از نوموس دانشگاهي
تا طرحافكني آكادمي موازي
كبوتر ارشدي
در دانشگاههاي ما چه خبر است؟ اين پرسش مدتهاي مديدي است كه به صور مختلف مطرح شده و پاسخهايي در پي داشته است. اما اينكه امروز در ارتباط با چنين پرسشي، پاسخ را در مناسباتي تحت ديسيپليني يكسان جستوجو كنيم، نوعي رويكرد غيردقيق و كلنگرانه و به عبارتي غيرفوكويي محسوب ميشود كه نه تنها آهنگ تغييرات را شناسايي نميكند و آسيب را نميبيند كه آن را به طور تقليلگرايانهاي به مجموعه پيچيدهاي از وضعيتي پارادوكسيكال و پرمناقشه تعميم ميدهد. نيكو سرخوش در بحثي پيرامون بررسي و معرفي كتاب «خاستگاه هرمنوتيك خود» اثر «ميشل فوكو» به تاريخ 21 خرداد 98 در نشر ني، نظرش را نسبت به اين وضعيت مطرح ميكند. او معتقد است در دانشگاه براي پاياننامهنويسي لازم است فقط يك چارچوب نظري ارايه داده شود و باقي كار همانا آب بستن به اين چارچوب نظري خواهد بود كه به اين واسطه كل كار پيش خواهد رفت. به نظر ميرسد خانم معلم ما، امروز همه دانشجويان را «يه-لنگه-پا» در يك سطح واميدارد و با تركه مينوازد و تغييراتي كه در همين دانشگاههاي مشكلدار رخ داده است را نميبيند يا نميخواهد ببيند. امروز در سطوحي از اين درگيري در همين آكادمي مورد نظر، بازگشت به ميدان پژوهش و تاكيد بر فاكت و درك مشخص و انضمامي و اتنوگرافيك عمده شده است. دانشجوياني كه ميدانند پارادايمهاي نظري بزرگ، خود متشكل از مجموعه وسيع پژوهشهايي با برد متوسط و كوتاهند و در نتيجه براي محقق ساختن امكان نظري بايد از ميدان پژوهش كار را آغاز كرد. با علم به اينكه فضاي علوم انساني در آكادمي همگن نيست، نديدن خاص بودگيهاي وضعيت و تاريخي نديدن آن ما را در تحليل نهايي دچار مشكل خواهد كرد. ما ديگر ميدانيم كه گفتمانها در طول دورهها تغيير ميكنند و عناصر گفتماني نيز عوض ميشوند. حتي پيگيري تغييرات دوراني آكادمي موازي نيز از ملزومات بحث نيكو سرخوش است كه متاسفانه به هيچوجه لحاظ نميشود. وقتي متني كه در سال 85 منتشر شده است را با هر امكاني كه توانسته باشد، باز كند يا نكند بدون ديدن خاص بودگي و نگاه تاريخي به امروز ميكشانيم، فينفسه با نوعي دشواري نتيجهگيري روبهرو خواهيم بود چراكه حتي نظريهگرايي يا نظريهزدگي در سال 85 با امروز تفاوتهاي بسيار عمدهاي پيدا كرده است. نيكو سرخوش بهتر بود به طور انضمامي و particular به موضوع مورد نقدش نگاهي ميانداخت. اگر فضاي آكادمي رسمي و موازي از نظر سرخوش انضمامي نيست به همان اندازه هم خود ايشان در فهم وضعيت، اين نگاه انضمامي را نقض ميكند. بايد از سخنران پرسيد آيا هيچگاه چرخش نظريه را به سمت پراكسيس در فضاي علوم انساني ديده است؟ نيكو سرخوش يك ميدان بسيار پيچيده را عبارتي يكپارچه(unify) ميكند و اين به شدت موضع ناخوشايندي در حوزه نقد است چراكه امكان ديدن خاص بودگيها را ميگيرد. از اينكه بگذريم سرخوش در ادامه بحث به 3 يادداشت از امير احمديآريان، اميد مهرگان و صالح نجفي اشاره كرده و در نهايت با آوردن دلايلي كه مطرح خواهم كرد، نتيجه باز هم كلي و يكسويهاي را استخراج ميكند.
در يادداشت احمديآريان سعي شده، چنانكه سرخوش به طور خلاصه و گرد شده مطرح ميكند، بگويد كه ضربه سر زيدان سرپيچي از ديگري بزرگ يا نه به عرصه نمادين است و نهايتا شكاف امر واقع را به نمايش گذاشته است. در يادداشت ديگري كه توسط اميد مهرگان چند روز بعد با عنوان سندرم احساس توهين منتشر ميشود در نقد برخي از نظرات آريان نوشته شده زيدان به حوزه نمادين ديگري بزرگ آري گفته است. چراكه در حوزه نمادين است كه از قرار به ناموس توهين ميشود و اگر توهين شد بايد مقابله به مثل شود و به اين صورت تحليل خود را ميسازد. چند روز بعدتر، صالح نجفي هم در تاييد نظر مهرگان، يادداشت سوم را منتشر ميكند كه تحت عنوان احساس گناه، وفاداري به ميل به واكاوي موضوع از زاويه ديد خودش ميپردازد.
حالا اما نكته كدام است؟ نيكو سرخوش معتقد است، آكادمي موازي هم دقيقا همان مشكل آكادمي رسمي را دارد. يعني آموزش ابتر نظريهها و نيز از حيز انتفاع ساقط كردن انديشه انديشمندان به مدد اينكه آنها را به موميايي تبديل كنند و نيز ياد دادن اينكه اهل نظر به شكنجه دادن دادهها به واسطه فرو كردنشان در چارچوبهاي نظري همت گمارند. چنانچه چنين روشي باعث ميشود، احمديآريان از يك نظريه به نتيجهاي برسد كه مثلا اميد مهرگان و صالح نجفي به نتايجي متفاوت. و ميگويد اين روشها در مواجهه با نظريه و چارچوبهاي نظري نقل همان كلاه شعبده است كه هم از درونش خرگوش بيرون ميآيد و هم كفتر!
چنين نتيجهگيريهايي برآمده از نوعي سادهسازي سادهانگارانه از حوزه انديشه و اتفاقا به رسميت نشناختن دقيقههاي شكلگيري جدل نظري و برساخت تحليل است؛ نپذيرفتن نوعي طريق استفاده از دادهها و تفاوت خوانش تئوريك آنها كه ميتواند براساس تجربههاي شناختي و هرمنوتيك و تمايز در قرائت به تحليلهاي متفاوت منجر شود. جداي از اينكه بپرسيم به چه ميزان اين 3 متن ميتواند ملاك چنين قضاوت كلي و تعميمپذيري باشند!!
نيكو سرخوش نميداند مگر! كه به مراتب در حوزههاي جديتر و بين مشهورترين نظريهپردازان از دستگاههاي نظري، تحليلهاي ناساز و متفاوت استخراج شده و همين نشانه زنده بودن و نه موميايي شدن انديشههاست؟!