در باب درام نشدن شخصيتهاي تاريخي
تاريخ غيردراماتيك
احسان صارمي
بخش مهمي از تاريخ درام جهان را آثار بيوگرافيك تشكيل ميدهند؛ آثاري كه قصدشان به تصوير كشيدن گوشهاي از زندگي يك شخصيت مهم است. شخصيتهايي كه برايمان مهم هستند يا آنكه نويسنده تصور ميكند، شخصيت مدنظرش ويژگيهايي دارد كه ميتواند حساسيت مخاطب را برانگيزد. «گاليله» برشت يا «دانتون» بوشنر، آثاري هستند كه با تصوير كردن يك شخصيت تاريخي علاوه بر يك دوره تاريخي، مخاطب را نسبت به مضموني سياسي-اجتماعي حساس ميكند. در يكي رنسانس و دردسرهاي يك دانشمند در برابر نهاد دين و در ديگري يك انقلابي و تقابلش با جامعه افراطي ارزيابي ميشود. در ايران به خصوص پس از انقلاب تلاشهاي بسياري براي خلق آثار بيوگرافيك صورت گرفت. حتي عنوان نمايش فاخر براي آن انتخاب شد تا از گزند برخي مخالفتها و انتقادها در امان بماند. كار حتي به جايي كشيده شد كه محمود عزيزي براي رييسجمهور دوران سازندگي، نمايشي ميآفريند. در دورههاي اخير نيز شخصيتهاي تاريخي چون سهروردي و خواجهنصيرالدين طوسي بر صحنه تئاتر مبعوث ميشوند؛ اما هيچ يك به اثري موفق بدل نميشوند. در اين ميان شايد برخي نمايشهاي مبتني بر تاريخ معاصر ايران محبوبيتي مييابند؛ اما هيچ يك در حافظه مخاطبان باقي نميمانند. عمده اين آثار رويكردي مستندگونه به شخصيت مدنظر ندارند. آنان بيشتر ملودرامهاي مطولي هستند كه ميخواهند كل زندگي يك شخصيت را پوشش دهند. عموما براي خلق درام به يك ستيز درامايتك نميرسند و شخصيت صرفا به واسطه وجود تاريخياش در درام حضور مييابد. براي مثال اگر ستيز سر تامس مور در نمايشنامه «مردي براي تمام فصول» تقابل مذهبي- سياسي با هنري هشتم است در هيچ يك از آثار ايراني اين تقابل و تضاد به وجود نميآيد. براي مثال در «سهروردي» شكرخدا گودرزي و «مصدق» اصغر خليلي فقط برهه تاريخي نمايش داده ميشود و شخصيت تاريخي، بهانهاي براي روايت تاريخ ميشود؛ نه قهرمان تاريخ. در مجموع بايد گفت ايراد بزرگي در درك درام تاريخي به خصوص آثار بيوگرافيك در ايران حاكم است. عدم درك درست ماهيت درام و ويژگيهاي آن منجر به خلق آثاري شده كه صرفا زبان بازي هستند و حتي تاريخ را هم مستند نميكنند.