ميراثهاي آييني محرم روايتگر هويت قومي و ملي ايران هستند
ميراث آييني عاشورا در آيينه فرهنگي ايران
رضا دبيرينژاد
محرم جداي از نقش و كاركرد مذهبي خود وقتي از منظر ميراث فرهنگي و ساخت فرهنگ نگريسته شود مجموعهاي از آداب، رسوم، نشانهها و آيينهايي را شكل داده كه شايد بتوان آن را ميراث فرهنگي عاشورا در ايران ناميد. اين ميراث آييني جداي از نقش مذهبي خود، ابعاد فرهنگي و اجتماعي متعدد ديگري نيز دارد كه واكاوي آنها ميتواند جنبههايي از ساخت فرهنگ ايراني را نمايان كند. در واقع ميتوان پرسيد آيينهايي محرم يا با همان عنوان ميراث عاشورايي در ايران چگونه شكل گرفتهاند؟ چگونه تاريخ، هويت و فرهنگ را بازسازي كردهاند؟ چگونه ميتوان سنج و دمام جنوبيها را با نوحهخواني يزديها يا طشتگذاري زنجان كنار هم قرار داد و چه چيز مشتركي در آنها وجود دارد و چه چيزي سبب اين تنوع شده است به گونهاي كه حتا تعزيه سبكها و نسخههاي مختلفي را در خود توليد كرده است؟ اينها همگي نشان از برساختي مشترك و متنوع در ميراث آييني عاشورا در ايران است. شناخت چگونگي و چرايي اين برساخت آييني ميتواند ما را به سمت چگونگي ديدن و خوانش اين ميراث و نشانههاي آن نيز سوق دهد.
آيينها روايتي معاصر
آيينها آيينهاند و در آيينگي خويش بازتاب باورهاي جمعي هر قوم و جامعه در زمانه خويش هستند از سوي ديگر آيينها هميشه معاصرند چون در زمانه اكنوني بازاجرا ميشوند و در تكرار و اجراي اكنوني خود از شرايط معاصر همچون شرايط اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي و سياسي تاثير ميگيرند و برساخت خود را ديگرگونه ميسازند. آيينها محل همذاتپنداري هستند، همذاتپنداري با روايتهايي كه در كانون آيين جاي گرفتهاند اما در اين همذاتپنداري آيينورزان بخشهايي از خود را كه شامل بخشهاي قومي، جغرافيايي و مسائل اجتماعي زمانه خويش است را هم حمل و در همذاتپنداريها وارد ميكنند، مگر عزاداران در آيينهاي محرم ميتوانند خود را ناديده بگيرند، آنها به زبان خود ميگويند و ميخوانند و با ابزاري كه طبيعت نزديكشان در اختيارشان قرار ميدهد، ابزار اجراي آيين را ميسازند و با مشابهسازي سعي ميكنند، درك و احساسي از روايت محرم را به دست آورند. اينگونه است كه كربلا و عاشورايي ديگر را در آنجايي كه قرار دارند، ميسازند و چون خود بخشي از اهالي كربلا ميشوند و آن بخشي ميشوند كه در سمت مظلومان و اوليا قرار دارد، سعي ميكنند با تطبيق زمانه، ادراكي از دردهاي عاشورا به دست آورند. اينگونه است كه از نمادهاي آشنا و ديرينه بهره ميگيرند تا آنها را در آيينهاي محرم جاي دهند و از اين راه هم امكان تفسيري چندلايه را از وقايع محرم به دست دهند و از اين طريق معناهاي جديدي به نمادها و نشانههاي بومي پيشين داده ميشود و هم اينكه به واسطه اين نمادها و نشانههاي آييني آشنا امكان درك و همذاتپنداري به وجود آورند.
با چنين فرآيندي وقتي به ميراثهاي آييني محرم در ايران نگاه ميكنيم آنها را متنوع، متكثر و همرنگ با فرهنگ اقوام، طبيعت گوناگون و گاه پيوند خورده با حماسهها و آيينهاي ملي ميبينيم. در اين پيوند و همرنگي است كه آيينهاي محرم به روايتگر هويت قومي و ملي نيز تبديل ميشوند و در خوانش و واكاوي آنها ميتوان خصلتها و هنرهاي بومي را هم مشاهده كرد. اينگونه است كه ميتوان چرايي كربزني در گيلان يا مراسم سوگواري زار در قورتان اصفهان يا شستن علمهاي عزاداري با آب دريا را در بندرعباس فهميد و در همين خصلتها يافت. در چنين تعبيري ميراث آييني عاشورا بخشي از ميراث فرهنگي قومي و ملي در ايران است كه همانند ديگر ميراثهاي فرهنگي روايتها، گزارهها و ارزشهاي فرهنگي را حمل و منتقل ميكنند.
ارزشهاي فرهنگي آيينهاي محرم لايهاي جدا از ارزشهاي مذهبي آنهاست و كاركردهاي فرهنگي همجوار با كاركردهاي مذهبي است و از اين رو تغيير كاركردها و ارزشهاي فرهنگي ميتواند جداگانه و متاثر از تغييرات فرهنگي و اجتماعي صورت بگيرد و بر آيينهاي محرم اثر بگذارد و چنانكه شاهد بودهايم، گذاشته است. بخشي از دگرگوني آيينهاي محرم حاصل تغييرات فرهنگي نسلي يا روابط فرهنگي ميان اقوام، ملتها و حتا وسايل و ابزار ارتباطي است. گويي يك گفتوگو و به تبع آن داد و ستد فرهنگي شكل گرفته و اين حاصل زنده بودن، جاري بودن و معاصر بودن آيينهاست. روزگاري براي بيرقها و علائم آيينها از هنرهاي سنتي و صنايع دستي استفاده ميشد اما امروزه پديد آمدن ابزار صنعتي جديد همچون چاپ بنرها بر فضاي آييني غلبه كرده است. نمونه ديگر ميتوان به دگرگوني اشعار و نواهاي آييني اشاره كرد كه يكدستي فضاي موسيقايي و زباني را در آيينهاي مناطق بر هم ريخته يا شاهد بودهايم سليقه و مواجهه نسلهاي جديد و جوان در زمينه موسيقي بيرون از آيين و در فضاي روزمره بر فضاي آييني اثر گذاشته است. نسلي نو كه با سليقه موسيقايي خود محرم را ميسازد و روايت ميكند و اين اختلاف سليقه نسلي در محرم به شكل برجستهاي قابل مشاهده است.
از روايت تاريخي تا روايت فرهنگي
آيين ژانر است و در اين ژانر بودن، همه چيز را به زبان و قابليت خود درميآورد از اين رو هر چيز كه به آيين وارد ميشود عين به عين و همانگونه نميماند بلكه آييني ميشود. آييني شدن يعني خصلتهاي آييني گرفتن. سمبليك بودن، روايي بودن، جمعي بودن، زنده بودن، بومي بودن و در نهايت تركيبي بودن همگي از خصلتهاي آيين هستند. دادههاي محرم هم وقتي در ساحت آيين قرار ميگيرند به زبان آيين كه زباني فرهنگي است، تبديل ميشوند. از انواع تعزيه در مناطق مختلف ايران كه هر كدام رنگ و بويي متفاوت دارند يا آيينهاي علمگرداني، نخلگرداني و كتلگرداني ميتوان اين خصلتهاي شمرده شده را مشاهده كرد. نخل در مركز ايران با حجلهگرداني در جنوب قرابت دارد اما هر كدام حاصل فضاي خود هستند. علمها از گيلان تا مركز و جنوب بومي شدهاند.
رسانه آيين، رسانه انتقال مستقيم نيست بلكه با نمادين كردن، آن را از ساحت مستقيم خود دور ميكند و در اين نمادين شدن امكان برداشتهاي مختلف و به دنبال آن همذاتپنداريهاي متنوع پديد ميآيد چنانكه با نگاهي به سير تاريخي آيينهاي محرم شاهديم كه در هر دوره جنبهاي و مفهومي توسط طبقهاي، گروهي يا كل جامعه ايران برجستهتر شده از مفاهيم انقلابي، حماسي، شهادتطلبانه تا مفاهيم عاشقانه و عارفانه. اين حاصل تطابق آيين با نيازهاي معاصر جامعه است كه ميتوان در آيينهاي محرم حتا در يكصد سال گذشته هم اين تطابق را مشاهده كرد. اينجاست كه بايد در نظر داشته باشيم كه در آيينهاي محرم با يك روايت تاريخي صرف روبهرو نيستيم و اين ميراث بازگويي واقعيت تاريخي عاشورا نيست. آيينهاي محرم از واقعيت تاريخي فراتر رفته و روايتي فرهنگي را شكل ميدهند. اينگونه است كه در مشاهده ميراث آييني محرم در ايران با بازروايتي فرهنگي روبهرو هستيم كه در تطابق كامل با روايت تاريخي نيست. روايت فرهنگي با گذر از تاريخ زيسته به تاريخي پنداشته شده يا مورد قبول جامعه ميرسد و آن را بازسازي و جلوهگر ميكند. در روايت فرهنگي با آرزوها، خواستها، نيازها، دردها و اميدهاي برساخته و پيش برنده جامعه روبهرو هستيم. ميراث آييني عاشورا در ايران نشانگر باورها و روايتهايي است كه ميتواند به جامعه انرژي بدهد و جامعه خود را در آن ببيند. تصويري از جهاني ميانديشد در تركيب با جامعهاي هست و تاريخي كه بوده است، جهاني از باورها را ميسازد كه هم اكنوني هست و هم ديروزي. روايت صرف تاريخي ميتواند مكرر و زنده شود در حالي كه جامعه زنده است و به آيينهاي زنده نياز دارد. روايت صرف تاريخي يك بار مصرف است و يك بار همدردي تمامش ميكند اما روايت آييني نامكرر است و هميشه با خود همدردي و همذاتپنداري دارد. روايتهاي تاريخي همواره فاصله دارند چراكه در يك فاصله مكاني و زماني روي دادهاند. واقعه عاشورا حدود 1400 سال پيش در اقليمي ديگر يعني در عراق كنوني روي داده كه براي ايرانيان هر دو ميتواند فاصلهزا باشد. اما روايتهاي فرهنگي نزديكند چراكه فاصله زماني و مكاني ندارند و حذف اين فاصله با توليد نشانهها يا استفاده از نمادها و ابزار بومي شكل ميگيرد چنانكه در آيينهاي محرم هر حسينيه كربلا ميشود. واقعه انگار همين ديروز اتفاق افتاده است، اينگونه در تعزيه يك حسينيه يا يك ميدانگاه و حتي يك خانه به طور نمادين كربلا ميشود و شبيهخوانان واسطهاي براي نزديكي با ماجراي اصلي ميشوند يا با نخلگرداني مردم در تشييع پيكر شهدا مشاركت ميكنند و حتا يك نسخه تعزيه به نام درويش كابلي، ايرانيان سفير خبرآوري را در سمت اوليا جاي ميدهند. كربلاييهاي مقيم تهران حتا زيارتگاهي را بازسازي ميكنند كه براي آنها يادآور همان گذشته همجواري با بينالحرمين است. در جنوب ايران نيز در مراسم رقص تابوت و حجله يا حناي قاسم، جنوبيها بخشي از آيين بومي خود را در روايت محرم جاي ميدهند تا عاشقانهاي در اين آيينها داشته باشند.
در واقع ميراث فرهنگي عاشورا روايت تاريخي كربلا را به روايت فرهنگي بومي و ملي براي ايرانيان تبديل كرده است كه بخشي از جغرافيا و تاريخ زيسته همين مردمان را در خود دارد. ميراثهاي آييني يك برساخت فرهنگي هستند كه تصوير جامعه را در آن باز ميتابانند و در تصوير چيزهايي از گذشته تا حال هست كه ميتواند به لايهها و كاركردهاي مختلف اجتماعي و اعتقادي ارجاع داشته باشد و با گذر نسلها اين ارجاعات، دلالتها و كاركردها تغيير ميكند چراكه هر نسلي ژانر خود را دارد و با تغيير فرهنگي نسلها، ژانرها هم دگرگون ميشوند. ميراث آييني عاشورا هم اين دگرگوني را تجربه كرده و اكنون نيز در حال تجربه است. اما همانگونه كه آيينهاي محرم روايت كربلا را بازخواني كردهاند ما نيز از ساحت فرهنگي و هويتي بايد اين ميراث را بازخواني كنيم ولي در نظر داشته باشيم كه در بازخواني آن بايد ويژگيهاي ميراث بودن، آييني بودن و روايت فرهنگي را هم در نظر داشته باشيم وگرنه به جاي ديدن ارزشهاي فرهنگي در آن تصويري پر از چالش خواهيم يافت.
در آيينهاي محرم با يك روايت تاريخي صرف روبهرو نيستيم و اين ميراث بازگويي واقعيت تاريخي عاشورا نيست. آيينهاي محرم از واقعيت تاريخي فراتر رفته و روايتي فرهنگي را شكل ميدهند. اينگونه است كه در مشاهده ميراث آييني محرم در ايران با بازروايتي فرهنگي روبهرو هستيم كه در تطابق كامل با روايت تاريخي نيست.
روايت صرف تاريخي ميتواند مكرر و زنده شود در حالي كه جامعه زنده است و به آيينهاي زنده نياز دارد. روايت صرف تاريخي يك بار مصرف است و يك بار همدردي تمامش ميكند اما روايت آييني نامكرر است و هميشه با خود همدردي و همذاتپنداري دارد.