چرا ما در روزنامه اعتماد به غلامحسين ساعدي پرداختيم؟
به دور از شائبههاي سياسي
توضيح سردبير
غلامحسين ساعدي يكي از نويسندههاي خوب و نامآشناي معاصر است. در نمايشنامهنويسي بعضي از نوشتههاي او بهرغم گذر ايام، هنوز بوي كهنگي نگرفته. عزاداران بيل يكي از همينهاست. اين نمايشنامه، پيش از انقلاب تبديل به فيلمنامه شد و داريوش مهرجويي از روي آن فيلم گاو را ساخت. فيلم گاو تنها فيلمي بود كه امام خميني در تاييد كليت سينما، از آن نام برد و مضمون آن را پسنديد. احتمالا همان موقع بعضي از دلواپسان از اينكه امام خميني به تحسين نام فيلمي را به زبان برده كه به دنياي روشنفكري متعلق است، جا خوردند و محاسباتشان به هم ريخت و درصدد برآمدند تا با سكوت و توجيه از كنارش بگذرند. اما امام خميني فقيه منصفي بود كه انديشه و بيانش را به شائبههاي سياسي نميآلود. او در مكتبي پرورش يافته بود كه امامش از بردن نام امرءالقيس شاعر، اما مشرك ابا نداشت. علي ابن ابيطالب تمام عمر با شرك جنگيد اما وقتي ميخواست به شاعريِ شاعران نمره دهد به عنوان يك داور منصف مقام شعرياش را ميستود. متاسفانه اين انصاف در «ما» كه خود را پيرو آن بزرگواران ميناميم كمتر ديده ميشود و معمولا نميتوانيم بين مولف و اثر تفكيك قائل شويم، اما اين تفكيك وجود دارد و خطاست اگر با تكرار اتهاماتي نظير ساواكي، ضدانقلاب، نهيليست و از اين قبيل بخشي از آثار ادبي را به دور بريزيم يا خود را از آنها محروم سازيم. اگر بخواهيم آثار ادبي را با پديدآوردگانشان بسنجيم دست آخر نه از تاك نشان ميماند و نه از تاكنشان. اين همه رمان و نمايشنامه خوب را غالبا نويسندگاني نوشتهاند كه زندگيشان پر از گناه و خطا بوده. يكي دائمالخمر بوده، ديگري زنباره، سومي قمارباز، چهارمي ملحد، پنجمي ساواكي و ... اما شك نكنيد گوهر بزرگي هم در ميان بوده وگرنه آثارشان از بين ميرفت. جرج اورول را ميشود به اتهام همكاري با بعضي از نهادهاي امنيتي – سياسي محاكمهاش كرد اما آيا هيچ عاقلي پيدا ميشود كه اهل كتاب را از خواندن 1984 يا محرومان لندن و پاريس برحذر دارد؟ درباره آندره ژيد شايعات چرك و مبتذلي وجود دارد اما مائدههاي زميني و سمفوني پاستورال و بازگشت از شوروي را ميشود نخواند؟ روزنامه كيهان به ما ايراد گرفته كه چرا به سراغ نويسنده ساواكي رفتهايم؛ ساعدي را ميگويد. اولا در همين ساواكي بودن او كه دستش از دنيا كوتاه است هم ميشود ترديد كرد. اين چه ساواكي است كه دستگير ميشود و شكنجه ميبيند و دست آخر حكم حبس ميگيرد؟ گيريم كه حق با كيهان است و آن خدا بيامرز زيرزيركي با ساواك همكاري داشته. آيا اين همكاري را در نمايشنامهها و قصههاي او ميشود يافت؟ آيا آي با كلاه، آي بيكلاه را او به سفارش شكنجهگرانش نوشته؟ ثانيا آيا حالا كه وزارت ارشاد حكم به انتشار كتابهاي ساعدي ميدهد، خودش مجوزي براي روزنامه نيست تا به آنها بپردازد؟
از من بپرسيد ميگويم بزرگترين خطاي ساعدي، نه به ساواك كه به موضعگيريهاي بعد از انقلابش مربوط ميشود. در اين خطاي محاسباتي ساعدي تنها نبود و خيلي از روشنفكران از انقلاب و از مردم بريدند. در اين خطا ميشود ايشان را مواخذه كرد يا از سر مماشات با آنها به مباحثه نشست. كسي مواضع ضدانقلابي ساعدي را تاييد نميكند يا درصدد لاپوشاني خبط و خطاهاي او برنميآيد. اتفاقا ساعدي قرباني همين خبط و خطاها شد و در عسرت غربت و افسردگي جان به جانآفرين تسليم كرد. اما كسي منكر اين حقيقت نميتواند بشود كه آثار ساعدي بخشي از ادبيات معاصر است. اتفاقا بخشي قابل تامل و گاهي قابل ستايش. خوب يا بد تاريخ ادبيات معاصر را نامداراني چون هدايت و چوبك و آلاحمد و ساعدي و... ساختهاند. اين آثار را بايد خواند، بايد نقد كرد و بايد رتبه و شأنشان را سنجيد، اما قبلش بايد مراقبت كنيم كه شائبههاي سياسي، چه اين طرفي و چه آن طرفي ما را در مواجهه با آثار ادبي به بيراهه نبرد. نه ستايشهاي مبالغهآميز چيزي به بچههاي بااستعداد امروز ياد ميدهد و نه تحقير و تخفيف سياسي كمكي به نسل امروز ميكند. ما بايد بيحب و بغض و با معيارهاي ادبي و هنري درباره آثار گفتوگو كنيم و سره از ناسره را تمييز دهيم و نترسيم اگر دست آخر به اين نتيجه رسيديم كه امرءالقيس، حيف كه مشرك بود وگرنه بهترين شاعر عرب بود.