• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3216 -
  • ۱۳۹۴ شنبه ۲۲ فروردين

گفت‌وگو با «عبدالحسين فرزاد» به بهانه ترجمه مجموعه شعري از «غاد\ السمان»

شعر السمان را مي‌توان در ادبيات مقاومت دسته‌بندي كرد

سيد فرزام حسيني

 «غاد السمان» شاعره سوريايي – متولد دمشق- تمام عمرش را، تا همين حالا كه زنده است، از عشق و آزادي نوشته است. السمان اهل سوريه، گرچه به قول خودش در تبعيد پاريس به سر مي‌برد و سقف آسمانش از آهن است، اما دل در گرو جهان عرب دارد و روياي سوريه‌اي آزاد را در سر مي‌پروراند. السمان شاعري كه كلماتش متعهد به آزادي اعراب است، حتي گاهي كه از عشق مي‌سرايد، «عاشق آزادي» است و دمي از حقوق ملت عرب و فلسطين كوتاه نمي‌آيد. السمان را به نوعي مي‌توان جزو شاعران «مقاومت» دسته‌بندي كرد، در كنار شاعر بزرگي همچون «محمود درويش». باري، در ايران ما شناخت‌مان از شعر السمان كمي تا قسمتي خوب است، در مجموع جهان شعري‌اش را خوانده‌ايم و مي‌شناسيم و با اين شاعره مهم عرب آشنايي لازم را داريم. السمان به همراه آدونيس از بزرگ‌ترين شاعران حال حاضر عرب محسوب مي‌شوند كه شعرشان هنوز هم بين شعردوستان و جهانيان خريدار دارد و خوانده مي‌شود. السمان علاوه بر شاعري، البته رمان‌نويس مشهوري هم در جهان هست و چند رمان معتبر دارد كه در اين گفت‌وگو درباره آنها هم مي‌خوانيم، همچنين سال‌هاست كه در روزنامه «الحوادث» ستوني را مي‌نويسد كه يكي از ستون‌هاي معروف و پرخواننده اين روزنامه محسوب مي‌شود. اما اصل ماجرا، بهانه چاپ مجموعه شعر تازه‌اي از السمان در ايران است كه طبق معمول باقي مجموعه شعرهاي اين شاعره، در ايران توسط دكتر «عبدالحسين فرزاد» ترجمه و به تازگي منتشر شده است؛ «عاشق آزادي». اين مجموعه تلفيقي از زبان غنايي و اعتراضي السمان است، روبه معشوق از جهان سفر كرده‌اش، از آزادي مي‌گويد و رويا. از عشق مي‌گويد و سرزمين‌هاي آزاد وطنش را طلب مي‌كند. به بهانه اين مجموعه و مسائلي ديگر پيرامون شعر و زندگي السمان با دكتر فرزاد به گفت‌وگو نشستيم. عبدالحسين فرزاد -عضو هيات علمي پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي و دانشيار دانشگاه آزاد اسلامي واحد تهران جنوب- علاوه بر كسوت استادي، جايگاه معتبري در زمينه نقد ادبي و ترجمه از ادبيات عرب هم دارد. در اين گفت‌وگو علاوه بر پرداختن به السمان، به مسائل روز ادبيات عرب نيز پرداختيم كه لاجرم بخشي از آنها با فضاي ادبي ما گره خورده است، با هم مي‌خوانيم:

السمان در شعر عرب وضعيت فروغ فرخزاد در شعر ايران را دارد يعني در عين اينكه زبان ساده‌اي دارد ولي پيچيدگي مفهومي و معنايي خاص خودش را دارد. ديگران اين را درك نمي‌كنند، بنابراين نمي‌توانند واژه مناسبي را در برابر تركيب‌هاي شعري بگذارند
الان رمان عرب شده رمان مقاومت؛ شما وقتي تمام اين رمان‌ها را مي‌خوانيد، آن نخ و شيرازه‌اي كه در همه‌شان وجود دارد مبارزه مستقيم با امپرياليسم و صهيونيسم است. ممكن است مستقيم نام نبرند، ولي شما به راحتي حس مي‌كنيد

 پيش از اينكه به كتاب السمان برسيم، به نظرم بهتر است به عنوان مقدمه صحبتي داشته باشيم از فضاي شعر امروز عرب. آقاي فرزاد، پس از نسل درخشان شاعراني همچون درويش، قباني، آدونيس و السمان، نسل جديد شعر عرب همان پويايي و قدرت را دارد؟

بله، شعر عرب بعد از نسل اين بزرگان هم به قوت و پويايي خودش ادامه دارد، ولي نكته‌اي اساسي در اين ميان ظهور كرده و آن هم اين است كه رمان عرب كم كم در حال پيشي گرفتن از شعر عرب است. اين اتفاقا به ويژه در كشورهاي جنوب درياي مديترانه، مانند مراكش، الجزاير و مصر در حال رخ دادن است. در اين كشورها مي‌بينم كه رمان‌هاي زيادي چاپ مي‌شود كه قابل تحسين‌اند، اين رمان‌ها كم كم به زبان فارسي هم ترجمه و منتشر مي‌شوند. اگر قرار باشد رمان‌نويسان امروز عرب را -به ويژه زن‌ها كه جلو افتاده‌اند از مرد‌ها- فهرست كنيم، تعدادشان خيلي بيشتر از شاعران مي‌شود. من مقاله‌اي براي بزرگداشت دكتر «آذرتاش آذرنوش» كه به زودي چاپ مي‌شود، نوشته‌ام و در آن به مساله زنان عرب به تفصيل اشاره كرده‌ام. غربي‌ها با توجه به مساله حجاب و سختگيري‌هايي كه در كشورهاي عربي وجود دارد، زنان عرب را هدف قرار داده‌اند تا بتوانند يك جوري جذب‌شان كنند، اما نكته جالب اينجاست كه رمان‌نويسان زن عرب تمام‌شان در عين حالي كه با مردسالاري افراطي كه در كشورهاي عربي ديده مي‌شود، مبارزه مي‌كنند، در دفاع از فلسطين هم ايستاده‌اند و به غرب مي‌گويند: «نه!». در رمان‌‌هايشان مرتب مي‌بينيد كه به اين مسائل اشاره دارند و در عين قبول مردسالاري‌هاي رايج در كشورشان، معتقدند كه اين‌ سختگيري‌ها ربطي به اسلام ندارد، در خيلي از كشورهاي ديگر غير اسلامي هم وجود دارد، روي چنين مسائلي به خوبي تاكيد دارند. به اين ترتيب رمان‌نويسان زن عرب، آرمان فلسطين و مبارزه با امپرياليسم را در آثارشان دوباره مطرح كرده‌اند. جالب است كه بدانيد يكي از همين نويسندگان كتابي نوشته بود با نام «شارون و مادر شوهرم»، بخشي‌اش از اين كتاب به گمانم در ايران هم ترجمه شده، نويسنده مي‌گفت مادر من سال‌ها در اين سرزمين زندگي كرده بود، ولي شارون او را آواره كرده و حالا سرگردان است، چون با جاهاي جديد خو نمي‌گيرد، بعد راجع به خاطراتش صحبت مي‌كند و روايت جالب توجهي هم دارد... غرض اينكه هر چقدر امپرياليسم به ظاهر براي زنان عرب دل مي‌سوزانند، آنها فريبش را نمي‌خورند و بر آن مي‌تازند. اين مسائل باعث شده كه رمان عرب، به‌ويژه رمان زنان عرب در تمام دنيا مطرح و حتي ترجمه شود. به نظر من ادبيات پسااستعماري در كشورهاي عربي بسيار پررنگ و قابل قبول است. حتي در بين رمان‌نويسان مرد مانند «طيب صالح» و «عبدالرحمان منيف» اين بحث پسااستعماري وجود دارد. رمان عرب در حال تجربه شكل‌هاي تازه است. رمان‌هاي پسااستعماري اعراب مي‌تواند در جهان بسيار مورد توجه قرار بگيرد و خواننده پيدا كند، همان‌طوري كه تا همين حالا هم پيدا كرده است.

 فكر مي‌كنيد علت رويكرد اعراب به رمان چيست؟ رمان در ميان آنها باب نبود و بيشتر به شعر توجه داشتند، اما همين طوري كه شما گفتيد حالا ديگر تعداد رمان‌نويسان‌شان از شاعران‌شان بيشتر است...

من فكر مي‌كنم روشنفكران حال حاضر عرب نسبت به روشنفكران نسل‌هاي گذشته آگاهي بيشتري پيدا كرده‌اند و سرنخ‌هايي را كه كشورهاي ديگر مي‌دهند را پي مي‌گيرند. در حال حاضر در رمان مجال بيشتري براي بيان درد‌ها و مشكلات‌شان مي‌بينند، چرا كه رمان بيشتر خوانده مي‌شود، ولي مخاطبان شعر پيچيده پسامدرن خيلي كم شده است. شعر امروز فضايي براي انديشيدن -كه در شعرهاي شاملو و آدونيس مي‌ديدم- ندارد يا درست‌تر اينكه كمتر دارد. همين الان كه با هم صحبت مي‌كنيم اگر تعداد رمان‌نويسان ايران را بعد از انقلاب و بعد از جنگ بخواهيم درصدي حساب كنيم نسبت به پيش از انقلاب بيشتر شده، درست است كه تعداد شاعران هم بالا رفته اما درصد رمان‌نويسان بيشتر است. من هم اولين رمانم را يك هفته پيش دادم براي انتشار. احساس كردم در دوره‌اي زندگي مي‌كنم كه شعر براي ايجاد فضاي انديشيدن كافي نيست، علتش هم اين است كه ظرفيت‌هاي زيادي وجود دارد، مثل رسانه‌ها كه بچه‌ها بيشتر به سمت آنها مي‌روند، بنابراين اگر شعر قدري پيچيده باشد، اينها از آن مي‌رمند ولي به سمت رمان مي‌آيند، حتي اگر پيچيده باشد. نكته دقيقا همين است، رمان حالا ديگر برد بيشتري دارد.

 با تمام اين اوصاف، ادبيات مقاومت عرب هم از شعر به رمان منتقل شده است؟

دقيقا. يعني الان رمان عرب شده رمان مقاومت؛ شما وقتي تمام اين رمان‌ها را مي‌خوانيد، آن نخ و شيرازه‌اي كه در همه‌شان وجود دارد مبارزه مستقيم با امپرياليسم و صهيونيسم است. ممكن است مستقيم نام نبرند، ولي شما به راحتي حس مي‌كنيد. البته خب بعضي‌هاشان آشكارا هم نام مي‌برند، مثل خانم «سحر خليفه» كه دقيقا در رمان «بهار داغ» آن درگيري‌هاي بعد از پيمان اسلو -كه به آن انتفاضه دوم مي‌گوييم- را منتقل كرده است. خانم خليفه در رمان مساله يورش به غزه و قتل عام را منتقل مي‌كند و روايت بي نظير و دردناكي از آن ارايه مي‌دهد، حتي السمان در «عاشق آزادي» مي‌گويد: «كشتي مستي ست كه همه سرنشينانش/ خود را ناخدا مي‌پندارند/ نامش لبنان است/ باري اين كشتي مست در كدام بندرگاه/ به امنيت خواهد رسيد/ در حالي كه همه سرنشينان ناخدايند...». بنابراين ادبيات پسامدرن را در همه اين آثار مي‌بينيم. شعر عرب هم جايگاه خودش را دارد البته...

 همين را مي‌خواستم بپرسم، شعر عرب همان‌طور كه شما گفتيد هنوز پوياست، اما ما شاعران جوان عرب را نمي‌شناسيم، چرا ترجمه نمي‌شوند؟

علتش اين است كه در سرزمين‌هاي ما مهم‌ترين هنر هنوز شعر است؛ شاعران ما شهسواران فرهنگ مملكت بوده‌اند، شاعراني مثل «متنبي» شاعر بزرگ عرب، «ابوالعلاء معري» و... در ايران هم فردوسي، حافظ و سعدي... را داشتيم. اينها غول‌هاي ادبيات مشرق زمين‌اند، كسي در سرزمين‌هاي ما نمي‌تواند به راحتي شاعر باشد و به شعرش اعتنا بكنند، به اين سادگي نيست. در زمان شاه هم وقتي تعداد شاعران نو‌پرداز را حساب مي‌كنيد، تعدادشان سر به 500 هزار مي‌زند، ولي فقط چند نفرشان مطرح مي‌شوند. آنهايي هم مطرح شدند و مورد توجه قرار گرفتند ريشه در شعر كلاسيك ما داشتند، مانند آتشي و اخوان. حتي شاملو هم به خاطر زبان حماسي‌اش مورد توجه قرار گرفت به نظر من: «در آوار خونين گرگ و ميش/ دگرگونه مردي آنك...». اين است كه شاعران جوان به اين سادگي شعرشان را مورد عنايت قرار نمي‌گيرد. چند سال پيش در نمايشگاه كتاب يكي از دانشجويانم را ديدم كه مجموعه شعرهايي از اخوان و شاملو خريده بود، گفتم چرا كتاب فلان شاعر جوان را نخريدي و باز هم رفتي سراغ اخوان؟ گفت استاد به اين دليل كه اينها هنوز شعار مي‌دهند و به شعر نرسيده‌اند. شعار زماني تبديل به شعر مي‌شود كه شاعر پختگي خاص خود را پيدا كرده باشد.

 جوانان شعر عرب هم همين طورند؟

بله، آنها هم همين طور هستند. حتي شاعري مثل «احمد مطر» كه جزو شاعران نسل جوان‌تر محسوب مي‌شود و شاعر خوبي هم هست، باز شعرهايش را كه نگاه مي‌كنيم‌‌ همان شعار‌ها را مي‌بينيم، ولي خب آدونيس و السمان شعار نمي‌دهند، شعرشان پختگي دارد، مخاطبان از شعارزدگي مي‌رمند. شما شعرهاي «قيصر امين‌پور» را نگاه كنيد، شعرهاي جواني‌اش بيشتر شعار است، اما بعد از «آينه‌هاي ناگهان» قيصر مي‌شود يك شاعر متفكري كه داراي زيربناي فكري-الهي است و در عين حال حماسي هم هست.

 نقبي هم بزنيم به غاده السمان؛ فكر كنم غير از ترجمه‌هاي شما از خانم السمان، فقط يك كتاب ديگر منتشر شده، درست است؟ چرا؟

علتش اين است كه من در حقيقت به زبان شعر اين‌ها را ترجمه مي‌كنم؛ ترجمه كسان ديگر اين طور نيست، البته به جز آقاي «احمد پوري» كه ايشان هم به زبان شعر ترجمه مي‌كنند. ترجمه‌هاي ديگر شاعرانه نيستند، زبان فارسي‌شان انگار ضعيف است....

 كمتر هم رفته‌اند سراغ السمان، علت اين مساله چيست؟

السمان در شعر عرب وضعيت فروغ فرخزاد در شعر ايران را دارد؛ يعني در عين اينكه زبان ساده‌اي دارد ولي پيچيدگي مفهومي و معنايي خاص خودش را دارد. ديگران اين را درك نمي‌كنند، بنابراين نمي‌توانند واژه مناسبي را كه در برابر تركيب‌هاي شعري بگذارند. يك بار سر كلاس شعري را كه من ترجمه كرده بودم، يكي از بچه‌ها با ترجمه كس ديگري آورد و با هم مقايسه‌شان كرديم. سر كلاس بچه‌هاي دانشكده دكتري ادبيات بود، ديديم برداشتي كه از ترجمه او مي‌شود، خيلي سطحش پايين است، نتوانسته بود در طيف عاطفي شعر قرار بگيرد. ولي ترجمه من به بافت واژه‌اي شعر السمان اشاره مي‌كند و از دل آن بيرون مي‌آيد، اين بافت را خيلي‌ها درك نمي‌كنند، در صورتي كه در زبان‌شناسي بافت كلمات و جمله‌ها اهميت ويژه‌اي دارد و بايد در ترجمه
مورد توجه قرار بگيرد. من ادبيات عرب را از 16 سالگي ترجمه و مطالعه كرده‌ام و به خوبي آن آشنايي دارد، چرا كه هميشه با عرب‌ها سر و كار داشته‌ام، بنابراين واژه‌هايي را كه اين‌ها به كار مي‌برند من در طيف خاص خودش ترجمه مي‌كنم.

 انگار السمان در شعر عرب جايگاه فروغ را دارد، اين همساني چگونه است؟ آيا به لحاظ هستي‌شناسي است؟

نگرش اين دو شاعره به زن و مرد مشابه است؛ هر دو جنس - مرد و زن- برايشان انسان است و برابر و در عين حال كه هر دو ادعاي سياسي بودن ندارند، به‌شدت سياسي هستند. حالا چون السمان سن‌اش بيشتر از فروغ است - چون فروغ در جواني فوت كرد- رويكردهاي سياسي‌اش را در لابه‌لاي شعرهاي فمينيستي‌اش هم مطرح كرده. نكته جالب اينكه السمان در حالي كه فمينيست خوانده مي‌شود، ولي معتقد است كه آزادي از نوع غربي را براي زن نمي‌خواهد. من با السمان مصاحبه‌اي كرده‌ام و او عين اين جمله را آنجا گفته است: «من به آزادي غربي براي زن اعتقادي ندارم. آزادي زن در معني انساني‌اش در كشورهاي خود ما هم پياده شده و قابليت پياده شدن دارد.»
 شعر السمان هم مثل شعر فروغ با زيست ما گره خورده، با زيست خاورميانه‌اي...
دقيقا همين است.

 السمان به اندازه نزار قباني و آدونيس در جامعه ادبي مقبوليت دارد؟

اگر شما سايت‌هاي ادبي عربي را ببينيد، دو طيف وجود دارند كه شعرهاي السمان را مبادله مي‌كنند؛ يك گروه دختر و پسرهاي عاشق جوان هستند كه شعرهاي عاشقانه السمان را براي هم مي‌نويسند، گروه ديگري هستند كه بحث مبارزه ادبيات مقاومت را با صهيونيسم مطرح مي‌كنند و نيز بحث وطن‌پرستي السمان را، اين شعر را بار‌ها ديده‌ام: «هنگامي كه به بيروت سفر مي‌كنم پشيمانم/ و هنگامي كه به بيروت سفر نمي‌كنم باز هم پشيمانم/ زندگاني در بيروت طاقت‌فرساست/ و زندگاني بدون بيروت نيز طاقت‌فرساست/ گريزگاه كجاست؟ / در حالي كه اندوه فراروي من و پس پشت من است. . . ». اين شعر‌ها را تمام كساني كه به تبعيدگاه ناخواسته رفته‌اند، به خاطر جنگ‌هاي داخلي بيروت به سوريه و هر جاي ديگر، از اين شعر‌ها زياد استفاده مي‌كنند و مي‌خوانند. السمان به طور رسمي با اين شعر‌ها جزو شاعران مقاومت قرار مي‌گيرد، حتي جزو شاعران مقاومت فلسطين، چون راجع به فلسطين هم شعرهاي زيادي نوشته است. بنابراين السمان از نظر شاعري در رديف «سميح القاسم» است، البته در رديف محمود درويش نيست...

 به لحاظ شعرهاي عاشقانه هم جايگاه منحصربه‌فردي دارد؟

بله، از اين نظر كه جايگاهش بعد از نزار قباني است.

 ايشان رمان‌نويس مشهوري هم هستند گويا؟

 بله، رمان‌هايش به زبان‌هاي ديگر ترجمه شده است. من چند تا از رمان‌هايش را به بچه‌هاي دكتراي دانشكده عربي داده‌ام، «كابوس‌هاي بيروت» را هم كه رمان مشهور السمان است به فارسي ترجمه كرده‌ام.

 هنوز چاپ نشده، درست است؟

بله، چاپ نشده. فقط يك ويرايش ساده مي‌خواهد تا برسد به چاپ.

 فضاي داستان‌هايش ايشان چگونه است؟

«كوچ بندرهاي قديمي»، «بيروت ۷۵» اين دو رمان خيلي شگفت‌انگيز است؛ در رمان دوم ايشان جنگ‌هاي داخلي بيروت را پيش‌بيني كرده و به اين خاطر السمان را جزو پيشگويان عرب مي‌دانند چون به آدونيس مي‌گويند، پيشگوي عرب، به اين دليل كه جنگ‌هاي لبنان را در شعر‌هايش پيش‌بيني كرده بود. السمان هم در «بيروت ۷۵‌» اش بعضي از درگيري‌هاي فلسطين را حتي پيش‌بيني كرده است. به هر حال حتي روس‌ها هم بعضي از رمان‌هايش را ترجمه كرده‌اند. كسي به نام پروفسور شاگال از او بسيار تعريف كرده، علتش هم اين است كه زيربناي رمان‌هايش آن حس شاعرانه را دارند، «نجيب محفوظ» هم بار‌ها السمان را به خاطر رمان‌هايش تحسين كرده است. دكتر «قاضي شكري» كتابي نوشته درباره السمان با اين عنوان: «غاده السمان بدون بال». آنجا در حقيقت يك روانكاوي خيلي عميقي است در آثار السمان كه بيشتر به رمان‌هايش پرداخته است و نشان‌دهنده قوت رمان‌هاي اوست، رمان‌هايش ما را به ياد رمان‌هاي «امبرتو اكو» مي‌اندازد. اوايل سال آينده من اين رمان را چاپ خواهم كرد.

 از طرفي ديگر ايشان گويا ستون ثابتي دارند در روزنامه الحوادث...

بله، تحت عنوان «لحظات رهايي».

 اين ستون در چه بابي است؟

اگر شما به كتاب‌هاي من توجه كرده باشيد -من به مقدمه خيلي اهميت مي‌دهم- در تمام مقدمه‌هاي كتاب‌هايم دقيقا به مسائل روز مي‌پردازم. السمان هم در ستون لحظات رهايي به مسائل روزي كه از نظر خودش مهم بوده مي‌پردازد و مورد بررسي‌شان قرار مي‌دهد. آقاي «جهاد فاضل»، منتقد عربي كه در‌‌ همان الحوادث مي‌نويسد، وقتي من شعرهاي السمان را ترجمه كردم، ايشان نوشت كه ايراني‌ها ثابت كردند كه شعر را بيشتر از عرب‌ها مي‌فهمند، چون عرب‌ها شعر السمان را درك نكردند ولي ايراني‌ها به خوبي درك كرده‌اند و مي‌دانند شعر السمان قوي‌تر از رمان‌هاي اوست. حقيقت هم همين است، شعر السمان شعري غريزي است، ايراني‌ها استادند در شعر غريزي، شعر فروغ هم غريزي است.

 با اين اوصاف السمان بايد الان يكي از روشنفكران مهم عرب باشد؟

بله، همسرش هم مرحوم دكتر داغوا كه فوت كرد، استاد دانشگاه و پژوهشگر بزرگي بودند و صاحب يكي از نشريات بزرگ عرب. همسري كه مانع السمان نمي‌شد و هميشه تشويقش مي‌كرد. السمان در جهان عرب به عنوان يك روشنفكر اصطلاحا گستاخ كه با كسي تعارف ندارد و ملاحظه كسي را نمي‌كند شناخته مي‌شود، حتي خود غربي‌ها را هم مي‌كوبد. از آسمان پاريس با عنوان «آسمان فلزي پاريس» ياد مي‌كند، آسمان پاريس براي او آسماني مثل دمشق و بيروت و ايران نيست كه ستاره داشته باشد و زيبا باشد، براي او فلزي است. به قول سهراب هم جاي غرب را «رويش هندسي سيمان‌ها» مي‌بيند. شهر آنها را بي‌روح و خودش را تبعيدي مي‌داند. روشنفكر متعهدي كه به آرمان فلسطين پايبند است. به من هميشه مي‌گويد خوش به حال تو كه به زبان «عمر خيام» صحبت مي‌كني، كاش من هم فارسي بلد بود و رباعيات خيام را به فارسي مي‌خواندم. . .

 به عنوان سوال آخر، شما در مقدمه اين كتاب، با حالت برافروخته‌ درباره وضعيت سيستان و بلوچستان نوشته‌ايد و از وضعيت اسفبار مردمش شكايت كرده‌ايد، در اين باره توضيح دهيد لطفا.

چون پدرم پارسال فوت كرده بود و من‌‌ همان موقع روي اين كتاب كار مي‌كردم، پدرم غصه سيستان و بلوچستان را هميشه در دل داشت، غصه درياچه هامون را. همين شهر سوخته‌اي كه امروز شما مي‌بينيد اوايل انقلاب پاسگاهي داشت كه ژاندارم‌ها آنجا را داشتند ولي ر‌هايش كرده و رفته بودند. پدرم نامه نوشتند و دوندگي كردند كه چرا حواس‌تان به اينجايي كه هشت هزار سال تاريخ دارد، نيست؟ با وجود اينكه سني هم ازش گذشته بود آن قدر پيگيري كرد تا وادار شدند آنجا پاسگاهي دوباره تاسيس كنند و بعد ايشان خيلي ناراحت بود كه افغاني‌ها جلوي رود هيرمند را گرفته‌اند و آبش را گردانده‌اند روي مزارع ترياك. دولت هم كوششي نمي‌كند، اصلا معتقد بود به افغاني‌ها نفت بدهيم تا اين آب را ول كنند سمت سيستان و هامون. پدرم كه فوت كردند، من بايد رسالتش را ادامه مي‌دادم، من صحبت‌هاي خودم را قبلا هم با شما كرده‌ام، در مقدمه كتاب هم آوردم تا رسانگي حرف‌هايم بيشتر شود، هدف ما از چاپ كتاب اين است كه باري از روي دوش مردم برداشته شود يا به گوش مسوولان مملكت برسد، رسالت اهل قلم اين است كه به دولت مسائلي را كه در گوشه و كنار كشور وجود دارد و دولت بركنار از آنها مانده، يادآوري كنند تا كمكي باشد براي دولت، ما مي‌خواهيم به دولت كمك كنيم. دولت هم بايد به حرف ما توجه كند.

 

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون