بار ديگر موضوع انتقال آب درياي خزر به سمنان
فريدون مجلسي
آب در جهان فراوان است، اما شور است. براي بشر چارهاي نيست جز اينكه اولا شيوه مصرف در كشاورزي، صنعت و مصارف فردي آب را اصلاح كند و به بازيافت مكرر آن اهتمام ورزد و ثانيا با استفاده از اقتصاديترين شيوهها آب شيرين را از درياهاي آزاد تامين كند.
اخيرا بار ديگر خبر انتقال آب از درياي خزر به سمنان، در منطقهاي در 80 كيلومتري درياي خزر مطرح است كه ظاهرا براي مصارف شهري و استفاده در صنعت پتروشيمي و صنايع جانبي آن خواهد بود. گفته شد كه ميزان آب سالانه 200ميليون مترمكعب خواهد بود كه به دلايل زيستمحيطي به صورت شور پمپاژ شده تا در محل نمكزدايي شود. درباره مطالعات امكانسنجي و مسائل حقوقي، مرتبط به ساير كشورهاي ساحلي و اينكه مطالعات را چه كساني انجام دادهاند سخني به ميان نيامده بود.
ميدانم كه در ايران رسم نيست كه به مقالات روزنامهها اهميتي بدهند و به ايرادها و پيشنهادها پاسخي داده شود، با اين حال ما عادت كردهايم كه بگوييم. نگارنده كه در اين زمينه تجربياتي اندوخته است چند مساله را مطرح ميكند، شايد هم پاسخي داده شود:
1. با فرض اينكه به هر دليل اجراي طرح را لازم دانسته باشند، آيا نميتوان آبهاي آلوده رودخانههايي را كه به دريا ميريزند، مثلا در خروجي رودخانه آلوده بابلسر، در محل تصفيه كرد كه دريا هم بيش از اين آلوده نشود و آبهاي تصفيه شده را با كلكتوري جمعآوري كرد؟ به اين ترتيب درصد قابل توجهي از هزينه پمپاژ براي حمل نمك آب دريا نيز كاسته ميشود. آيا هزينه شيرينسازي آب دريا به روش اسمز معكوس بسيار بيشتر از تصفيه آبهاي آلوده در حوضچههاي رسوبگير نيست؟
2. قطعا هزينه انتقال 200 ميليون مترمكعب آب را از ارتفاع 28 متر منفي با عبور از كوهاي البرز با بيش از 1500 متر ارتفاع تا رسيدن به سمنان با ارتفاع 1130 متر يا سرخه با ارتفاع 1100 متر در نظر داشتهاند.
3. لابد سياست استفاده مكرر آب صنعتي و استفاده شهري با جمعآوري حداكثري فاضلاب و تصفيه مجدد فقط براي كشت گلخانهاي و ممنوعيت كشت غرقابي و خارج از گلخانه و ذخيرهسازي قابل تبخير روباز را در دستور كار داشتهاند.
4. اكنون در كاليفرنيا و اسپانيا و چند جاي ديگر تصفيه آب دريا به روش تقطير خورشيدي و كشت وسيع گلخانهاي از سال 1980 اجرايي شده و اكنون 26هزار هكتار را در صحراي آلمريا در اسپانيا پوشش ميدهد و بر خلاف گرمايش زمين، بازتاباندن نور خورشيد موجب كاهش 3 دهم درجه سانتيگراد از گرماي آن منطقه در هر 10 سال شده است.
5. منظور از مطلب فوق توصيه نمكگيري آب درياي خزر با روش تقطير يا ميعان خورشيدي نيست و اگر هم آب درياي خزر يا فاضلابهاي ورودي به آن حوضه تصفيه شود، مناطق نزديكتر و مناسبتري بدون نياز به آنگونه پمپاژ مثلا در دشت گنبد و گرگان وجود دارد كه مشكلات انتقال پرهزينه را هم ندارد، بلكه منظور پيشنهاد تامين آب از منبع ديگري در همسايگي سمنان است. اكنون چند سالي است كه پروژه مهمي براي توليد پتاس در كوير خور و بيابانك با استفاده از آبهاي شور زيرزميني راهاندازي شده است. در سايت مزبور آمده است: «مجتمع پتاس خور و بيابانك، نخستين توليدكننده پتاس در ايران است كه با برخورداري از بزرگترين ذخاير املاح تبخيري در خاورميانه، جهت توليد سالانه ۵۰ هزار تن كلريد پتاسيم به عنوان كود شيميايي و ۳۰۰ هزار تن كلريد سديم براي مصارف پتروشيمي، خوراكي و دارويي و ۳۰ هزار تن هيدروكسيد منيزيم راهاندازي شده است. سالانه ۱۵ ميليون مترمكعب شورآبه از معدن استخراج و وارد ۱۴ استخر تبخير خورشيدي، به وسعت تقريبي ۱۳ كيلومتر مربع ميشود كه در كنار استحصال خوراك مورد نياز كارخانه توليد كود پتاس، نزديك به سه ميليون تن نمك صنعتي با خلوص ۹۵ تا ۹۷ درصد در بستر استخرهاي تبخير خورشيدي حاصل ميشود.» نكته جالب در اين آمار مصرف سالانه 15 ميليون مترمكعب شورآبه براي توليد 15 هزار تن پتاس است كه بايد به 100 هزارتن در سال افزايش يابد. يعني آب مصرفي نزديك 7 برابر ميشود، يعني به 100 ميليون مترمكعب شورآبه ميرسد كه در حدود 65 درصد آن ميتواند آب نمكگيري شده باشد. در توضيحات كارخانه به توليد انواح املاح با تبخير خورشيدي اشاره شده كه منظورشان تبخير در زير آفتاب و هدر رفتن آب است! در حالي كه در آن كوير ميتوان آب را توليد اصلي و املاح را توليدات جانبي تلقي كرد. براي آبگيري كافي است استخرها زير سرپوش شفاف قرار گيرند. در اين صورت در تابش كويري حرارت حوضچه و تبخير به شدت افزايش مييابد كه تبخير را با دميدن باد ميتوان به سالن سايهدار و خنك مجاور با تيغههاي سرد هدايت كرد و آب آن را با ميعان گرفت. براي سايهبان از پنلهاي توليد برق و براي سرد كردن تيغهها از روشهاي فيزيكي ساده ميتوان با همان انرژي خورشيده استفاده كرد. توضيح آنكه خور و بيابانك در حدود 700 متر و سمنان در امتداد همان كوير در شمال خور 1100 متر از سطح دريا ارتفاع دارد و ضمن سهولت لولهگذاري در دشت ميزان پمپاژ هم از 1500 متر به 400 متر كاهش مييابد. مجتمع خور و بيابانك ميتواند از بخشي از آن آب براي كشت گلخانهاي نيازهاي سبزي و صيفي محلي را هم برطرف كند. آيا كسي هست كه اين شيوه بيزيان تجربه شده را در كوير ايران نيز بيازمايد و با انتقال آب خزر، به دريا و جنگل و طبيعت نيز آسيب نرساند؟