كيفيت گمشده زندگي ما
نيوشا طبيبي
موضوع كيفيت در زندگي از مقولههايي است كه مستقيما با احساس رضايتمندي آدمي، ارتباط دارد. آنچه آدمها را راضي ميكند و احساس خوشبختي به آنها ميدهد، «كيفيت» است و جز اين نيست. كيفيت، با ثروت به دست نميآيد و لزوما آدمهاي فقير از كيفيت محروم نيستند. حتما به آدمهايي برخوردهايد كه با وجود مال و مكنت فراوان، اما ميزان رضايتمنديشان از زندگي هيچ است. از آن طرف هم آدمهايي در همين كوچه و بازارها پيدا ميشوند كه معيشتشان رو به راه نيست و گرفتار هستند اما از زندگي رضايت دارند.
پيشينيان ما راز اين سعادتمندي را فهميده بودند. آنها بنا به تجربه زيستن در سرزميني كه طبيعت خشك و بيابانهاي عظيم بخش بزرگي از آن را فرا گرفته، كليد سعادتمندانه زيستن را يافته بودند. آنها از آنچه داشتند حظ كامل ميبردند. در خوردن و درست كردن غذاها سليقه به خرج ميدادند. از مواد دم دست، خوراكهاي جادويي درست ميكردند. بهطور نمونه اشكنهها را ببينيد، با موادي بسيار ساده خوراكي مفصل و متنوع به دست ميآيد. تنوع و خوشمزگي اشكنهها حيرتانگيز است و بنا بر اقليم هر منطقه تركيبات آن تغيير ميكند. خانههايشان را از خشت و گل ميساختند، اما با باغچه و حوض و چند كاشي كه با خط خوش «بسمالله» يا «توكلت عليالله» بر آن نوشته بودند، چشماندازشان را زيبا ميكردند. با قناعت و توكل و صبر و شادماني از نعماتي كه خداوند به آنها ارزاني داشته، زندگي را با كيفيتي بيش از آنچه ما امروز تجربه ميكنيم به سر ميبردند.
وضعيت امروز ما از اين حيث چندان خوشايند نيست. كمتر آدمي را ميبينيم كه در پاسخ احوالپرسي، با نيرو و شادي پاسخ دهد: «خدا را شكر، خوبم.»، معمولا ميشنويم: «اي بد نيستم…» و بعد در شكوه و شكايت از روزگار و ناملايماتش باز ميشود. همين فردي كه با لحني افسرده و شاكي و غمگين پاسخ داد: «اي بد نيستم…» را نمونه بگيريد.
آقاي غمگين و افسرده، پنج - شش سال پيش اجارهنشين و آرزوي بزرگش خانهدار شدن بود. امروز در يكي از محلات خوب خانه مناسبي دارد. اتومبيل زير پايش عوض و بهتر شده. بنابر رسم اين روزها سالي دو، سه سفر خارجي و داخلي ميرود، اما باز هم شاد نيست.
آن چيزي كه گم كردهايم و البته همين گم كرده، در احساس شادي و رضايتمندي را به روي ما بسته كيفيت است. كساني كه زندگي در دهه شصت را تجربه كردهاند، از اينكه با وجود آن همه مصيبت و جنگ و كمبود، باز هم حال همه خوب بود تعجب ميكنند. امروز ما چنان مقهور مصرف زدگي و خريد شدهايم كه ديگر كيفيت پديدهها و هنر لذت بردن از آنها را فراموش كردهايم. ما به جاي كيفيت، كميت را جايگزين كردهايم. هر چه از سنت پيشينيان و فرهنگ ملي فاصله گرفتيم و به دام مصرف و بازار و الگوهاي بيگانه افتاديم، سرگشتگي و نارضايتيمان بيشتر شد.
تغيير نگاه از كميت به كيفيت، حظ بردن از آنچه داريم و صد البته توكل به خداوند، مطابق مشي و راه و روش پيشينيان ما بوده، آنها كه در سختترين شرايط، اميد را خوشبيني را فرو نگذاشتند و سرزميني بيهمتا را به عنوان ميراث به دست ما رساندند.