• ۱۴۰۳ شنبه ۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3229 -
  • ۱۳۹۴ يکشنبه ۶ ارديبهشت

درباب ضرورت نگاه فلسفي به فرهنگ در گفت‌وگو با دكتر نعمت‌الله فاضلي

بايد درهاي آكادمي را به روي يكديگر بگشاييم

  منوچهر دين‌پرست /   فلسفه فرهنگ از گرايش‌هاي جديد فلسفه است كه درسال‌هاي اخير اهميتي بيش از گذشته پيدا كرده است. فلسفه فرهنگ عناصر و مواد انديشه و پژوهش خود را از سويي با رجوع به فيلسوفان بزرگ و از سوي ديگر از حوزه مطالعات و پژوهش‌هاي علوم انساني و حتي علوم طبيعي فراهم كرده است. فلسفه تاريخ، انسان‌شناسي فلسفي، جامعه شناسي، روان‌ شناسي، زيست‌شناسي و انسان‌شناسي فرهنگي هركدام به نحوي بسترتاملات فلسفه فرهنگ را فراهم ساخته‌اند. به همين جهت در فلسفه فرهنگ بيش از هر گرايش ديگر فلسفه، زمينه داد و ستد بين فلسفه و علوم انساني فراهم شده است. تحولات جهاني در سه دهه اخير و اهميت يافتن هرچه بيشتر تلاقي‌هاي فرهنگي و تكثر فرهنگ‌ها باعث توجه بيشتر به موضوع فرهنگ درفلسفه و اخيرا موجب پيدايش فلسفه جديدي با عنوان «ميان فرهنگي» شده است. در اين گفت‌وگو سعي كرديم موضوع «فلسفه فرهنگ» را در گفت‌وگو با دكتر نعمت‌الله فاضلي، عضو هيات علمي پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي مورد بحث و بررسي قرار دهيم.

   وقتي كه صحبت از فلسفه فرهنگ مي‌كنيم پرسش اصلي ما اين است كه اساسا فلسفه فرهنگ چيست و درباره چه چيزي صحبت مي‌كنيم؟ البته فرهنگ چنان واژه گسترده و پر معني است كه حتي خود فلسفه را هم در بر مي‌گيرد. اگرچه فلسفه فرهنگ چيست را بايد فيلسوفان پاسخ دهند. اما تخصص شما جامعه‌شناسي و انسان‌شناسي است و اثري مورد توجه شما قرار گرفته با عنوان «فلسفه فرهنگ». مي‌دانيم كه فلسفه فرهنگ حدود 10 يا 15 سال است كه در غرب بسيار اوج گرفته اگرچه داراي سنت قابل ملاحظه و توجهي نيز هست. اما موج اين توجه بسيار زود به ايران هم رسيد و با انتشار كتاب «فلسفه فرهنگ» نشان داده شد كه اين موضوع از چشم انديشمندان ايراني مغفول قرار نگرفته است. پرسش مشخص من از شما اين است كه نگاه شما به فلسفه فرهنگ چيست و چرا اين موضوع مي‌تواند مورد توجه و تامل قرار گيرد؟

كتاب «فلسفه فرهنگ» اثر دوست ارجمند و دانشمندم جناب دكتر مصلح پاسخ پرسش شما را به روشني مي‌دهد. ايشان در درآمد كتاب چشم‌انداز مشخصي به فلسفه فرهنگ به منزله تاملي روشن براي فرهنگ معاصر ارايه مي‌كند. در اولين پاراگراف كتاب مولف مي‌نويسد ما نيازمند خودآگاهي براي فهم درست اوضاع و اقتضائات زندگي در رسيدن به درك درست از زمان معاصر هستيم و انسان بدون درك وضع فرهنگ به درك درست از خود دست نمي‌يابد. مولف سپس رويكرد فلسفه فرهنگ را نوعي تلاش براي دست يافتن اين خودآگاهي بيان مي‌كند. ما در تمام حوزه‌هاي علوم اجتماعي به همين نكته‌اي كه دكتر مصلح اشاره كردند توجه داريم. من كم و بيش در تمامي نوشته هايم رويكردي ميان فرهنگي و در سال‌هاي اخيرتر رويكردي فرا رشته‌اي به موضوع فرهنگ به ويژه فرهنگ معاصر ايران داشته‌ام. به همين دليل كتاب فلسفه فرهنگ مانند رماني خوشخوان و متني دلپذير برايم بود. براي من و همه كساني كه موضوع كار فكري آنها مطالعه فرهنگ به ويژه فرهنگ معاصر ايران است اين كتاب منبع مفيد و بسيار سودمندي است. من در اين كتاب نوعي تازگي در متن و ايده‌هاي اصلي و مفاهيم و روش نگارش ديدم و از سوي ديگر كم و بيش تمام آنچه مي‌خواندم برايم آشنا بود. دليل اين آشنايي براي اين است كه رويكرد ميان رشته‌اي است كه فلسفه فرهنگ اتخاذ كرده است. بنا بر روايتي كه مصلح از فلسفه فرهنگ ارايه كرده است ايشان نوعي تاريخ فلسفه از منظر فرهنگ و تاريخ فرهنگ از منظر فلسفي در كتاب آورده است. در عين حال در روايت مصلح از فلسفه فرهنگ ما نه تنها از طريق بازخواني و تحليل دوباره تاريخ فلسفه يعني تاريخ انديشه‌هايي كه فيلسوفان در زمينه انسان و فرهنگ ارايه كردند مي‌توانيم نوعي فلسفه فرهنگ را جست‌وجو كنيم بلكه از طريق بازخواني و تحليل انديشه‌ها و ديدگاه‌هاي غير فيلسوفان يعني انسان شناسان و جامعه شناسان و مورخان و منتقدان ادبي و هنري و عالمان الهيات و ديگر انديشه ورزان نيز نوعي تحليل نظري و فلسفي درباره فرهنگ را به دست بياوريم. مولف در سراسر كتاب تلاش كرده تا از منظر فلسفي نگاهي به غير فيلسوفان داشته باشد.

  به نظر شما اين اتفاق جديدي است كه باعث شده فلسفه فرهنگ مورد توجه اصحاب غيرفيلسوفان قرار گيرد؟

بله دقيقا همين است. انتشار اثري كه توانسته نگاه اغلب جامعه شناسان را به خود جلب كند قطعا يك اتفاق است. اين اثر البته با دو روش متفاوت توانسته نگاه‌ها را به خود جلب كند؛ بازخواني سنت فلسفي يعني بررسي انديشه‌هاي فيلسوفان و ديگر آنكه بررسي انديشه‌هاي غير فيلسوفان از منظر فلسفي در زمينه فرهنگ. براي مثال مولف به انديشه‌هاي انسان‌شناسان كلاسيك مانند تايلور و مايلنفسكي از منظري فلسفي مي‌نگرد و به بازخواني ديدگاه‌هاي آنها از منظر فلسفي مي‌پردازد. به همين ترتيب مصلح انديشه‌هاي جامعه شناسان مانند استوارت هال و ريموند ويليامز را نيز از منظر فلسفي در زمينه فرهنگ مي‌كاود. از اين رو براي من كه ذهن و زبانم با گفتمان علوم اجتماعي خو گرفته است اين كتاب متني مانوس و آشناست. اما در عين حال مولف با نوعي مفصل بندي مفهومي و فلسفي تلاش مي‌كند تا ديالوگي ميان فيلسوفان و غيرفيلسوفان ايجاد كند. مصلح انبوهي از منابع و متنها را مرور كرده است. مولف از طريق بسيج منابع فكري از تمامي رشته‌هاي معرفتي به شيوه‌اي كاملا منطقي و مستدل و دلپذير متن خواندني براي طيف وسيعي از خوانندگان فراهم كرده است. براي ما غير فيلسوفان اغلب فلسفه حرفه‌اي عبوس و خشك و تلخ به نظر مي‌آيد. اما مصلح در كتاب فلسفه فرهنگ طعم تازه‌اي از فلسفه براي غيرفيلسوفان داده است. اين طعم تازه نه تنها ناشي از رويكرد ميان رشته‌اي است بلكه ناشي از اين واقعيت است كه مصلح تلاش كرده تا رويكرد فلسفه فرهنگ را انضمامي كند. به اين معنا كه در بخش‌هاي مختلف كتاب توانسته از فرهنگ به مثابه شيوه زندگي انسان امروزي ارايه كند. در سراسر كتاب تجربه‌هاي زندگي روزمره يا به تعبير محققان مطالعات فرهنگي، تجربه زيسته مردم عادي از مشكلات و مسائل و چالش‌ها و پيشرفت‌ها و فرصت‌ها و امكانات ارايه كند.

  ميراث جامعه‌شناسي در ايران ميراث قابل توجه و تاملي بوده و افرادي نيز توانستند از منظرهاي گوناگون اين بحث را مورد توجه قرار دهند. به نظر شما فلسفه فرهنگ چگونه مي‌تواند در داد و ستد با فلسفه و جامعه‌شناسي به نكات قابل توجهي دست يابد كه به مثابه راهبرد براي ما تلقي شود؟

در اين كتاب نظريه پردازان اجتماعي مانند نظريه‌پردازان مكتب فرانكفورت و جامعه‌شناساني مانند زيمل و حتي جامعه‌شناسان و انسان شناسان ايراني به طور گسترده‌اي در گفتمان فلسفي مستتر شده است. به گمان من يكي از اهداف مصلح نوعي تركيب تازه از علوم اجتماعي و فلسفه است. اينكه تحقيقات جامعه‌شناسي چه كمكي مي‌تواند براي فلسفه فرهنگ كند به ويژه درباره ايران در اين كتاب به نحو آشكاري ارايه شده است. در اين اثر از تحقيقات عالمان علوم اجتماعي در ايران مانند احسان نراقي، علي شريعتي، محمود روح‌الاميني، تقي آزاد ارمكي، عماد افروغ، حسين بشيريه، حسين پاينده، چنگيز پهلوان و بسياري ديگر از محققان ايراني علوم انساني استفاده شده است. در واقع تلاش ايشان اين بوده است كه بين رشته‌ها نوعي گفت‌وگو ايجاد كند بلكه تلاش آگاهانه‌اي هم داشته كه بين انديشمندان جهاني و غير ايراني نوعي ارتباط فلسفي و معنايي نيز برقرار كند. وقتي كه ما درباره فرهنگ مردم پسند صحبت مي‌كنيم مي‌بينيم كه مولف از سويي به سنت مطالعات فرهنگي و مكتب فرانكفورت كه با رويكرد نخبه‌گرايانه به فرهنگ عاميانه نگاه مي‌كنند توجه دارد و وجه منفي صنعت فرهنگ آدورنويي را به خوبي شرح مي‌دهد و در كنار آن از انديشمندان ايراني كه  نام بردم نيز قرار مي‌دهد. در عين حال مولف در فلسفه فرهنگ تلاش مي‌كند نوعي ارتباط تاريخي بين متن‌هاي گوناگون برقرار كند. به اين معنا كه از سرچشمه‌هاي فلسفه يعني يونان گرفته تا انديشه ورزان قرون وسطي و فيلسوفان معاصر غرب و به علاوه انديشمند مسلمان ايراني از فارابي و ابن‌سينا تا علامه طباطبايي و سيد حسين نصر و داريوش شايگان و رضا داوري اردكاني استفاده مي‌كند. از اين رو تلاش مولف ارايه چشم‌انداز فلسفه فرهنگ براي پيوند زدن هم در بستر زمان يعني بازخواني متن‌ها از گذشته تاريخي تا امروز هم جغرافياي فكري از اروپا و شرق و خاورميانه و ايران و هم نوعي تلاش براي ديدن انديشه و انسان و فارغ از هويت‌هاي مليتي ارايه كند.

  البته نگاه شما به عبارتي ستايش تاليفي نيز هست. به عبارتي در اين اثر مولف سعي كرده بحث تاليف را كه سال‌هاست در ايران مورد غفلت قرار گرفته احيا كند. شما بر اين باور هستيد؟

بله. در اين اثر نوعي حس اعتماد به نفس و استقلال در تاليف متن مشاهده مي‌كنيم. ما در دوره معاصر با نوعي رنج و بحران حس حقارت و بي اعتمادي و ارج ننهادن و به رسميت نشناختن خودي و بومي و ايراني و محلي رو به رو بوده و هستيم. وقتي كه پاي سخن از فلسفه و يا نظريه پردازي به ميان مي‌آيد ما اغلب براي فاخر كردن يا فاخر نشان دادن متن از بيان انديشه‌هاي ايراني سر باز مي‌زنيم. گاهي اين سر باز زدن آگاهانه و گاهي نيز ناخودآگاهانه است. اغلب مولفان ما به ويژه هنگام بحث‌هاي فلسفي و نظري با اين پيش فرض كه ما سخني براي گفتن در اين حوزه‌ها نداريم و از اين رو مجال يا امكان ارتباط «ما» جمعي انديشمند ايراني با انديشمندان جهاني وجود ندارد متنهاي خود را به شيوه‌اي مي‌آرايند كه موجب نوعي بيگانگي در تاليف مي‌شود. به گمانم ما نيازمند خود انتقادي نسبت به اين بيگانگي انديشگي يا بيگانگي در تاليف هستيم. در سال‌هاي اخير كم‌كم متنهايي متولد مي‌شوند كه به رسميت شناختن انديشه ورز ايراني و ارج نهادن در آن در حال شكل‌گيري است. يكي از ويژگي‌هاي بارز اين كتاب نوعي بلوغ و خودآگاهي و اعتماد به نفس در ميان انديشه ورزان امروز ماست. خودآگاهي و حس اعتماد به نفس كه البته زمينه‌ها و پيشينه‌هايي نيز وجود دارد بايد در دانشگاه‌هاي ما به نحو جدي و عميق تحليل و بررسي شود. من ارزش اين كتاب را در چنين وجهي مي‌دانم. ما نيازمند تربيت انديشمند گلوكال يعني جهان - وطني هستيم و اين كتاب چنين توجهي را به ما رهنمون مي‌سازد. جهان - محلي بودن رويكرد فلسفه فرهنگ و موضوع آن ما را به اين سو سوق مي‌دهد كه لاجرم براي گفت‌وگو كردن امر محلي را در امر جهاني و بالعكس ببينيم و بشناسيم و درباره آن گفت‌وگو كنيم.

  آيا مي‌توانيم به اين موضوع اشاره كنيم كه فلسفه فرهنگي مي‌تواند  يا اين قابليت را دارد كه به نوعي برخي از بحران‌ها و چالش‌هاي ما را پاسخ دهد؟

من گمان مي‌كنم اين اثر نه تنها رويكردي تازه براي فهم فرهنگ معاصر ما است بلكه راهبردي براي مواجهه با برخي چالش‌هاي بنيادي و اساسي فرهنگ امروز ما است. البته رويكرد ديگر فلسفه فرهنگ به ما نشان مي‌دهد تا آن روي سكه غرب ستيزي و جهان‌ستيزي و اشكال گوناگون ديگر ستيزي را كه در دوره معاصر رو به رو بوده و هستيم را آشكار كند. آنهايي كه به شكل افراطي از خويشتن فرهنگي ياد مي‌كنند تا به غير ستيزي برسند و حتي كساني كه به ديگر ستايي مي‌پردازند تا از خويشتن تاريخي خود دور شوند هر دو در اين ويژگي مشتركند كه به انسان و فرهنگ ارج نمي‌نهند. فلسفه فرهنگ رويكردي براي مواجهه با عقده حقارت تاريخي است.

  اگر شما چنين نظري اكنون اتخاذ مي‌كنيد شايد براي اين باشد كه كمتر با اهالي فلسفه ديالوگ داشتيد. سال‌هاست كه اصحاب غير فلسفه به سراغ فلسفه نيامدند و موضوع فرهنگ موضوع جديدي نيست؛ سال‌هاست كه انديشمندان اين كشور از اهميت فرهنگ و گفت‌وگوي فرهنگ‌ها سخن گفتند. به طور مثال از دكتر شايگان به مثابه فيلسوفي كه در حوزه فرهنگ تلاش مي‌كند تا حتي يك رييس‌جمهور و مقام اجرايي كه از ضرورت گفت‌وگوي فرهنگ‌ها ياد مي‌كند از فرهنگ سخن گفته است و هنوز هم مي‌شود. اما مساله اين است كه داد و ستد و گفت‌وگو ميان اصحاب علوم انساني كمرنگ بوده است. كتاب دكتر مصلح شايد يك اتفاق باشد اما همچنان ما در آغاز راهيم.

من فكر مي‌كنم به عنوان فردي كه در فلسفه تمرين حرفه‌اي ندارم و فلسفه براي من نوعي فراغت يا تامل داوطلبانه و سرگرمي دوست داشتني است وقتي كه من اين متن را خواندم امري لذت بخش و سودمند يافتم. گمان مي‌كنم كساني كه بخواهند فلسفه فرهنگ را از منظري انتقادي به بحث و بررسي بگذارند بايد فلسفه فرهنگ را از منظري حرفه‌اي مورد توجه قرار دهند. خوانش من از فلسفه فرهنگ مي‌توان نوعي خوانش غيرحرفه‌اي برون پارادايمي تلقي كرد.

  البته دكتر مصلح در اين كتاب اشاره مي‌كند كه علاقه‌مندان به حوزه فلسفه فرهنگ بايد داد و ستد فرهنگي در اولويت كارهاي ذهني آنها باشد و ديگر آنكه تسلط بر تفكر فلسفي داشته باشند و همچنين آشنايي با مسائل فرهنگي به خصوص فرهنگ معاصر داشته باشند. به نظر مي‌رسد جمع شدن هر سه اين موضوعات در يك نفر بسيار سخت و دشوار باشد. شما در ميانه صحبت به نكته‌اي اشاره كرديد كه بايد ديالوگي بين فلسفه و حوزه‌هاي غير فلسفي برقرار شود.

درست است. اين متن به گونه‌اي است كه اصحاب علوم اجتماعي بتوانند به دنياي فلسفه وارد شوند. بايد سال‌ها پيش اين‌گونه كتابي نوشته مي‌شد كه مخاطب آن فقط فيلسوفان حرفه‌اي نباشند. به گمانم بايد فيلسوفان ما هنگام نوشتن متن‌هاي خود علاوه بر دوستان فيلسوف‌شان دوستاني از حوزه‌هاي ديگر را مخاطب بالقوه متن خود بدانند. البته ما در آكادمي‌هاي علوم اجتماعي هم به اين سو بايد حركت كنيم كه متن‌هاي علوم اجتماعي هم مورد توجه و اشتياق فيلسوفان نيز باشد. به تدريج بايد درهاي آكادمي‌ها به روي يكديگر باز كرد.

  البته در اين كتاب موضوعات مختلفي طرح شده و به عبارتي پروژه‌اي را كه شما اكنون از آن ياد كرديد ملاحظه شده است. به نظر مي‌رسد اين كتاب جغرافياي پراكنده‌اي نيست بلكه داراي چارچوبي است كه توانسته موضوعات مختلف را گرد يك موضوع درآورد و هر كدام از اين اجزا خود مي‌تواند تبديل به يك موضوع قابل تحليل و تاليف باشد.

اگر بخواهيم اين متن را دقيق ارزيابي كنيم هر يك از اجزاي آن را مستقل ببينيم شايد امتياز خاص يا منحصر به فرد در آن نباشد چرا كه متن‌ها و انديشه‌هاي متفاوت در كنار يكديگر قرار داده شده‌اند كه درباره هر يك از آنها انبوهي از كتاب‌ها و مقالات تاكنون نوشته شده است. به گمان من اين اثر براي شرح جزء به جزء اين آرا نوشته نشده بلكه براي پيوند زدن براي بسياري از مفاهيم و ايده‌ها و نظريات خلق شده است. اگر اين اتفاق نمي‌افتاد اين اثر اصالت خود را از دست مي‌داد و مفهوم فلسفه فرهنگ تلف مي‌شد. ارزش متن مصلح در وجود چشم‌انداز در اين كتاب است. نيچه مي‌گويد كه ديدن چشم‌انداز است و بس. دانستن چشم‌انداز است و بس. فلسفه فرهنگ به منزله نوعي چشم‌انداز در اين كتاب ديده شده است. همه شواهد مثال‌ها و موضوعات در اين كتاب در صورتي كه با هدف چشم‌انداز فلسفه فرهنگ خوانده شود ارزشمند است. در غير اين صورت اگر بخواهيم براي آشنايي با تك تك اين موضوعات نگاه كنيم اين متن قطعا منبع مناسبي نيست. البته بايد بگويم كه مولف تلاش كرده است به نحو انضمامي‌تر درباره مسائل جامعه ما سخن بگويد يعني چشم‌انداز فلسفه فرهنگ را در فضاي جامعه معاصر ايران به كار ببندد. اين متن براي غير‌فيلسوفان بسيار مي‌تواند مورد توجه قرار گيرد. فوتبال، زندگي روزمره، محيط زيست، مرگ، دين، سينما، خودشيفتگي، رسانه و... موضوعاتي است كه در اين اثر آمده كه هر كدام مي‌تواند براي تحولات فرهنگ و آينده فرهنگ ايران مورد توجه قرار گيرد. فلسفه فرهنگ كمك مي‌كند تا فرهنگ معاصر ما بهتر و با دقت بيشتر بررسي شود.

 

برش 1

من كم و بيش در تمامي نوشته هايم رويكردي ميان فرهنگي و در سال‌هاي اخيرتر رويكردي فرا رشته‌اي به موضوع فرهنگ به ويژه فرهنگ معاصر ايران داشته‌ام. به همين دليل كتاب فلسفه فرهنگ مانند رماني خوشخوان و متني دلپذير برايم بود. براي من و همه كساني كه موضوع كار فكري آنها مطالعه فرهنگ به ويژه فرهنگ معاصر ايران است اين كتاب منبع مفيد و بسيار سودمندي است. من در اين كتاب نوعي تازگي در متن و ايده‌هاي اصلي و مفاهيم و روش نگارش ديدم .

 

برش 2

وقتي كه پاي سخن از فلسفه و يا نظريه پردازي به ميان مي‌آيد ما اغلب براي فاخر كردن يا فاخر نشان دادن متن از بيان انديشه‌هاي ايراني سر باز مي‌زنيم.  اغلب مولفان ما به ويژه هنگام بحث‌هاي فلسفي و نظري با اين پيش فرض كه ما سخني براي گفتن در اين حوزه‌ها نداريم و از اين رو مجال يا امكان ارتباط «ما» جمعي انديشمند ايراني با انديشمندان جهاني وجود ندارد متنهاي خود را به شيوه‌اي مي‌آرايند كه موجب نوعي بيگانگي در تاليف مي‌شود. به گمانم ما نيازمند خود انتقادي در تاليف هستيم.

 

فرهنگ و معنادهي به زندگي

نخستين نشست از سلسله نشست‌هاي «تاملاتي پيرامون مقوله فرهنگ در جهان معاصر» با تاكيد بر مسائل ايران به همت انديشگاه فرهنگي سازمان اسناد و كتابخانه ملي با سخنراني دكتر بيژن عبدالكريمي برگزار شد. به گزارش مهر، عبدالكريمي در اين نشست گفت: ادعاي من اين است كه فرهنگ در روند انحطاطي قرار گرفته است و در سطح جهاني با انحطاط فرهنگي مواجه هستيم. سنت‌هاي فكري نيچه مانند مرگ ارزش و پست مدرنيسم با مفهوم سوبژه در ارتباط هستند و با آن همدلي خواهند كرد. ادعاي من ادعاي عصبي‌كننده‌اي است. چطور مي‌توان از خطر مرگ انسان سخن گفت؟ من به عنوان معلم و دانش‌آموخته فلسفه سخن مي‌گويم و سخن من ديوان سالارانه نيست. وي گفت: من نگاه راديكال به وضع فرهنگي دارم. من عنصر سياسي نيستم و بحثم سياسي نيست و موضع من خصمانه هم نيست. گوشزدهايي مي‌كنم و سعي مي‌كنم حصارهايي ايجاد كنم تا در واقع در جامعه تاملات حوزه فرهنگ را بالا ببريم. دعوت من به جبرانديشي نيست بلكه دعوت من به تقدير انديشي و فهم مقدورات تاريخي است كه چارچوب‌هاي اجتماعي و تاريخي فراهم مي‌كند. آزادي بشر چنين نيست كه در يك افق بي‌پايان آزاد باشد. انديشيدن بر موقعيت كنوني مي‌تواند نقطه آغازي براي آشكار كردن امكانات باشد. وي افزود: وقتي از مرگ فرهنگ سخن مي‌گوييم چه نشانه‌هايي وجود دارد؟ در ابتدا بايد بينديشيم فرهنگ چيست. تعريف فرهنگ دشوار است و اين مفهوم داراي تعاريف متعددي است. همه دركي اجمالي از فرهنگ داريم. فرهنگ مفهوم بسيار پيچيده‌اي از آگاهي‌ها، احساسات، هنرها، دانش‌ها، نمادها و ارزش‌هاي اخلاقي، آيين‌ها، افسانه‌ها، اسطوره‌ها و آداب رسوم و سنن و احكام و قوانين است. آن چيزي است كه مردم با آن زندگي مي‌كنند و مي‌ميرند. وي در ادامه گفت: مسير مشترك زندگي انگيزش و كنش انسان، طرح‌هاي آشكار، ابعاد نهاني، طرح‌هاي پنهان و آشكار و در ساختارها و نهادها وجود دارد. صور ناب فرهنگ است، محسوس نيست. عظمت يك مسجد ديدني است اما تپش قلبي مومن در برابر خدا محسوس نيست. بيگانگان زبان مولانا و حافظ را مي‌فهمند اما احساسات ناب ادبي با نگاه توريستي قابل درك نيست. در غرب صنايع و آسمان خراش‌ها قابل درك و ملموس است اما روح دكارت را دريافتن قابل فهم نيست. در عوض صور بروني قابل دسترسي است. طرح‌هاي پنهان را اهل تفكر مي‌بينند. اهل سياست نمي‌بينند. هويت بخشي از فرهنگ است. هويت ايراني بودن، مسلمان بودن، شيعه بودن و تمايز خود از ديگري را مرزهاي يك جامعه و باورهاي آن معين مي‌كند و ميان اقوام گوناگون مرزهاي هويتي وجود دارد. وي با بيان اينكه فرهنگ مشخص‌كننده انواع اجتماعات انساني است، گفت: وجود انسجام و اشتراك و نظم و انتظام در زندگي، روح مشتركي را به وجود مي‌آورد و يك نوع انسجام شكل مي‌گيرد و سبب مي‌شود كه انسان‌ها از الگوهاي فرهنگي تبعيت كنند و از تنهايي نجات يابند. اين حال و هواي مشترك سبب مي‌شود كه افراد از تنهايي دور شوند. البته بايد توجه داشت فرهنگ الگوي كلي نيست و درون فرهنگ‌ها فرديت خاصي داريم. كليتي وجود دارد ولي وقتي مي‌گوييم شيوه زيست مشترك است، تفرد هم هست اما يك شيوه زيست مشترك وجود دارد. كليت وجود دارد و افراد احساس نزديكي مي‌كنند اما اختلاف هم وجود دارد. عبدالكريمي فرهنگ را عامل معنادهي به زندگي، محبت دهي، ترسيم‌كننده معاني و ايده‌آل‌ها و تمايلات افراد دانست و افزود: قرون وسطي يك الگوي رفتاري را تعيين مي‌كند مانند تربيت قديس و توسل به مسيح. نحوه بودن در دوران مدرن، توسل به نيوتن وتسلط بر طبيعت است. هر فرهنگي الگويي انساني عرضه مي‌كند. فرهنگ است كه استعدادها را محقق مي‌كند. رابطه آزادي و فرهنگ چيست؟ فرهنگ، الگوهاي خاصي را تحميل مي‌كند. وي تاكيد كرد: فرهنگ البته آزادي را از بين نمي‌برد بلكه انسان همواره در يك امكاناتي پرتاب شده است. انسان موجوي نيست كه از صفر آغاز شود. انسان حلقه آغازين نيست. حلقه وسط هزارتوي زنجيره‌هاست. هر انتخابي مبتني بر امكاناتي است كه براي فرد تعيين شده است. عضو هيات علمي دانشگاه آزاد اسلامي در ادامه گفت: براي درك بهتر فرهنگ بايد اين مفهوم را در مقايسه با مفاهيم غريزي درك كنيم. وجود مشتركاتي مانند ميل به جنس مخالف، فرزند دوستي، گرسنگي و تشنگي. مراد از غريزه چيست؟ گرايش‌هاي دروني ارگانيسم و گرايش‌هاي دروني و ذاتي در انسان ديده مي‌شود كه اكتسابي نيستند و به‌طور خودكار در انسان وجود دارند. برنامه‌هايي كه از پيش تعيين شده‌اند. غريزه بدون آموزش وجود دارد. تعريف غريزه در مورد انسان نيز صادق است ولي به نظر مي‌آيد كه ما در انسان‌ها رفتاري نداريم كه به نحو مطلق حاصل عوامل زيستي باشند. رفتار انساني براي ارضاي تمايلات مبتني بر تجربيات اكتسابي است. همه رفتارهاي انساني رفتارهاي فرهنگي نيز هست. در ارگانيسم انساني عوامل زيستي وجود ندارد. ميل به جنس مخالف طبيعت انسان است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون