فهم سوداي سلبريتي شدن با استمداد از دوباتن
علي وراميني
دوباتن يكي از معدود نويسندگانِ پرفروشي است كه پيگيرياش ميكنم؛ چه از آن زمان كه تسلي بخشهاي فلسفهاش تازه منتشر شده بود و كمتر كسي او را ميشناخت چه امروز كه هر ماه كتاب جديدي از او ميبينيم مخاطبش بودم. دوباتن نه براي فيلسوفان و پژوهشگران فلسفه بلكه براي مردماني كه ميخواهند زندگي عميقتري داشته باشند و كمي از زندگي روزمره جدا شوند، يكي از بهترين گزينههاست. جاهايي را نشان ميكند كه كمتر پيش ميآيد براي ما كه اسيرِ روزمرّگيهايمان هستيم و همهچيز بديهي به نظرمان ميرسد اصلا به آن فكر كنيم.
اخيرا كتابي از دوباتن خواندم با نام «خبر (راهنماي كاربران)». اين كتاب را شقايق نظرزاده ترجمه و نشر «فرمهر» منتشر كرده است. خواندن اين كتاب براي همه ما چه همكاران روزنامهنگار و چه مخاطبان خبر واجب است. بدون اغراق، امروزه، نسبت ما باخبر؛ اينكه چقدر خود را در معرض بمباران خبري ميگذاريم، چه خبري ميشنويم، كي بيخبر باشيم و ... تعيينكننده شخصيت و سلامت روان ماست. در بخشي از اين كتاب دوباتن به بحث خبر و سلبريتيها اشاره ميكند. اينكه چرا اخبار سلبريتيها براي مردم امروز اينچنين مهم است. جز اين دوباتن به نكته بسيار مهمي اشاره ميكند؛ اينكه چرا بسياري از مردم سوداي سلبريتيشدن در سر ميپرورانند. ديدهايم ديگر؛ بعضي چه كارها نميكنند تا بيشتر در معرض ديدهشدن قرار بگيرند، يا آنها كه شهرتي دارند چگونه خود را به در و ديوار ميكوبند تا هميشه در چشم باشند، چه وقتي كه يكي شامپو را در تن ماهي ميريزد و ميخورد تا بيشتر ديده شود چه آن سلبريتياي كه ناكاميها و نديدهشدنهايش را در رشتهاي با كپيكاري در رشته ديگري ميخواهد جبران كند.
با بحثي كه دوباتن در اين كتاب ميكند ميتوان اينها را رمزگشايي كرد. دوباتن ميگويد كه سوداي دموكراسي اين بود كه قدرت سياسي ميان همگان به مساوات تقسيم شود يا لااقل هركسي بالقوه اين ظرفيت را داشته باشد كه قدرت سياسي داشته باشد اما قدرت يك خواسته ثانوي بود براي رسيدن به چيز ديگر و آن چيز كرامت و احترام برابر بود. انسان از آن رو كه انسان است بايد كرامت و احترام داشته باشد. اما اين سوداي دموكراسي از تمام ديگر ايدهآلها سرانجام شومتري داشت. دوباتن در ادامه اشاره ميكند كه در همين دموكراسي سلبريتيها چگونه از ديگر مردمان بيشتر احترام دارند. تجربه شخصي كه اخيرا داشتم شايد اين بحث دوباتن را بيشتر ملموس كند. چندي پيش گذارم به يكي از شعبههاي بيمه افتاده بود، از آن شعبههايي كه بسان روز محشر ميماند و مادر فرزند خود را نميشناسد. حقيقتا روز اولي كه رفتم وحشتزده نيم ساعتي تماشا كردم، چرخيدم و بازگشتم. پس از دو روز رفت و آمد، بالاخره بخشي از كارم انجام شد. روز دوم در حالي كه مردم ساعتها منتظر بودند تا كارمندي نامهشان را ثبت يا مديري امضا كند، يك بازيگر نه چندان مطرح براي امورات بيمهاش وارد شد. كارمندي كه هرگز نديده بودم سرش را هنگام جواب دادن به ارباب رجوع از گوشياش بردارد (البته اگر قابل ميدانست و پاسخ ميداد) چنان از ديدن خانم بازيگر ذوق كرد كه عكسالعملهايش مضحك شد. بازيگر را به جايگاه كارمندان برد، به چايياي مهمان كرد و مشغول انجام دادن كارهايش شد. كار خانم بازيگر به فاصله نوشيدن يك چايي و گرفتن چند سلفي انجام شد و با احترام و ايستادن دست به سينه همان كارمندي كه هرگز نديدم در صورت ارباب رجوعي نگاه كند بدرقه شد. عجيبتر كه هيچ كسي لب به اعتراض نگشود و گويي حق بيچون و چراي اوست كه فارغ از نوبت و سواي مردمان عادي كارهايش انجام شود. اين يكي از كوچكترين بهرهمنديهايي است كه سلبريتيها، تنها به اين خاطر كه چهره آشنايي دارند و نه حتي استعداد خاصي برخوردار ميشوند. بههمين سوداست كه بعضي براي ديدهشدن حاضرند از ثروت، آبرو و حتي جان خود هزينه كنند. درست است كه همه ما مقهور اين وضعيت هستيم، اما از ضرورت رسيدن به آگاهي و به تبع آن مسووليت فردي نميتوانيم شانه خالي كنيم و رفتار آن كارمند را با جهلش توجيه كنيم يا نميتوانيم مسووليت رسانههايي كه عوض گسترش عدالت اجتماعي و آموزش اين نكته كه هر انساني به مثابه انسان بودنش كرامت دارد، مشغول بادكردن سلبريتيها ميشوند را ناديده بگيريم. براي همين است كه معتقدم دوباتن و امثال او ميتواند به ياري ما براي فهم اين وضعيت و طبيعتا تغير آن بيايد. شايد اگر آن كارمند با مباحث دوباتن آشنا بود با پيرمرد بازنشسته گرمازده همانطور رفتار ميكرد كه با آن بازيگر شيكپوش و قبراق.