درباره مجموعه داستان «بيريشه» ترجمه محمد قاضي
وجهي ديگر از هنر يك مترجم
امير مهنا
مجموعه داستان «بيريشه» شامل داستانهاي از نويسندگان نامدار دنياي ادبيات از جمله «ميگل آنخل آستورياس، آندره موروا، گراتزيا دلدا، نيكلاي هايتوف، پيير آبستگي، ژرژ گوي و پروسپه مريمه» با ترجمه محمد قاضي و با مقدمهاي از غلامرضا امامي است. امامي در مقدمه خود بر اين كتاب تصريح كرده كه گردآوري و انتشار اين كتاب به خواست مرحوم قاضي و در سالهاي حضورش در انتشارات كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان انجام پذيرفته است. او درباره انتشار اين كتاب در مقدمه خود بر اين اثر نوشته است: «قاضي در كانون چند كتاب براي نوجوانان ترجمه كرد و بنا شد بخشي در شمار كارش باشد و به بخشي از كتابها هم حقالترجمهاي پرداخت شود. من آن زمان عصرها انتشارات كتاب موج را راهاندازي كرده بودم و در كار نشر كتابهايي برآمدم از سيمين دانشور، جلال آلاحمد، حميد عنايت، احمد شاملو، جواد مجابي، رضا براهني، مهدي سمسار، بهرام بيضايي، غزاله عليزاده، محمدعلي سپانلو، سيروس طاهباز و... هر كتاب كه درميآمد نظر قاضي را ميخواستم و نسخهاي را به او پيشكش ميكردم. روزي گفت: ترجمههاي پراكندهاي دارم، دلم ميخواهد كه گردآوري كني و به چاپش بسپري. به شوق پذيرفتم. ترجمههاي پراكنده او را گردآوردم و حاصل آن كتابي شد به نام «بيريشه.» طرح روي جلدش را پرويز كلانتري كشيد و طرحهاي داخل كتاب را مرتضي مميز...» آنچه مجموعه داستان حاضر را به كتابي خواندني تبديل كرده، حساسيت قاضي در انتخاب داستانهايي با حال و هوايي يكسان است. ديدگاههايي داستاني كه ميتوانند براي هر خواننده از هر طيفي مفيد باشند. تخصص قاضي در ترجمه داستانهاي با حساب و كتاب باعث شده كه در اين مجموعه با نويسندگاني آشنا شويم كه نامشان به عنوان نويسندگان سختنويس ثبتشده است اما مترجم اين ذهنيت را در قالب ترجمههايي سليس از آثار آنها درهم ريخته است. ميتوان گفت كه همه داستانهاي منتشر شده در اين مجموعه در رديف شاهكارهاي داستاني جهان قرار ميگيرند. پيشنهاد ميشود در مواجهه اوليه با اين كتاب، داستان «الياس» به قلم «گراتزيادلدا» را حتما بخوانيد؛ داستاني شگفت با درونمايهاي شگفتتر. بخشهايي از اين داستان را با هم ميخوانيم:
- ببين! خودت قضاوت كن چگونه مردي هستي كه از شنيدن رنج مصايب و بلايا، رنگ از چهرهات ميپرد، واي به روزي كه يكي از آن مصايب به تو روي آورد، «الياس!» جرات داشته باش برخيز، حركت كن، تو جواني، برو و زندگي را از روبهرو ببين، عقاب تيزچنگ باش، نه خفاش شبكور! مرد هرگز در زندگي نوميد نميشود؛ كسي چه ميداند؟ ممكن است سال ديگر آنچنان خوشبخت شوي كه به گذشتهات و به اين افكار پوچ بخندي. پس بايد شهامت داشت! بلند شو! تو جواني و دنيا به رويت لبخند ميزند. «الياس» آنچنان تحتتاثير سخنان پيرمرد قرار گرفته بود كه بياختيار از جا بلند شد و به راه افتاد.
«پدر جنگل» از دوست جوانش خداحافظي كرد و رفت.