• ۱۴۰۳ شنبه ۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4476 -
  • ۱۳۹۸ دوشنبه ۸ مهر

نگاهي پديدارشناسانه به سالن‌هاي تئاتري غيردولتي ايران

مودهاي ناقص‌الخلقه تئاتر ايران

سروناز آقازماني

 

 

حتما بارها خوانده و شنيده‌ايد كه سالن‌هاي تئاتري ايران خواه دولتي و خواه خصوصي وضعيت آشفته‌اي دارند و دليل اصلي اين امر هم نبود برنامه‌ريزي‌، قانون، مديريت هنري و رهاشدگي اين فضا توسط مديران هنرهاي نمايشي است. اين سال‌ها مثلا تئاتر خصوصي در ايران پا گرفته است ولي در عمل شاهد تئاترهاي دولتي، نيمه‌دولتي و غيردولتي هستيم. تئاترهاي دولتي و نيمه‌دولتي كارمند رسمي دارند ولي تئاترهاي غيردولتي كارمند رسمي ندارند اما به ‌شدت تحت نظارت و سانسور هستند. آتيلا پسياني در يك برنامه تلويزيوني مي‌گويد: «داشتن يك مجموعه با چند سالن تئاتر آرزوي من است. البته مي‌شود نمايش‌ها را در جاهاي مختلف ارايه كرد. اما به مرور زمان مردم خسته مي‌شوند و تئاتر تماشاگران خود را از دست مي‌دهد.» اين كارگردان و بازيگر تئاتر ايران در گفت‌وگو با اميررضا كوهستاني تاكيد مي‌كند: «يك گروه ‌بايد كارگردان، نويسنده، شوراي تصميم‌گيري، دراماتورژ، مديريت واحد، طراح لباس و صحنه و مترجم داشته باشد و در عين حال حداقل 4 تا 5 بازيگر ثابت عضو آن باشند كه متاسفانه اين رويه در تئاتر كاملا مخدوش شده است و مسوولان هم ميان گروه‌هاي تئاتري و ساير افراد تفاوتي قائل نمي‌شوند.» اين خصوصياتي كه پسياني نام مي‌برد مخصوص يك گروه حرفه‌اي تئاتر است و متاسفانه شاهد هستيم كه سالن‌هاي تئاتري ايران توجهي به اين مباحث ندارند به‌طور خاصه دراماتورژ و منتقد مقيم كه از سال‌هاي دور در تئاترهاي آلمان مشغول بودند. گوتهولد افراييم لسينگ در هامبورگ در كسوت دراماتورژ و منتقد مقيم فعاليت مي‌كرد و سالن‌هاي تئاتر انگليسي هم داراي گروه‌هاي ثابت تئاتري بوده و هستند كه رپرتوار و اجراهاي مشخصي دارند كه «هويت» و «اعتبار» سالن را تعيين مي‌كنند. تمام اين مسائل در ايران مخدوش است و هيچ ساختار منظمي حاكم نيست. اين روزها شاهد نوعي بازار آزاد افسارگسيخته در اركان اقتصادي ايران هستيم كه اين موضوع در سالن‌هاي هنري هم به خوبي رويت مي‌شود. وقتي منطق پول و سرمايه حاكم باشد ديگر همه چيز به هم مي‌ريزد و تمام چيزها تبديل به كالا مي‌شود و تنها نگاه حاكم هم سودگرايي خالص خواهد بود، آن هم سودگرايي فردي. در واقع به هيچ عنوان شاهد سرمايه‌داري توسعه‌محور در ايران نيستيم و فرهنگ و هنر به‌طور كلي رها شده و كيفيت همه چيز به ‌شدت پايين آمده است. متاسفانه مسوولان فرهنگي و هنري توجهي به سالن‌هاي تئاتري ندارند و اكثر اين مكان‌ها در سال‌هاي دور ساخته شده‌اند و حالا به پايان عمر مفيد خود رسيده‌اند. سالن‌هاي تئاتري و چند منظوره بي‌كيفيت جديدي هم به عنوان سالن خصوصي در ايران سربرآورده‌اند كه به همه چيز شباهت دارند جز سالن تئاتر. علاوه بر معماري و كيفيت پايين فضاي عمومي اين سالن‌ها شاهد مديريت غيرحرفه‌اي اين سالن‌ها هم هستيم. سمينارها و مقالات گوناگوني هم در اين زمينه برگزار شده است كه مسوولان ذي‌ربط هم زيرسبيلي آنان را فراموش كرده‌اند. تنها سالني كه توانسته رويكرد حرفه‌اي و كيفيت مناسبي داشته باشد، سالن تئاتر مستقل است كه آن هم آنقدر هزينه‌هاي سنگين و جاري دارد كه بيم تعطيلي‌اش مي‌رود و دولت هم هيچ كمكي به آن نمي‌كند.

 

رويال آلبرت هال؛ رويايي از قرن‌ گذشته تا امروز

پژوهشگراني چون خانم «ارلاسرنارا»، «دكتر فوريه» و «لرد كرزن» اعتقاد داشتند كه تكيه دولت در زمان ناصرالدين شاه بر اساس «رويال آلبرت هال» ساخته شده است كه ديگر اثري از آن وجود ندارد و چون نمادي از دوران قاجار بود در دوران پهلوي اول نابود شد. البته صابر اسدي، احمد امين‌پور و يزدان منصوريان در مقاله «بررسي تطبيقي دو بناي تكيه دولت تهران و رويال آلبرت هال لندن؛ تبيين نحوه به كارگيري ابزار تطبيق و نقش مقايسه ساختار تكنيك ساختي در پاسخ به سوالات تاريخ معماري» اعتقاد دارند كه «بناي تكيه دولت، اگرچه از جنبه پلان و ساختار فضايي تحت تاثير بناي رويال آلبرت هال قرار دارد و بر اساس شواهد در پي رقابت ناصرالدين شاه قاجار با اروپاي قرن نوزدهم و با فاصله يك‌سال از ساخت رويال آلبرت هال ساخته شده، اما از جنبه تكنيك ساخت كاملا متاثر از تكنيك ساخت معماري ايراني است». آيا ما نمي‌توانستيم از نظر معماري و هنري سالن‌هايي چون تكيه دولت در اين سال‌ها بسازيم و تمام كوشش و توان خود را معطوف پيشرفت و فخر فرهنگ ايران كنيم؟ سوال اين است كه چرا چنين اتفاقاتي نيفتاده است و حتي بهترين سالن‌هاي تئاتري فعال ايران هم متعلق به سال‌هاي دور است؟!

اگر به سالن «رويال آلبرت هال» لندن نگاهي بيندازيد، متوجه مي‌شويد يكي از مهم‌ترين سالن‌هاي نمايشي دنياست و در ۲۹ مارس ۱۸۷۱ پس از ۴ سال ساخت‌و‌ساز به بهره‌برداري رسيد. اين سالن مجلل و باشكوه هر سال ميزبان انواع همايش، مراسم، جشن‌، نمايش‌ و كنسرت است. بر اساس آمار رسمي چيزي حدود ۲۰۰ كارمند به‌طور دايمي و موقت در قالب همكاري‌هاي قراردادي و پيمانكاري بر سلامت سازه رويال آلبرت هال و استحكام آن نظارت دارند و كارمندان بسيار ديگري در بخش هنري آن مشغول هستند. اين سالن علاوه بر محل برگزاري اجراهاي هنري تبديل به مكاني توريستي هم شده است و درآمد سرشاري هم دارد. حتي شهرداري لندن، مسيرهاي رفت و آمد به سالن‌هاي تئاتري را تسهيل كرده است و به عنوان مثال، دسترسي‌‌هاي رويال آلبرت‌ هال شامل مترو، اتوبوس و تاكسي مي‌شود. از ريچارد واگنر آلماني تا گروه تئاتر «دو سوله» فرانسه در اين سالن به اجرا رفته‌اند و يكي از فخرهاي فرهنگي انگلستان است و حتي فيلم‌هايي مانند «جيمز باند» و «تايتانيك» در اين سالن افتتاح شدند. گروه‌ها و چهره‌هاي مطرح موسيقي چون اريك كلاپتون و ديويد گيلمور در اين سالن اجرا داشته‌اند. جالب است كه آلفرد هيچكاك هم بخش‌هايي از فيلم «مردي كه زياد مي‌دانست» را در اين سالن فيلمبرداري كرد و هر چه مي‌گذرد به ارزش اين سالن افزوده مي‌شود. مديريت اين سالن از گروهي ۱۸ نفره تشكيل شده و يك نفر هم مدير اصلي است. اين گروه هر سال برنامه‌هاي مدون و دقيقي را طراحي و اعلام مي‌كنند. سالن رويال آلبرت از سال ۱۹۹۴ تا ۱۹۹۸ و سال ۲۰۰۳ جايزه بين‌المللي برگزيده سال را در جشنواره «پال‌استار» دريافت كرد؛ همچنين در سال ۲۰۰۶ و ۲۰۱۰ جايزه تئاتر بين‌المللي سال را دريافت كرد. حالا وضعيت اين سالن را مثلا با سالن‌هاي دولتي ايران چون تئاترشهر و تالار وحدت مقايسه كنيد! حسرت بزرگي بر دل هنرمندان و جامعه فرهنگي ايران مانده است و ما همچنان در اين زمينه‌ها عقب ‌مانده‌ايم.

 

از پديدارشناسي معماري تا پديدارشناسي هنر

تا اينجاي بحث مشخص شد كه مفاهيم و مسائلي چون معماري، مديريت هنري، برنامه‌ريزي، هويت و اعتبار در سالن‌هاي دولتي و غيردولتي ايران جدي گرفته نمي‌شود و تنها استثنايي مانند تئاتر مستقل تهران داريم. نظريه پديدارشناسي به ما كمك خوبي در خصوصي بررسي وضعيت مي‌كند. البته كه نظريه پديدارشناسي بايد در كنار مناسبات توليد و اقتصاد سياسي در نظر گرفته شود. پديدارشناسي به مثابه روشي به منظور نزديكي به پديدارها، آن‌گونه كه هستند در نظر گرفته مي‌شود. ادموند هوسرل، پديدارشناسي را «علم تجربه ممكن از جهان» مي‌داند. اين متفكر آلماني معتقد بود بايد از تمام پيش‌فرض‌ها و پيش‌داوري‌ها در خصوص داشتن تجربه‌اي ناب رها شويم. با اين تفاسير، مخاطبان و هنرمندان تئاتري در وهله اول با معماري و پديده‌هاي مكاني مواجه هستند. آنان در چرخه توليد و مناسبات توليد هنر قرار دارند و قطعا هم معماري و هم اقتصاد سياسي تئاتر مهم هستند. متاسفانه اين روزها تمام بحث‌ها معطوف به اقتصاد و بازار آزاد تئاتر شده است و از معماري غافل شده‌ايم. اغلب تماشاخانه‌هاي ايراني غيراستاندارد هستند و به قول پير بورديو «ميدان هنري» ما اخته و ناقص است؛ يك شكل بي‌قواره و بي‌هدف كه مدام بازتوليد مي‌شود و اقتصاد سياسي تئاتر ايران را هم ضعيف‌تر كرده است و در واقع هيچ سرمايه‌ فرهنگي و اقتصادي‌اي شكل نخواهد گرفت. از سوي ديگر، مرز مشخصي ميان تئاتر حرفه‌اي و تئاتر آماتور ايران شكل نگرفته است، مثلا در متن بروشور نمايش «مرگ ابريشم» (۱۳۸۵) به كارگرداني آتيلا پسياني آمده است؛ «گروه تئاتر بازي از همان آغازين روزهاي تشكيل خود در سال ۱۳۶۸ تلاش كرده است، نگاه ويژه خود به هنر نمايش را در قالب شاخه‌هاي گوناگون اما مشترك در يك نگاه واحد كه در حول تئاتر تجربي حرفه‌اي تعريف شده در برابر ديد مخاطبان خود قرار دهد.» اينجا بايد روي واژه «تئاتر تجربي حرفه‌اي» تامل كنيم. مشكلات تئاتر در ايران تنها به مديريت ربط ندارد و هنرمندان كهنه‌كار اين حوزه به افرادي نابلد به واسطه دريافت پول مشروعيت مي‌دهند. به حضور اساتيد و هنرمندان قديمي‌اي توجه كنيد كه در انبوهي از كارهاي بي‌كيفيت سالن‌هايي چون تئاتر شهرزاد حضور دارند! افراد غيرحرفه‌اي ديگري هستند كه وارد تئاتر مي‌شوند تا «رزومه‌سازي» و «اعتبارسازي» كنند و سالن‌هاي خصوصي‌اي چون سپند تنها با دريافت مبلغي پول اين امكان را مهيا مي‌كنند. يعني هم از نظر سخت‌افزاري و هم از منظر نرم‌افزاري مشكلات اساسي داريم. تئاتر ايران از نظر كميت آن هم تنها در شهر تهران رشد كرده و كيفيت فراموش شده است. بايد نگاه مركزمحور شكسته شود و نگاهي اصولي شكل بگيرد تا از اين هرج‌ومرج رها شويم. نكته اساسي اين است كه شاهد مودهاي ناقص‌الخلقه در تئاتر ايران هستيم نه ساخت‌هاي اجتماعي طولاني‌مدت.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون