تبعيدي و مقتول
مرتضي ميرحسيني
لئون تروتسكي پاييز 1879 در روستايي در اوكراين متولد شد. از نوجواني به ماركسيسم گرايش پيدا كرد و با مخالفان نظام حاكم بر روسيه همراه شد. مانند بيشتر رهبران انقلابي، چند سالي را در حبس و تبعيد و مدتي را هم مخفيانه زندگي كرد. نه در اوايل كار، اما رفتهرفته و در گذر از حوادث كوچك و بزرگ بعدي به لنين نزديك شد و در جمع ياران اصلي او جاي گرفت. آنها به انقلاب در كشورشان فكر ميكردند و شب و روز براي تحقق آن ميكوشيدند. تا اينكه فقر و فشار ناشي از جنگ اول جهاني و گرسنگي و كمبودهايي كه مردم روسيه را رنج ميداد، تاثير تبليغات مخالفان را چندبرابر و شرايط اين كشور را براي يك تحول بزرگ مهيا كرد. به قول خودش: «بارزترين خصوصيت هر انقلاب همانا مداخله مستقيم تودهها در حوادث تاريخي است. در ادوار عادي، دولت چه سلطنتي باشد و چه دموكراتيك، خود را به سطح مافوق ملت ارتقا ميدهد و آنگاه تاريخ به دست متخصصان اين حرفه ـ پادشاهان، وزرا، بروكراتها، وكلاي مجلس و روزنامهنگاران ساخته ميشود. اما در لحظات حساس هنگامي كه نظام كهن براي تودهها تحملناپذير ميشود، تودهها موانعي را كه از صحنه سياست دور نگهشان ميداشت درهم ميشكنند، نمايندگان سنتي خود را به كنار ميروبند و با مداخله خود نخستين پايههاي رژيم تازه را پي ميريزند.» البته «تودهها با يك برنامه از پيش ساخته براي بازسازي اجتماع به عرصه انقلاب نميروند، بلكه هنگام رفتن به ميدان انقلاب فقط به شدت احساس ميكنند كه ديگر نميتوانند جامعه كهن را تحمل كنند.» به نظر او اينجاست كه نقش رهبران و گروههاي پيشرو اهميت مييابد زيرا «بدون يك سازمان راهبر، نيروي تودهها مانند بخاري كه در سيلندر محصور نباشد، به هدر ميرود.» تروتسكي هم در حوادث منتهي به انقلاب، هم در خود آن ماجراي بزرگ و هم در كشمكشهاي سخت و حساس بعدي نقشآفريني موثري داشت و در تشكيل ارتش سرخ بيشتر از ديگران تلاش كرد. لنين او را دوست داشت و از داشتن چنين مردان لايقي خرسند بود. اما بعدها كه استالين جاي لنين را گرفت، شرايط براي تروتسكي هم تغيير كرد. رقبا- كه استالين مهمترينشان بود- او را به تنگنا انداختند و عناوين و مشاغلش را گرفتند. تروتسكي به انزوا رفت و ابتدا به جريان اقليت در حزب حاكم و بعد در اواخر دهه 1920 به اپوزيسيون حكومت تبديل شد. از روسيه تبعيد شد، مدتي در اروپا ماند و سرانجام به آن سوي اقيانوس اطلس رفت و در مكزيك مقيم شد. نام او به كارشكني و خرابكاري در برنامههاي دولتي گره خورده بود و در دهه 1930 هر شكست و ناكامي شوروي، درست يا غلط به پاي او و هواداران پيدا و پنهانش نوشته ميشد. حتي تا چند سال بعد از مرگ او هم اين رويه اتهامزني ادامه داشت و شوروي از نام تروتسكي براي توجيه نقايص و خطاهاي خود استفاده ميكرد. او سال 1940 در چنين روزي در مكزيك به دست يك جوان اسپانيايي كه چاقويي كوچك را در گردن او فرو كرد به قتل رسيد. حكومت شوروي و استالين، دست داشتن در اين ماجرا را انكار كردند، اما كسي اين تكذيب را باور نكرد و اتهام قتل تروتسكي براي حاكمان آن روز كرملين باقي ماند.