سليقه عامه، سليقه سياستگذار
سيدياسر جلالي
معمولا دولتها و بيش از آنها روشنفكران با ذوق و سليقه عامه مردم درگير هستند و تلاش ميكنند، ذائقهها را به سمت مصرف محصولات فرهنگي خاصي تغيير بدهند. برنامهريزي براي دستكاري يا اصلاح ذائقهها، اين سوال را ايجاد ميكند كه ذائقه خود روشنفكران يا حتي دولت چگونه است؟ آيا سياستگذاراني كه ذائقه هنري مردم عادي يا عوام را به چالش ميكشند، خود عاري از هر ذائقه يا قضاوتهاي ذوقي هستند؟
يكي از مناقشات مهم در خصوص ذائقه عامه مردم به بحث هنر پاپ (عامهپسند) و هنر فاخر (كلاسيك) برميگردد. معمولا روشنفكران و تحليلگران فرهنگ، اين دو نوع هنر را به صورت مشخص از يكديگر جدا كرده و محصولات فرهنگي مرتبط با آنها را با برچسب پاپ يا سنتي متمايز ميكنند. بنابراين مصرفكنندگان اين دو نوع محصول هنري نيز از يكديگر متمايز ميشوند.
روشنفكران اما عموما ميكوشند، ذائقه عامه را به سمت مصرف انواعي از آثار هنري كه جنبههاي سنتي يا فاخر بيشتري دارد، سوق دهند. آنها با ابزارهاي متفاوتي اين كار را انجام ميدهند. از تحليل و نقد آثار پاپ گرفته تا انواع آموزشها و حتي توسل به برچسب زدن بر برخي محصولات غيرفاخر و طرد و لعن آنها. تكليف ذائقه خود آنها نيز مشخص است. روشنفكران سرمايه فرهنگي و نمادين بالايي دارند و در نتيجه تمايز سليقه هنري آنها از مردم عادي مشخص است. يعني نوعي اجماع در بين اكثر نخبگان وجود دارد كه سليقه روشنفكران را سليقه برتر قلمداد ميكند.
اما روشنفكران فقط يك پاي ماجرا هستند و نميتوان قدرت و ابزارهاي گسترده دولت {در معناي فراتر از هيات دولت} را ناديده گرفت. دولت هر چند در مقاطعي اقبال يا نفوذ روشنفكران را ندارد اما امكانات مادي و گزينههاي مختلفي براي سياستگذاري فرهنگي دارد. دولت در كشور ما، بودجه را توزيع (پخش) ميكند همچنين سازمانهاي مهم توليد و تكثير آثار هنري را در كنترل دارد. علاوه بر آن آثار هنري بخش خصوصي هم براي توليد، توزيع و حتي مصرف نيازمند تاييد دولت هستند. از اين روست كه بخش مهمي از تغييرات ذائقه مردم كه بر اثر توزيع و تكثير آثار هنري شكل ميگيرد، متاثر از سياستهاي فرهنگي دولتي است. اين دولت است كه تصميم ميگيرد، فلان سبك موسيقي را كنار گذارد يا فلان ژانر سينمايي را ترويج كند و اين سياستهاي فرهنگي بدون نقش و اثر نيست.
بنابراين دولتها با تصويب و اجراي سياستهاي فرهنگي، مدام در حال آموزش دادن و ايجاد تغيير و تحول در ذائقه هنري مردم هستند. اما اينجا سوالي كه گاه پنهان ميماند اين است كه آيا دولت يا سياستگذار خود داراي ذائقه نيست؟ دولت چگونه آثار هنري يا محصولات فرهنگي را انتخاب ميكند و آنها را ترويج كرده يا مانع ترويج آنها ميشود؟ ذائقه سياستگذار چه تاثيري در سياستهاي فرهنگي دارد؟ و اصلا اين ذوق و سليقه چگونه و از كجا شكل گرفته است؟ اگر جامعه را به مثابه ميدان يا گسترهاي از سليقهها و سرمايههاي فرهنگي و نمادين تصور كنيم، آنگاه دولت و سياستگذاران نيز در همين ميدان سلايق زيست ميكنند و متاثر از آنها هستند. هر سياست فرهنگي نوعي انتخاب است كه يك سبك خاص هنري يا برخي آثار را بر ديگران ترجيح ميدهد. مثلا اگر سياستگذار سبك رپ را در موسيقي پاپ مجاز نداند، نوعي انتخاب را ميان سبكهاي مختلف موسيقي انجام داده است. اين انتخاب يا گزينش، نوعي سليقه هنري را هم با خود به همراه دارد. اين نكته ظريف در واقع تفاوت سياستگذاري در عرصه فرهنگ با سياستگذاري در ديگر عرصههاست.
اين انتخاب و گزينش ميتواند سلايق مردم را هم متاثر كند. از همين روست كه مناقشات بسياري در طول سالهاي اخير ايجاد شده و نقدهاي فراواني هم، خواه از سوي تحليلگران سياستهاي فرهنگي و خواه از سوي برخي كارشناسان دولتي مطرح شده و پيامدهاي ناخواسته سياستگذاري فرهنگي دولت را گوشزد كرده است. مناقشه بر سر ذوق و سليقه هنري گرچه معمولا عامه مردم را موضوع بحث قرار ميدهد اما نميتوان سلائق روشنفكران، دولت، سياستگذاران و گروههاي نخبه و مرجع را ناديده گرفت. همانطور كه سلائق عامه نيازمند اصلاح و بازنگري و ارتقاست، سلايق سياستگذار و روشنفكر و نخبه نيز نيازمند تعديل و تغيير است. فقط انبوه مصرفكنندگان آثار هنري نيستند كه ذوق و سليقه خاص دارند بلكه همه ما بر اساس جايگاه و موقعيت اجتماعي خود داراي نوعي ذائقه خاص هنري مخصوص به خود هستيم. با اين تفاوت كه نقشهاي ما تعيينكننده ميزان تاثيرگذاري ما بر تغيير و تحول سلايق ديگران است.
دانشجوي دكتراي سياستگذاري فرهنگي