• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4476 -
  • ۱۳۹۸ دوشنبه ۸ مهر

گزارش گاردين از نقش شبكه‌هاي اجتماعي در جنگ با داعش

چطور «واتس‌آپ» موصل را نجات داد؟

جيمز ويني ترجمه: نيما مختاري

 

 

 

بديهي بود كه در موصل جهادي‌ها آخرين تلاش‌شان براي نگه داشتن تنها سنگر باقيمانده را هم انجام دهند. جنگ‌هاي كوچك‌تري هم در راه بود اما اين مهم‌ترين پرده‌ نمايش آنها بود؛ نه تنها بزرگ‌ترين و خسته‌كننده‌ترين قسمت از يك جنگ وسيع بلكه نقطه‌ اوجي براي مبارزه با وحشت و ترور. تنها زماني كه نيمه‌اي از موصل پس گرفته شده بود سخنگوي كاخ سفيد لقب سخت‌ترين جنگ شهري از زمان جنگ جهاني دوم را به آن داده بود. من اين حرف را زماني شنيدم كه در موصل بودم. اولين بار تابستان ۲۰۱۶ به عراق سفر كرده بودم تا درباره‌ زندگي زير نظر دولت اسلامي(داعش) بنويسم؛ توانستم ويزايي يك‌ماهه دريافت كنم اما در آخر بيشتر از ۶ ماه از سفرم را در آنجا گذراندم.

تمامي پايگاه‌هاي نيروي ضد تروريسم عراق مثل پايگاهي در محله‌ زهرا در شرق شهر از دست رفته بود. محلي‌ها سرگردان شده بودند و سربازها اكثرا سعي داشتند به آنها كمك كنند. در نزديكي بيمارستان صحرايي گوگجلي، روي تپه‌اي در شرق موصل، محله‌اي نوساز از ساختمان‌هايي ساده و پراكنده شكل گرفته بود. بعضي محلي‌ها و پناهندهگان در آن ساختمان‌ها ساكن و بقيه متروكه شده بودند. در يكي از آخرين ساختمان‌ها، خانه‌اي تقريبا يك طبقه كه زماني قرار بود دوطبقه باشد، تعدادي از سربازان دشمن كه قصد فرار از شهر را داشتند، در آن سنگر گرفته بودند. در حياط سيماني و كوچك آن خانه جليقه مهماتي رودزيايي (كشوري در آفريقا) و در كنارش در يك سينك تكه‌اي مو كه در گذشته ريش بوده افتاده بود و اين صحنه در موصل صحنه‌اي آشنا شده بود.

نيروي ضد تروريسم داخل شهر شده بود؛ به نظر مني كه سررشته‌اي از لوازم نظامي ندارم به نيروي ساده‌اي شبيه به نيروهايي كه در پايگاه زهرا ديده بودم شباهت داشتند. كسي كه بر مسائل نظامي شناخت دارد، مطمئنا از آنتن‌هايي كه روي نفربر و بر سقف ساختمان نصب شده بودند، اهميت اين نيروها را متوجه مي‌شود. چيزي كه نظر من را جلب كرد سربازهايي بودند كه روي كاناپه ديواري نشسته و در حال نوشيدن چاي و سيگار كشيدن و همگي در موبايل‌هاي‌شان مشغول مطالعه بودند و گهگاه نگاه هوس‌آلودي به راه‌پله‌اي كه اجازه‌ ورود به آن را نداشتند، مي‌انداختند. بعد‌ها متوجه شدم كه در بالاي راه‌پله تراسي بود كه آنجا مركز فرماندهي هوايي ائتلاف بود.

جلوي تراس از ديدرس دشمن به وسيله‌ ديواري ضخيم پنهان و دو طرف ديگر به وسيله‌ ديواره‌هاي كاذب نازكي پوشانده شده بود و نشان از آن داشت اين تراس در معرض ديد دشمن است. هرچند كه در آسمان پر از دود و غبار موصل چشم، چشم را نمي‌ديد اما منفجر نشدن آن ساختمان توسط داعش چيزي شبيه به معجزه بود.

هر وقت كه به آن طبقه مي‌رفتيد، اتاق پر بود از ژنرال‌هاي عراقي و افسراني كه حداقل از ۳ كشور ديگر بودند. محور عمليات‌ها كلنل كهنه‌كار عراقي‌اي بود كه كنترل حملات ائتلاف بر عهده‌ او بود. او رابط ميان فرماندهي نيروي ضد تروريسم، ارتش عراق و نيروهاي ائتلاف بود. او يكي از محبوب‌ترين فرماندهان نيروي ضد تروريسم عراق بود كه اين باعث خشنودي افسران خارجي، مخصوصا امريكايي‌ها مي‌شد. او به انگليسي با لهجه‌ امريكايي به خوبي مسلط بود. دو عدد بي‌سيم دوطرفه و چهار تلفن هوشمند در دستانش چرخه‌اي ابدي داشتند و گاهي اوقات يكي از آن موبايل‌ها را به يكي از ۲ ناظر حملات هوايي كه بر پشت ميزي تاشو كه به سوي شهر قرار گرفته بود، مي‌داد. ناظران يونيفرم نيروي ضد تروريسم عراق را بر تن داشتند. آن دو افسر با يكديگر فرانسوي را با تسلط و سرعت زياد و انگليسي يا عربي را دست و پا شكسته با بقيه افراد حرف مي‌زدند و توسط يك تبلت تصاوير را از دوربين‌هاي پهپاد زير نظر داشتند و در لپ‌تاپي كه صفحه‌‌ چت در آن باز بود مشغول به تايپ كردن بودند. در آنجا بود كه درخواست‌ها براي حمله‌هاي هوايي مطرح و به بحث گذاشته مي‌شد. از بلندگوي بي‌سيم‌ها حرف‌ها با لهجه‌هاي استراليايي، بريتانيايي و امريكايي از افسران نيروهاي ائتلاف به گوش مي‌خورد.

وقتي امور در جريان بود‌، همگي مشغول به وظيفه‌شان و قدردان وظيفه‌شناسي ديگران بودند. درخواست‌ها مي‌رسيد، دست به دست ‌مي‌شد، موافقت مي‌شد و بمب‌ها مي‌باريد و شهر را به غرش مي‌انداخت.

در آن تراس نمايشي صميمانه و در عين حال استرس‌آور در جريان بود كه مو را بر تن تماشاچي راست مي‌كرد. اگر بتوانم توصيف درستي براي اين جنگ پيدا كنم هيچ ترسيم بهتري از اين نبرد ماشيني پرسرعت و كدنويسي شده‌ در قرن ۲۱ نمي‌توان يافت؛ كلمات بيان، كلمات نوشته و موشك‌ها از آسمان شليك مي‌شدند. تبديل كلمات به بمب‌ها و سخن‌ها به مرگ‌ها. بعدها متوجه شدم كه رد و بدل درخواست‌ها و پيام‌ها از طريق گروهي در نرم‌افزار واتس‌آپ انجام مي‌شدند. ارتش‌ها، نيروهاي هوايي، مهمات تمام‌ناشدني، همگي به وسيله‌ نرم‌افزاري كه فقط در ۱۰ ثانيه و مجاني در دسترس قرار مي‌گيرد، هماهنگ مي‌شدند.

نمي‌دانستم كه بايد شگفت‌زده بشوم يا بايد بترسم. اتفاقي مضحك و متكبرانه در جريان بود.

شايد اين يك مثال ساده ولي كامل از نقش تكنولوژي در جنگ‌هاي امروزي است. وقتي متوجه‌اش مي‌شويد تاثيرش را در همه جا مي‌بينيد. «واتس‌آپ» اين نرم‌افزار جادويي نقشه‌ جي‌پي‌اسي بود كه سربازان روي موبايل‌هاي‌شان داشتند. ويديوهاي سرگرم‌كننده‌اي وجود داشت كه بارگذاري شده و بي‌نهايت بار فرستاده شده بودند تا سربازهايي كه در خط مقدم بودند با آنها بخندند، يا اشك‌هاي‌شان را جاري سازند. تصاوير مخفيانه ضبط‌شده‌اي هم از شكنجه‌ها و سر بريدن‌ها وجود داشت. همگي افرادي را كه در فضاي مجازي به قتل رسيده بودند، مي‌شناختند. در فيس‌بوك عكس‌هايي بود از سربازان و زندانيان، سربازان و خرابه‌ها، سربازها و تكه‌هاي بي‌جان بدن، سربازها و جنازه‌ها، سربازها و امريكايي‌ها، سربازها و مادرشان و... يكي از پياده‌نظاميان عكسي نشان داد از خودش در شهر باجي درحالي كه جلوي ماشين جنگي‌اش در نقطه‌ مرتفعي ايستاده بود و خرس عروسكي بزرگي را در دست داشت. ديگري عكسي از پسر سه ساله‌اش در خانه كه كلت كمري در دست داشت نشان داد و گفت: «مي‌خواهم جنگيدن را به او آموزش دهم».

جدا از تمامي اتفاقات در جريان، فيس‌بوك ميزبان نوعي جامعه از جنگجويان زيرزميني شده بود. من زن ايزدي را ملاقات كردم كه توسط داعشيان ربوده و به سوريه منتقل شده بود. او توانسته بود به كمك يك قاچاقچي انسان كه همسرش در فيس‌بوك پيدا كرده بود فرار كند. مي‌توانستيد در كنار سربازهاي داخل پايگاه‌ها بنشينيد و بالا و پايين كردن نرم‌افزار‌ها، يكي پس از ديگري را ساعت‌ها مشاهده كنيد، چرخيدن در اين فضاي مجازي جنگي. هركس كه مي‌خواست در جريان اتفاقات اين جنگ قرار بگيرد به راحتي و بدون هيچ واسطه‌اي و تنها با يك عدد تلفن هوشمند به متن اخبار متصل مي‌شد. تاكنون هيچ جنگي تا اين حد بدون سانسور نبوده و همين است كه حالا مي‌شود گفت اگر آن‌روز و در آن اتاق فرمانده‌اي «واتس‌آپ» نبود شايد موصل بسيار ديرتر و سخت‌تر آزاد مي‌شد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون