• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4457 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۱۴ شهريور

نگاهي به فيلم «هرگز رويت را برنگردان»

جدال ابدي انتزاع و واقعيت

رها فتاحي

 

 

«هرگز رويت را برنگردان» سومين ساخته فلوريان هنكل فون دونرسمارك، فيلمساز آلماني است كه او را با فيلم درخشان «زندگي ديگران» مي‌شناسند. فيلمسازي كه تجربه دومين فيلمسازي‌اش، موفق از آب در نيامد و او 9سال به خودش فرصت داد تا با فيلمي برگردد كه همچون نخستين ساخته او به دوران حكومت نازي‌ها مي‌پردازد. اين‌بار اما او از زندگي «گرهارد ريشتر»، نقاش آلماني نيز الهام گرفته است. فيلم با تصاوير محو يك نمايشگاه نقاشي و تحليل‌هاي يك سرباز نازي آغاز مي‌شود، تصاوير كه كم‌كم رنگ حقيقي‌شان را مي‌گيرند، كرت و اليزابت به مخاطب معرفي مي‌شوند. خاله و خواهرزاده‌اي كه براي تماشاي آثار نقاشي به نمايشگاه آمده‌اند و نه براي شنيدن تحليل‌هاي سرباز نازي. همين سكانس نخستين تقابل بين جهان واقعيت صرف و انتزاع را ترسيم مي‌كند، تقابلي كه پس از پايان جنگ جهاني دوم، آلمان را به دونيم تقسيم كرد. در شرق ديوار، تفكري مبتني بر واقعيت صرف اجتماعي ايستاد و در غرب آن، تفكري استوار بر انتزاعات ذهني. در يكي از درخشان‌ترين صحنه‌هاي فيلم، لحظه‌اي كه كرت با پيانو زدن اليزابت روبه‌رو مي‌شود، پررنگ‌ترين تقابل به تصوير كشيده مي‌شود. او لحظه‌اي پيش چيزي شبيه به تصويري كه مي‌بيند را كشيده و انگار تصاوير انتزاعي ذهنش به جهان واقع آمده است؛ در طرف ديگر ماجرا، اليزابت، نت لا را كشف كرده و با شيشه‌اي كه به سر خودش مي‌كوبد، مي‌خواهد اين واقعيت را به انتزاعي ذهني منتقل كند. سر برگرداندن كرت و مخالفت اليزابت كه به او تاكيد مي‌كند: «هرگز رويت را برنگردان»، شايد نخستين كليدي است كه فيلم براي رهايي از بند اين تقابل ارايه مي‌كند. انگار از همان دوران كودكي قرار است كرت بداند كه لحظه رهايي و شكوفايي هنر، لحظه تلفيق اين دو با يكديگر است. پس از جنگ كرت در آلمان شرقي به هنر نقاشي روي مي‌آورد. آنجا او، به ‌اجبار چيزي جز واقعيت سوسياليستي را نمي‌تواند ترسيم كند. اما او تصميم مي‌گيرد براي رهايي از بند اين اجبار به آلمان غربي مهاجرت كند. در اين راه با معشوقي همراه مي‌شود كه بي‌شباهت به اليزابت از دست‌رفته نيست. در آلمان غربي اوضاع به‌ كل فرق مي‌كند. آنجا ديگر خبري از واقعيت نيست، انگار همه ‌چيز، لااقل در دانشگاه هنر، انتزاعي است. كرت هم دنباله‌روي ديگران مي‌شود و به ‌واسطه اين تقليد، در هنر و حتي در زندگي شخصي بدل به چيزي مي‌شود كه خودش نيست. ون‌ورتن، استاد دانشگاه، اما راهي ديگر پيش روي دانشجوها از جمله كرت مي‌گذارد. او با به آتش كشيدن پوستر هر دو حزب سوسيال دموكرات آلمان و اتحاديه دموكرات مسيحي، راهي جز اينها را ترسيم مي‌كند. راهي كه هنر بايد در پيش بگيرد؛ راهي كه فيلم به ‌دنبال تثبيت آن به عنوان راهكار برون‌رفت است. كرت، با كمي تاخير از همين مسير مي‌گذرد و با تلفيق واقعيت انتزاع همان چيزي كه آلمان پس از جنگ و شايد هنر براي ابد، نياز دارد، خودش و هنرش را نجات مي‌دهد. بازگشت او به آنچه نخستين تجربه تقابل جهان انتزاعي و واقعي براي او بود، شايد همان پايان‌بندي‌اي است كه «هرگز رويت را برنگردان» به آن نياز داشت. پاياني درخشان و تاثيرگذار كه با وجود ساختار خطي زمان‌بندي فيلم، به‌ خوبي مخاطب را به نقطه آغاز بحران برمي‌گرداند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون