايي اين تقسيم كار را پذيرفتهاند و گلايهاي هم ندارند. اما به نظر ميرسد در اين مورد خاص ماجرا چيز ديگري است. به نظر ميرسد برآشفتگان در اين تيتر نوعي شيطنت ميبينند و گمان ميكنند اصلاحطلبان با انتخاب اين تيتر ميخواستهاند، بگويند: ديديد كه حتي رهبر انقلاب بر خطاهاي انقلاب صحه گذاشت، پس اين انقلاب داراي خطاهايي است كه چاره آن اصلاحطلبي است. در حقيقت اصلاحطلبان با استفاده ابزاري از يك سخن حق مراد باطل كردهاند و خواستهاند با سنگر گرفتن در پس سخنان رهبري منويات خود را با فونتي درشت در چشم مخاطب فرو كنند. من فعلا به نيت خواني و گروكشيهاي سياسي كاري ندارم. اصلا شايد حقيقتا حق با دوستان ارزشمدار ما باشد و شيطنتي در انتخاب چنين تيتري نهفته باشد اما من به عنوان يك روزنامهنگار كه به معناي حزبي كلمه نه اصولگرايم و نه اصلاحطلب و با همه آرمان باختگيها و سرخوردگيهايم هنوز دل در گروي آرمانهاي اصيل انقلاب دارم...
اگر قرار بود از ميان آن پنج، شش هزار كلمه يك جمله را بر پيشاني روزنامه بنشانم همين جمله را انتخاب ميكردم: انقلاب اسلامي همواره آماده تصحيح خطاهاي خويش است، چرا كه معتقدم اين جمله انقلابيترين جمله آن بيانيه راهبردي است. آنكه معتقد است؛ انقلاب اسلامي در بهمن ۵۷ به پيروزي رسيد و انقلاب را تمام شده ميپندارد، حافظ وضع موجود است نه انقلابي. اگر كار انقلاب به سرانجام رسيده بود كه ديگر نيازي به تكرار شعارهايي همچون مبارزه با فقر و فساد و شكاف طبقاتي و ساده زيستي مسوولان آن هم پس از چهار دهه نبود. آنكه خود را عاري از هر عيب و خطايي ميبيند هر كه هست نسبتي نه با انقلاب دارد و نه با اسلام. صاحب قدسيترين حكومت در طول تاريخ بشريت از مردم ميخواست اگر جا پاي سنت و رسول نگذاشت و خلاف آموزههاي آسماني رفتار كرد به او گوشزد كنند تا احتمال شكلگيري استبداد و ديكتاتوري را به حداقل برساند. كدام شيرپاك خورده منصفي را ميتوان يافت كه از بن جان معتقد باشد، انقلاب اسلامي عاري از هر عيب و خطايي است؟ كدام آدم شريف و دلسوزي را سراغ داريد كه بگويد بهتر است خبط و خطاهاي انقلاب را ناديده بگيريم و به همين كه هست، قانع باشيم؟ انقلاب اگر از حقيقت خود فاصله نگرفته باشد و كماكان به معناي دگرگون كردن مباني و بنيانها باشد، لحظهاي نبايد به آنچه دارد، راضي باشد. انقلاب دستاوردهاي بزرگي داشته؟ بر منكرش لعنت، اما آيا كسي ميتواند مدعي شود از حيث فرهنگي يا اقتصادي در وضعيت مطلوبي به سر ميبريم؟ از حيث سياسي و اجتماعي چطور؟ آن همه خونها و جانبازيها استقلال اين سرزمين را تثبيت كرد اما ديگر شعارهاي انقلاب نيز همشأن استقلال توانستند، محقق شوند؟ همه ما خوب ميدانيم كه از صدا و سيما گرفته تا دستگاه مجريه و مقننه و قضاييه با آن چيزي كه بنيانگذار انقلاب براي ما ترسيم كرد فاصله بسياري دارد، اتفاقا اگر در همان ساليان نخستين انقلاب محافظهكاري پيشه نميكرديم و با صداقت و شرافت يك انقلابي مسلمان سراغ اصلاح اين كژيها ميرفتيم كار امروز اين قدر دشوار نبود. غرض اينكه: انقلابي بودن را در دشنام دادن و رگ گردن كلفت كردن خلاصه نكنيم. انقلابي همانقدر كه در مقابل دشمنان اين آب و خاك مقتدر و باصلابت است، در مقابل خواهران و برادران هم وطنش سراپا فروتني و مهرباني است. انقلابي همانقدر كه غيرت و تعصب دارد عقل و تدبير هم دارد. يك انقلابي حقيقي انقلاب را موجودي زنده ميپندارد و هم از اينرو خوب ميداند كه موجود زنده نياز به مراقبت دارد وگرنه ممكن است يك بيماري ساده بر اثر بيتوجهي تبديل به يك بيماري مهلك شود و در آن هنگام بيش از همه كساني را ميتوان مقصر دانست كه از ابتدا وجود يك بيماري ساده را منكر ميشدند و همه دلخوشيشان پرداختن به نقش ايوان بود.