• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4438 -
  • ۱۳۹۸ سه شنبه ۲۲ مرداد

اهميت ادبيات در دوران گذار

بهزاد خواجات

وقتي از ادبيات مشروطه حرف مي‌زنيم، نمي‌توانيم آن را به مثابه يك مقطع منقطع در نظر بگيريم. اگر بپذيريم كه هر تحول فرهنگي با تحولات اجتماعي، سياسي و اقتصادي پيوند دارد، ادبيات مشروطه هم از اين قاعده مبرا نيست. بايد اذعان داشت كه ادبيات مشروطه از پيش از ادبيات مشروطه آغاز مي‌شود. يعني از اواخر عصر ناصرالدين‌شاه و به دنبال يك‌سري تحولات سياسي و اقتصادي مانند ورود صنعت به ايران، سفر تحصيلي گروهي از جوان‌ها به خارج از كشور و تاسيس مدرسه دارالفنون كه زمينه‌ساز تحولات اجتماعي شدند. اين تحولات همواره در رويكردهاي جديد خود طبعا به ادبيات هم سرايت مي‌كند و نياز به نوآوري و پوست‌اندازي در ادبيات دوران هم حس مي‌شود. سفر جوان‌ها به خارج، امكان دسترسي آنها به منابع ادبي غربي را فراهم كرد و براي اولين‌بار ترجمه‌هايي از آثار آنها انجام شد. خود جامعه ايراني هم در آن دوران مسائل و مفاهيم جديدي را تجربه مي‌كند و جنبش اجتماعي در ايران براي نخستين بار در قالب نهضتي فراگير جامعه را دچار التهاب و تقابل با نهادهاي غيردموكراتيك مستقر مي‌كند. اينها دست به دست هم مي‌دهند تا ادبياتي به نام ادبيات مشروطه رقم بخورد. ادبيات مشروطه با انقلاب مشروطيت مصادف مي‌شود. يعني شاخه جديدي در ادبيات مشروطه ايجاد مي‌شود كه همه مسائل ديگر را تحت‌الشعاع خود قرار مي‌دهد. به عبارت ساده‌تر، نوگرايي در شاخص سياسي خود در ايران تبديل به انقلاب مشروطه و تشكيل پارلمان مي‌شود و در شاخص فرهنگي و هنري خود ادبيات مشروطيت را به وجود مي‌آورد. ادبيات مشروطيت همپاي جامعه ايراني مسائل تازه‌اي را در آن دوران تجربه مي‌كند. مثل آزادي‌خواهي كه در آن دوران صورت جديدي از آن در آثار ادبي مشروطه جريان پيدا مي‌كند، اين آزادي‌خواهي از نوع آزادي از بند تن نيست كه در شعر عرفاني پيش از مشروطه سراغ داريم، بلكه آزادي در شكل جمهوريت است و از آزمون و خطا هم مبرا نيست. علاوه بر اين مفهوم وطن‌ و وطن‌دوستي براي اولين بار در شعر مشروطيت رقم مي‌خورد كه به آن معنا تا پيش از مشروطه نداشته‌ايم. مجموع اين اتفاقات رنگ و بوي خاصي چه در حيطه فكري، چه از نظر زيبايي‎شناختي و چه به جهت قالب‌هاي شعري به ادبيات مشروطه مي‌دهد.

بايد در نظر داشت كه ادبيات مشروطيت، نوعا ادبيات دوران گذار است. دوران‌هاي گذار در ادبيات هر ملتي بيشتر به جهت اينكه مفصل دو دوره قرار مي‌گيرند، اهميت دارند تا كمتر به خاطر توليدات‌شان. مثلا ادبيات ما در انقلاب سال 57 ادبيات دوران گذار است. ادبيات انقلاب روسيه نيز همچنين. در ادبيات اين دوره‌ها آثار شگفت‌انگيزي خلق نمي‌شود اما در عوض رويكردهاي مهمي در اين دوره‌ها ابداع مي‌شود و بديهي است چون اين ابداعات جديد است و هنوز در تن عصر خود ننشسته و قوام نيافته از حيث معايير ادبي ناپخته باشد و تنها بعد از وقوع آن در تاريخ‌نگاري دوران مورد تامل قرار گيرد. شما به شعر نيما هم نگاه كنيد، سرنوشت كل ادبيات مشروطه را يك تنه در كار او مي‌بينيد. حركتي پرآشوب و سهمناك از ادبيات سنتي به ادبيات نو براي همين هم هست كه تغلب شعرهاي نيما مخاطب عام ندارد و به كار منتقدان و ناظران جنبش او مي‌آيد .

مهم‌ترين چهره ادبيات مشروطه از منظر انقلابي به عقيده من ميرزاده عشقي و فرخي‌يزدي است كه روح انقلابي دوران را در خود جاي داده‌اند و به لحاظ نوآوري‌هاي ادبي هم ابوالقاسم لاهوتي و تقي رفعت را چهره‌هاي مهم ادبيات مشروطه مي‌دانم. چون اينان شعري «مولف»‌‌تر از ديگران دارند و به صورتي تبيين‌گرايانه با شعر خود و شعر دوران برخورد مي‌كنند. از حيث انعكاس صداي مردمي در شعر هم مهم‌ترين شاعر مشروطه، نسيم شمال است. علاوه بر اينها رويكرد جديدي در رفتار با عناصر و سازوكارهاي شعري در ادبيات مشروطه شاهديم كه بيش از همه در كار ميرزاده عشقي به ويژه در
«سه تابلو مريم» او به چشم مي‌خورد.

او براي نخستين بار ساخت سمفونيك را در شعر اجرا و متمركز مي‌كند كه بعدها در افسانه نيما شكل غايي خود را مي‌يابد.

مي‌گوييم كه شعر مشروطه شعر متصل به مردم است. از نظر تاريخي تا پيش از جنبش صوفيه، جايگاه شعر دربار بود و عملا جز اين نمي‌توانست اتفاق بيفتد. در اجتماع صوفيه، همواره از شعر و ادبيات براي به تصوير كشيدن هيجان‌هاي روحاني استفاده مي‌شد و شعر از اين راه بين مردم رايج مي‌شود. با اين حال شكل غايي پيوند با مردم –به معناي قشري كه بعدها در عهد پهلوي دوم قشر متوسط را مي‎سازند- با شعر دوران مشروطه آغاز مي‌شود آن هم با چهره‌هايي چون نسيم شمال. به اين معنا ريشه‌هاي به وجود آمدن طبقه متوسط را هم بايد در دوران مشروطه جست‌وجو كرد كه ادبيات مشروطه جلوه‌اي از آن است. منتها در شعر مشروطه همچنان در حيطه سياست و اجتماع با سه طبقه از تندروها، ميانه‌روها و واپس‌روها مواجهيم. واپس‌روها را كساني چون اديب پيشاوري و اديب نيشابوري مي‌توان دانست، ميانه‌روها كساني چون ملك‌الشعراي بهارند و تندروها تقي رفعت و ابوالقاسم لاهوتي. اما مساله اين است كه شاعران مشروطه چون درگير انقلاب و هيجانات آن بودند هرگز فرصت مولفه‌نويسي و نظريه‌پردازي نداشتند و اين مهم زماني حاصل شد كه اختناق رضاخاني پديد آمد و نيما به عنوان عصاره شعر مشروطه به تمام آن كوشش‌ها جهت و قوام بخشيد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون