• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۳۰ فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4483 -
  • ۱۳۹۸ سه شنبه ۱۶ مهر

سپهر سپهري

غلامرضا امامي

از سال‌هاي دير و دور اولين ديدارم را با سهراب سپهري به ياد مي‌آورم؛ قامت قلمي تكيده و انبوه مويي مشكي كه بر سيما و سر داشت. نعليني هندي به پا مي‌كرد. در جمع ما كه شب يلدايي بود آمد و به آرامي نشست. كم سخن مي‌گفت و بيشتر شنونده بود. اما گويي با چشمان سياه معصومش، اين بچه كوير كاشان، مي‌شنيد و سخن مي‌گفت. سهراب سپهري با وجود همه دشواري‌هاي روزگار ما راه خويش رفت. هميشه او را همچون «كوزيمو، قهرمان داستان زيباي ايتالو كالوينو «اگر شبي از شب‌هاي زمستان مسافري..» مي‌بينم. بر بالاي درخت زندگي نشسته، رو به آسمان. همهمه رهگذران او را نمي‌آزارد. در دنيايي ديگر سير مي‌كند. از زمين سبز به آسمان آبي؛ گويي در جان نجيب او خورشيد اشراق دميده و عرفان شرقي جلوه‌گر شده است.

سهراب شيفته شرق بود و بيش از همه شيفته ژاپن و هند. به اين دو سرزمين سفرها كرد و جا پاي رازآلود عرفان هندي و راز و رمز انديشه ژاپني در شعرها و نقش‌هايش نمايان بود. ‌زاده كاشان كه در خانداني هنردوست رشد كرد و باليد اما در كاشان نماند. به آن خاك پاك عشق مي‌ورزيد. هرگز ريشه خويش را از ياد نبرد و مي‌سرود: بچه كاشانم...

به حقيقت سهراب سفر خويش را در آسمان هنر با دو بال آغاز كرد، شعر و نقاشي... هر چند كه سروده‌هايش بيش از نقاشي‌هايش اقبال عام يافته است. شايد از اين رو كه نقاشي چه در روزگار كهن و چه در دوران ما بيشتر با ديدگان تيزبين نخبگان سر و كار دارد.

به روزگار سهراب طعنه‌ها و تيرهاي كلام، او را از سير و سفرش بازنداشت. شاملو به او سخت تاخت و براهني او را بچه بوداي اشرافي خواند... اين سخنان را به دل نگرفت، راه خويش رفت و كار خويش كرد و از اين رو چه در زمان حيات كوتاهش و چه پس از آن اقبال عام يافت.

من بارها به كاشان رفته‌ام و در آن خاك عجيب شگفتي‌ها ديده‌ام؛ گويي كوير تخيل را برمي‌انگيزاند و افق و ديد را گسترده مي‌سازد.

بگذاريد اعتراف كنم من از ميان شاعران كهن گذشته از نام‌آوران ادب فارسي به « صائب تبريزي» و «بيدل هندي» سخت دل بسته‌ام. اين هر دو شاعر را از گزيدگان سبك هندي مي‌خوانند و در سروده‌هاي هر دو چه زبان رسا، چه تخيل شگفت و چه تصويرهاي زيبا موج مي‌زند؛ گويي سهراب پلي زده است از سبك هندي‌، از صائب تبريزي و بيدل هندي به روزگار ما. سهراب نخست صادق بود با خودش و با مردمش و صميميتي كه در گفتار و كردار و نوشتار داشت سبب شد كه هم در زمان زندگي‌اش و هم پس از آن خوش بدرخشد.

نخستين ديدار را گفتم، آخرين ديدار در مشهد اردهال بود، در امامزاده‌اي كه با دوستان رفتيم. بر سنگي در گذر رهگذران سهراب آرام در خاك كاشان خفته بود و اين سروده بر مزارش نقش بسته بود:

به سراغ من اگر مي‌آييد

نرم و آهسته بياييد

مبادا كه ترك بردارد

چيني نازك تنهايي من

درباره سهراب درشت سخن نگوييم، با او مهربان باشيم. بگذاريم در خواب آرامش ما را در روياهاي شيرينش سهيم كند. بگذاريم كه نشكند دل نازك او.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون