معاصرسازي گوهر عاشورا
سيد محمد بهشتي
عاشورا و تمام آيينهاي محرم كه در سراسر ايران برگزار ميشود، يكي از بارزترين آثار و ميراث غيرملموس فرهنگي است. عاشورا گوهري است كه صدها سال در دل تار و پود فرهنگ ايراني پيچيده و چنان با آن عجين شده است كه آيينهاي عزاداري محرم را آيينهايي ايراني ميدانيم، شايد عناصر اين آيينها از جغرافياهاي ديگري وام گرفته شده باشند، اما همين عناصر از هاضمه فرهنگي ايران عبور كردهاند و به رنگ اين سرزمين درآمده و به نحوي ايراني شدهاند. يعني اينكه مردم ايران اين آيين را در فرهنگهاي خود مهنا كردهاند، بخشي از آيين و رسومهاي محلي را در آن از نو تعريف كرده و از طرفي ديگر، آيين و رسوم ديگري را از كربلا وارد زندگي و فرهنگ خود كردهاند. به همين دليل است كه آيينهاي محرم را نه ميتوان صرفا از منظر ديني و نه صرفا از منظر فرهنگي بررسي كرد. در واقع هيچ آييني را نميتوان فقط آيين ديني يا فقط آيين فرهنگي دانست، بلكه هر امر ديني بايد همراه با وجه فرهنگياش تفسير شود و در تفسير و بررسي هر آيين فرهنگي، وجهههاي دينياش هم بايد ديده شود. يعني اين دو امر توامان رخ ميدهند، در كنار هم ديده و با هم تفسير ميشوند.
آيينهاي محرم طي ساليان دراز نوبهنو شدهاند و از همينرو توانستهاند ارتباط خود را با نسلهاي جديد حفظ كنند. در واقع سنت يكي از خصوصياتي است كه بايد در گذر زمان نوبهنو شود، بايد تروتازه شود، بايد معاصر شود تا به دست غارتگر زمان برچيده نشود. سنت اگر معاصرسازي نشود، توان برقراري ارتباط با نسلهاي جديد را از دست ميدهد و زبان گفتوگويش هر آيينه دشوار و دشوارتر ميشود. آيينهاي محرم نيز در قالب سنت در طول زمان همين معاصرسازي را تجربه كرده است تا به دست ما برسد.
از اينرو ضرورت معاصرسازي حقيقت اين آيينها نكته مهمي است كه بايد با توجه به حقيقت و گوهر عاشورا صورت بگيرد، نه ظواهر آن. در واقع تروتازه شدن آييني بايد با توجه به اهداف، بنياد و حقيقت آن باشد و در اين فرآيند هيچ خدشهاي به اساس و بنياد آن وارد نشود. نوبهنو كردن يعني نزديك شدن به سرمنشا. همانطور كه نظامي براي نو كردن داستان ليلي و مجنون تلاش كرد تا به سرمنشا آن نزديك شود، سرمنشايي كه چون سرچشمه است و از آن آب گوارا و تازه حاصل ميشود. سرچشمه همان حقيقت امر است، همان حقيقتي كه عاشورا و تاسوعا را ماندگار كرده است، همان حقيقتي كه آيينهاي محرم را در جايجاي كشورمان به شكلها و رنگهاي مختلفي به ظهور رسانده است. با رجوع به سرمنشاست كه صورتهاي جديد پديد ميآيند.
اين صورتها همچون برگهاي تازه درخت هستند. درختي با ريشه و شاخ و تنه كهن و ثابت، اما برگهايي كه هر از چندگاهي نوبهنو ميشوند. اين برگها با نوشدن خودشان نشانه حيات و سرزندگي درخت هستند، اما اگر به نام معاصرسازي دست به قطع شاخه و ريشه درخت بزنيم، حاصلي جز تباهي نخواهد داشت. به همين دليل است كه فقط تغيير ظاهر دردي را درمان نميكند.
برخي فكر ميكنند با ارائه ظواهر معاصر ميتوانند برداشتي معاصر از عاشورا داشته باشند، در صورتي كه چنين نيست. مشكل با تغيير ظاهر حل نميشود، بلكه هر شكلي از معاصرسازي اين آيينها بايد در دل خود حقيقت و گوهر امر را حمل كند. يكي از همين حقايق كربلا، باوري است كه ميان ما رايج است، باوري كه سيدالشهدا را مظلوم ميداند. اما بايد توجه داشت مظلوم بودن به معناي صدمه ديدن از ظلم نيست، بلكه اين حضرت با مظلوميت خود بود كه توانستند در عاشورا و تاسوعا دين جد بزرگوارشان را احيا كنند.
مظلوم بودن عين باطلالسحر بودن است و مظلوميت يعني مهر باطل زدن بر پيشاني ظلم و جور. در كربلا هم سيدالشهدا چون چراغي تابناك روشن شدند و با نور خود تاريكي حاصل از ظلم و بيداد را شكستند، يعني همان سحر، روي واقعي حقيقت را به جهانيان نشان داد. اين گوهر دادخواهي و آزادگي است كه نسل به نسل در ايران فرهنگي در قالب آيينها و عزاداريهاي مختلف درآمده و سينه به سينه نقل شده است.
ايرانيان نيز در طول تاريخ با برگزاري مراسم عزاداري، تعزيه، آيينهاي مختلف ريز و درشت كمك كردهاند تا اين گوهر در طول ساليان زنده بماند و به نسلهاي آينده منتقل شود. اين وظيفهاي است كه ايرانيان از گذشته با افتخار عهدهدارش شدهاند و وظيفه امروز، همان هر آيينه باز زنده كردن گوهر اصيل كربلاست.