• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4446 -
  • ۱۳۹۸ شنبه ۲ شهريور

اروپا و ترامپ

خودمختاري، صبر يا پذيرش؟

عليرضا قزل تبريزي|از زمان به قدرت رسيدن دونالد ترامپ، رهبران اروپايي تلاش مي‌كنند تا به تعريف جديدي از روابط فراآتلانتيكي با متحد سنتي خود دست پيدا كنند. اما اين تلاش تاكنون با موفقيت همراه نبوده است. بخش عمده‌اي از اين ناكامي از درك متفاوت از معناي دوره رياست ترامپ و پيامدهاي آن بر اروپا سرچشمه مي‌گيرد. در اين ميان مشكلات داخلي اروپا به ويژه برگزيت نيز سهم بسزايي در اين ناكامي داشته است. در اروپا مي‌توان گفت سه ديدگاه متفاوت در واكنش به سياست‌هاي ترامپ شكل گرفته است.

خودمختاري استراتژيك: در فرانسه، نخبگان سياست خارجي و امنيتي و افكار عمومي سياست‌هاي ترامپ را منفي و مضر براي روابط فراآتلانتيكي ارزيابي مي‌كنند. از نظر فرانسوي‌ها رسيدن به يك «خودمختاري استراتژيك» يك ضرورت اساسي است و بايد اقدامات خود را براي رسيدن به آن دو برابر كنند. فرانسوي‌ها معتقدند كه ايالات متحده ديگر مثل سابق يك شريك صددرصد قابل اتكا نيست. در عين حال به خوبي بر اين واقعيت آگاه هستند كه امروز از «خودمختاري استراتژيك» فاصله زيادي دارند و براي رسيدن به آن نقطه بايد در بخش‌هاي مختلف مثل نيروهاي نظامي، سرويس‌هاي امنيتي، دستيابي به فناوري پيشرفته و... سرمايه‌گذاري زيادي انجام دهند . همچنين بر اين باورند كه اكنون زمان انجام اين كار است. در غير اين صورت، چشم بستن بر روي واقعيت است كه امريكا ديگر كمتر به فكر منافع اروپايي‌ها است. اگرچه ايده «خودمختاري استراتژيك» در ميان نخبگان و بخش زيادي از مردم به ميزان قابل توجهي مورد گفت‌وگو قرار مي‌گيرد؛ اما سوالات جدي و مهمي نيز پيرامون اين ايده مطرح مي‌شود مثلا: در چه بازه زماني مي‌توان به اين خودمختاري استراتژيك دست يافت، 5 سال يا10 سال يا بيشتر؟ آيا خودمختاري استراتژيك به معناي استقلال عمل كامل از امريكا است؟ يا اينكه ايفاي نقش بزرگ‌تر در ايجاد ثبات در جهان است؟ در چه موضوعاتي مي‌توان مستقل از امريكا عمل كرد؟ ميزان پذيرش اين ايده از سوي ساير متحدان اروپاي چه مقدار است؟

صبر استراتژيك: در آلمان، بخشي از تحليلگران سياسي و افكار عمومي، ايده «خودمختاري استراتژيك» فرانسه را يك ايده جذاب مي‌دانند اما اغلب نخبگان سياسي طرفدار ايده «صبر استراتژيك» هستند. آنها بر اين باورند كه تغييرات كنوني در روابط واشنگتن- برلين يك تغيير دوره‌اي Cyclical change است كه در اثر به قدرت رسيدن يك فرد خاص در انتخابات رياست‌جمهوري حادث شده است. ترامپ ديدگاه سنتي به روابط با متحدان اروپايي خود از جمله آلمان را ندارد. لذا اين يك تغيير دوره‌اي است نه يك تغيير ساختاري Structural change، لذا اين تغيير دوره‌اي را نمي‌توان به معناي رفتار نادرست واشنگتن تفسير كرد و يا نتيجه گرفت كه اين ديدگاه امريكا نسبت به روابط فراآتلانتيكي دايمي خواهد بود. اين رويكرد آلمان را نمي‌توان مساوي و معادل بلاتكليفي يا وضعيت بي تصميمي تفسير كرد. اين رويكرد بيشتر ناشي از درس‌هايي است كه آلمان‌ها از دوره پس از جنگ جهاني دوم گرفته‌اند. مسيري كه آلمان پس از جنگ جهاني دوم براي بازگشت به نظام بين الملل، كسب جايگاه و احترام در جامعه بين المللي طي كرد، مسير «ارتباط با غرب» بود و در اين مسير «روابط با ايالات متحده» يك عنصر اصلي بود. اگرچه آلمان‌ها به دوره پسا ترامپ هم چشم ندوخته‌اند و معتقدند كه پس از ترامپ، خواه پس از يك دوره يا دو دوره رياست‌جمهوري، روابط به دوره قبل از ترامپ باز نمي‌گردد، اما رويكرد امريكا به روابط با اروپا به رويكرد سنتي خود يعني «روابط قوي فراآتلانتيكي» باز خواهد گشت. يعني امريكا مجددا به اين نتيجه مي‌رسد كه از روابط قوي با اروپا سود مي‌برد. لذا براي آلمان، حفظ روابط با امريكا بسيار حياتي است.

پذيرش استراتژيك: در برابر دو ديدگاه «خودمختاري استراتژيك» و «صبر استراتژيك»، ديدگاه سومي نيز مطرح است و آن «پذيرش استراتژيك» امريكا است. اين ديدگاه بيشتر در ميان بخشي از كشورهاي شرق اروپا و بلوك سابق كمونيسم، به ويژه كشورهايي كه خود را در معرض تهديد روسيه مي‌بينند مثل لهستان مشاهده مي‌شود. نخبگان سياسي و مردم اين كشورها در ارزيابي از واقعيات ژئوپولتيك به اين نتيجه مي‌رسند كه در همسايگي قدرت بزرگي مثل روسيه قرار دارند كه به راحتي كريمه را پس از سال‌ها به خاك خود ملحق كرد و لذا همواره زير سايه‌اي از تهديد زندگي مي‌كنند. آنها در عمق تحليل خود به اين نتيجه مي‌رسند كه در صورت حمله روسيه و در زمان مورد نياز، نمي‌توان صددرصد اطمينان داشت كه فرانسه يا آلمان يا ساير متحدان اروپايي؛ از آنها دفاع كنند. لذا براي اين دسته از كشورها انتخاب امريكا نه از روي يك نگاه ايدئولوژيك (مثل دوره حاكميت كمونيسم) بلكه براي مقابله با يك خطري كه بقاي آنها را هدف گرفته است و خود را ناگزير از تقويت روابط با امريكا مي‌بينند. ايجاد پايگاه براي حضور دايمي نيروهاي امريكايي در لهستان نيز در راستاي همين نياز انجام مي‌شود. در سفر آقاي دودا رييس‌جمهور لهستان به امريكا، مذاكرات دو دولت روي موضوع چشم‌انداز ايجاد يك پايگاه دايمي امريكا در لهستان متمركز بود. اكنون سوال اساسي اين است كه كدام يك از سه ديدگاه فوق به ديدگاه غالب تبديل و روابط فراآتلانتيكي در چارچوب آن تعريف شود؟ آيا هريك از سه ديدگاه مي‌تواند بطور جداگانه و به عنوان پاسخ انفرادي و بطور همزمان از سوي كشورها دنبال شود يا اينكه اروپا بايد حول يك ديدگاه متحد شود و يك پاسخ را اتخاذ كند؟ بايد ديد كه چگونه سه ديدگاه فوق در يك روند تكاملي به جريان غالب تبديل خواهد شد. به نظر مي‌رسد رويكرد «سوداگرايانه» وجه غالب رويكرد ترامپ در روابط خارجي با كشورهاي عربي نيست بلكه ترامپ اين ديدگاه را در رابطه با كشورهاي اروپايي نيز دارد. ترامپ در خرداد 98 در رابطه با ايجاد پايگاه نظامي امريكايي با ظرفيت 1000 نفر در لهستان كه ارزش آن بالغ بر 2 ميليارد دلار مي‌شود، گفت: «لهستان مي‌خواهد يك مركز نظامي بزرگ براي ايالات متحده در خاك خودش احداث كندو براي آن پول هزينه مي‌كند و اين تصميم به خود آنها مربوط است. آنها براي اين منظور پول اختصاص داده‌اند و ما اين مساله را بسيار جدي گرفته‌ايم دولت لهستان اين پروژه را اجرا خواهد كرد بدون آنكه هيچ گونه هزينه‌اي براي ايالات متحده داشته باشد.» پيشنهاد آقاي دودا رييس‌جمهور لهستان مبني بر يك معامله 2 ميليارد دلاري در واقع در راستاي ارضاي رويكرد سوداگرايانه ترامپ بود. و به نظر مي‌رسد هردو طرف از اين موضوع رضايت داشتند از يكسو لهستان احساس مي‌كند كه با اين معامله امنيت كشورش را تقويت كرده است و ترامپ نيز بدين ترتيب به ساير كشورهاي اروپايي نشان داد كه الگوي روابط نزديك و سازنده فراآتلانتيكي چيست. فرانسه و حتي اروپا، فقط با هزينه كردن 2% از GDP در بخش‌هاي نظامي و دفاعي نمي‌تواند به «خودمختاري استراتژيك» دست پيدا كند، بلكه بايد اقدامات بيشتري انجام شود. دقيقا از همين جا اين سوال مطرح مي‌شود كه چند كشور اروپايي آمادگي انجام چنين كاري را دارند؟ اراده و خواست سياسي براي دستيابي به خودمختاري استراتژيك زماني به وجود مي‌آيد كه مردم در اروپا احساس خطر و تهديد كنند و به اين نتيجه برسند كه اينجا جايي است كه بايد يوروهاي خود را هزينه كنند. لذا از واكنش‌هاي مختلف اروپايي‌ها مي‌توان به راحتي ديد كه يك پاسخ متحد يا يك پاسخ اروپايي به تعريف جديد ترامپ از روابط فراآتلانتيكي وجود ندارد. چالش اصلي براي فرانسوي‌ها و ديدگاه «خودمختاري استراتژيك» تنها اين نيست كه در سطح ملي بيشتر روي صنايع نظامي سرمايه‌گذاري كنند بلكه چالش اصلي متقاعد كردن ساير متحدان اروپايي به پذيرش اين استدلال است كه ديگر نمي‌توان به امريكا متكي بود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون