سنگ اول را من مياندازم
ناديا فغاني
چند وقت پيش خبري خواندم مبني بر اينكه بيماري در بخش مراقبتهاي ويژه يكي از بيمارستانها بستري شده، با عفونتي كه به هيچ آنتيبيوتيكي جواب نميدهد. شايد براي آنهايي كه از دور دستي بر آتش دارند اين خبر مثل خبرهاي ديگر فقط چند لحظهاي چشمها را معطل خود كند و بعد در گوشه دورافتادهاي از ذهن، بايگاني شود.... يا نشود.
اما براي من اين خبر كمتر از خبر حمله آدمفضاييها به زمين نبود. مقاومت دارويي كه احتمالا اسمش را خيلي جاها شنيدهايد اصلا شوخيبردار نيست و بلايي كه ميتواند بر سر بشريت بياورد اصلا كمتر از حمله آدم فضاييها نخواهد بود. گيرم كه به جاي آدم فضاييها با موجودات فوقريزي سر و كار داشته باشيم كه فقط زير نور ميكروسكوپهاي الكتروني قابل مشاهدهاند و مصداق واقعي «ريز ميبينمت» هستند.
اما چه چيزي وحشتناكتر از اينكه بداني همين موجودريز ميتواند از درون به تو حمله كند و تو هيچ سلاحي براي مقابله با آن نداري. البته نداشتن سلاح شايد توصيف درستي نباشد. حقيقت آن است كه آنتيبيوتيكها كه از جمله كشفهاي بزرگ بشري در قرن بيستم هستند اتفاقا تا چندي پيش به خوبي داشتند از پس اين موجودات ميكروسكوپي بر ميآمدهاند، اما بشر دوپا و بطور خاص متوليان سلامت بشر دوپا كه همكاران من هستند، آنقدر در استفاده از اين سلاح گشادهدستي و زيادهروي كردهاند كه دشمن، ديگر كاملا دستمان را خوانده و براي مقابله با هر كدام از سلاحهايمان تمهيدي انديشيده است.
من اما هميشه به تأثير اقدامات فردي در بهبود اوضاع اجتماعي مومن بودهام و هستم. در اين زمينه هم تنها كاري را كه از دستم بر ميآيد با تداوم و تعصب انجام ميدهم. سالهاست در برابر درخواستهاي بيماران، مبني بر نسخه كردن پنيسيلين براي سرماخوردگيهاي ويروسي مقاومت ميكنم و زمانهايي هم كه نياز به تجويز آنتي بيوتيك وجود دارد، به جاي اينكه از همان اول با توپ و تانك به مصاف باكتريها بروم، دستم به منجنيق و نيزه و سنان ميرود. البته كه گاهي هم نبرد مغلوبه شده و در بازانديشيهاي اتاق جنگ، تصميم بر اين شده كه از بمبارانهاي قوي و موشكهاي دوربرد استفاده كنم، اما به هر حال انتخاب اولم هميشه تخصيص بودجه به بخش آموزش بوده است. به جاي سرمايهگذاري در بخش جنگ، براي بيمار درباره مقاومت دارويي توضيح ميدهم و سعي ميكنم شيرفهمش كنم كه هر چه كمتر از آنتيبيوتيك در موارد غير ضروري استفاده كنيم، احتمال اينكه بشر، عاقبت بهخير بشود، بيشتر است.
نقلي از عيساي پيامبر هست كه هنگام سنگسار مريم مجدليه، به حاضران ميگويد هر كدامتان كه تا به حال گناه نكردهايد سنگ اول را بزنيد. هر بار كه خودم سرما ميخورم و از درد سينوسها به خود ميپيچم، ياد اين جمله ميافتم. سرنسخهام را جلويم ميگذارم و از داروهاي معموليتر شروع ميكنم، از يكي دو قلم قرص مسكن و سرم شستشو و بخور و اين قبيل چيزها. نسخه را كه ميخواهم ببندم و مهر كنم، وسوسه عظيمي به جانم ميافتد كه آنتيبيوتيكي قوي براي خودم بنويسم و شرّ ماجرا را بكنم. اما داستان عيسي به يادم ميآيد و دلم ميخواهد فردا روز كه به مطب رفتم و در حال ويزيت بيمار بودم، پيش وجدانم خيالم راحت باشد كه گناه نكردهام و بتوانم با دل آسوده براي بيمار، در باب مقاومت دارويي سخنراني كنم. پس پا روي نفسم ميگذارم و نسخه را با آموكسيسيلين، تمام ميكنم، سادهترين چيزي كه ميتوان براي مقابله با سينوزيت دست به دامانش شد. باشد كه كائنات هم از سر ياري با من درآيد و اين بنده بيگناه، برنده اين جنگ نابرابر شود.