• ۱۴۰۳ شنبه ۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4486 -
  • ۱۳۹۸ شنبه ۲۰ مهر

درباره فيلم «مسخره‌باز» به كارگرداني همايون غني‌زاده

نفرت‌ها و عقده‌ها شليك مي‌شوند

سيد حسين رسولي

 

 

اين روزها فيلم «مسخره‌باز» به نويسندگي و كارگرداني همايون غني‌زاده و تهيه‌كنندگي علي مصفا روي پرده سينماها رفته است. اين فيلم در سي و هفتمين دوره جشنواره فيلم فجر توانست چهار سيمرغ بلورين از جمله سيمرغ نگاه نو و سيمرغ فيلم‌هاي هنر و تجربه را دريافت كند.

اين فيلم نخستين اثر سينمايي همايون غني‌زاده ‌است كه با زيرتيتر «داستاني پر از مو» خود را معرفي مي‌كند. شايد تماشاگر فكر كند كه اين مو به نوعي نماد باشد ولي از منظر روانكاوي نوعي «فتيش» و «يادگارپرستي» است. از سوي ديگر، اين متن سينمايي پر از فانتزي‌ها، تصاوير و علايق نويسنده آن است كه اين مو مي‌تواند از اين منظر هم بررسي شود. نكته اين است كه با يك سلماني مردانه مواجه هستيم كه مهم‌ترين پديدارهاي اين مكان قطعا پيرايشگران، لوازم و ابزار پيرايش و خود «مو» هستند. اگر از منظر نشانه‌شناسي سوسور و نظريه رومن ياكوبسن به اين روايت نگاه كنيم، نويسنده، مو را به عنوان نشانه‌اي كليدي گسترش مي‌دهد و آن را به خريدار و طراح كلاه‌گيس، قاتلي كه موها را مي‌تراشد و پيرايشگراني عقده‌اي و پر از نفرت و عاشق فيلم پيوند مي‌زند. يعني تمام اين ماجراها و شخصيت‌ها به نوعي براساس «اصل مجاورت» يا «محور همنشيني» و «مجاز مرسل» كنار يكديگر قرار گرفته‌اند. جمله كليدي فيلمنامه هم جايي است كه دانش مي‌گويد: «در پرورشگاه صدام مي‌كردند مسخره باز!» و او حالا پيرايشگر شده است و با فانتزي هنرپيشه شدن و عقده‌هاي جنسي خود نسبت به سوپراستار سينما يعني زني به نام «هما» سرگرم است. اين فيلم از نظر«بينامتنيت» به‌شدت به آثاري سورئاليستي، فانتزي و فرماليستي‌اي چون «سرنوشت شگفت‌انگيز آملي پولن» (۲۰۰۱) به كارگرداني ژان پير ژونه و «سوئيني تاد: پيرايشگر شيطاني خيابان فليت» (۲۰۰۷) به كارگرداني تيم برتون شباهت دارد. حتي مي‌توان رد و جاپاي تئاترهاي غني‌زاده مانند نمايش‌هاي «مي‌سي‌سي‌پي نشسته مي‌ميرد» و «كاليگولا» را هم رديابي كرد. فضاسازي، ريتم، چيدمان روايت و حتي شخصيت‌پردازي فيلم «مسخره‌باز» كاملا در راستاي تئاترهاي غني‌زاده است. اين متن سه شخصيت اصلي دارد: دانش (صابر ابر) كه يك بچه پرورشگاهي است، شاپور (بابك حميديان) كه يك فعال سياسي و روشنفكر بوده است ولي پس از بازداشت، تمام همرزمان خود را فروخته است و آقا كاظم (علي نصيريان) كه در سوز و گداز عشق نافرجام كهنه خود مي‌سوزد و عاشق فيلم «كازابلانكا» است. هر سه شخصيت مملو از عقده، نفرت و زندگي روزمره تكراري هستند. سه شخصيت فرعي هم داريم كه از نظر محور همنشيني در كنار كاراكترهاي كليدي قرار مي‌گيرند: هما (هديه تهراني) كه سوپراستار سينماست، بازپرس كياني (رضا كيانيان) كه دنبال قاتل و كنشگران سياسي است و خرده‌حسابي هم با آقا كاظم دارد و مانفرد (داريوش موفق) كه خريدار مو و طراح كلاه‌گيس است و انگار از داستان «آليس در سرزمين عجايب» آمده است. به نظر مي‌رسد كه مركز روايت را ساختار دوگانه آقا كاظم و دانش تشكيل مي‌دهد زيرا دانش را با نام مسخره‌باز مي‌شناسند و آقا كاظم هم مدام به او مي‌گويد كه كارهايت مسخره‌بازي است و چهره‌ات هم خيلي زشت است. اينجا اگر از منظر روانكاوي نگاه كنيم مي‌توانيم ردپاي عقده پدركشي را هم جست‌وجو كنيم كه فرويد در اين زمينه در مقاله «داستايفسكي و پدركشي» پرداخته است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون