دايره تنگ انتخاب
سيدعلي ميرفتاح
در اينكه سپاه منشا خدمات ارزشمندي به كشور و انقلاب بوده، ترديدي نداريم. از اين بالاتر، جمله معروف امام نيز غيرقابل چون و چراست: «اگر سپاه نبود، كشور هم نبود». ديني كه سپاه به گردن كشور دارد، مربوط به زمان جنگ و مقابله با ضدانقلاب مسلح نيست. همين الان هم سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در برقراري امنيت و نظم و در دفاع تام و تمام از فرم و محتواي انقلاب اسلامي نقش محوري دارد و بر ما فرض است كه قدردان ايثار و تلاش دلسوزانه پاسداران باشيم. اما اين دين و قدرداني نبايد مانع از نقد رويكردهاي سياسي گروهي از پاسداران باشد، بهتر آن بود كه سپاهيان توصيه امام خميني را جديتر ميگرفتند و كلا و جزئا خود را از مناقشات سياسي – جناحي دور نگه ميداشتند. اما حالا با هر توجيه و دليلي كه به اين عرصه آمدهاند بايد نقدها را بشنوند و موقعيت سياسي خود را به دور از مناسبات نظامي بازتعريف كنند. آنچه سردار عزيز جعفري در برنامه تلويزيوني جهانآرا گفته ربطي به مقام و موقعيت سپاه ندارد، بلكه اظهارنظر سياسي پاسداري است كه پيش از اين فرمانده بوده، هماكنون نيز در رتبه بالا قرار دارد. معالوصف در عالم سياست حرف او قابل نقد است بلكه ميشود تخطئهاش كرد. ابتدا اجازه بدهيد يك روايت تاريخي را خدمتتان عرض كنم. رضاشاه بعد از آنكه به قدرت رسيد سعي كرد همه دستاوردهاي مشروطه را حفظ كند و به ارزشهاي مشروطيت وفادار بماند. او خود را پادشاه مشروطه خواند و قانون و مجلس را محترم شمرد. منتها در عمل نه قانون محترم ماند و نه مشروطه. او در عمل خود را بالاتر از قانون نشاند و از مجلس نيز جز ظاهري بيخاصيت، اجازه نداد چيزي باقي بماند. او نهتنها تحمل مدرس و بهار را نداشت، بلكه از اينكه مردم كوچه و خيابان برايش تعيينتكليف كنند و نماينده به مجلس بفرستند، خوشش نميآمد. او مجلس را حفظ كرد اما با كمك تيمورتاش و فروغي و داور، مجلس را تبديل به مجلس فرمايشي كرد. انصاف اين است كه اغلب نمايندگان زمان رضاشاه، بخصوص در دورههاي اول خيرالموجودين بودند و مردم هم اگر بنا بود راي بدهند جز آنها گزينهاي نداشتند. مثال معروف «يك كيلو گلابي» در آن زمان هم صادق بود و مردم گلابي قابل اعتنايي جز آنها سراغ نداشتند كه وكيلالملهاش كنند.
لذا دولت مستقر خودش ميبريد و خودش هم ميدوخت و رجال تحصيلكرده را روانه بهارستان ميكرد. در واقع همو كه تاييد صلاحيت ميكرد، خودش هم راي ميداد و توازن قدرت را مديريت ميكرد. اما وكيلي كه مستظهر به راي مردم باشد هرگز تبديل به وكيلالدوله نميشود و در برابر راي و نظر پادشاه مستبد سر خم نميكند. مجلس نمايشي در زمان محمدرضاشاه تبديل به فاجعه شد و همان خيرالموجودين نيز از آن كنار رفتند. اين بار علم و اعوان و انصار دربار براي حفظ حكومت و مصلحت مردم، مناسبات ديگري را صلاح ميدانستند. براي همين مردم بالكل با انتخابات و مجلس قهر كردند و شد آنچه شد. اخيرا از سوي بعضي از منتقدان سفت و سخت اصلاحات، نهاد انتخابات زير سوال رفته و گاهي به تلميح و گاهي به تصريح انتخاب مردم تخطئه شده است. يعني اشكالات دولت را بعضي از منتقدان به انتخاب غلط مردم برميگردانند و ضعف و فتور مجلس را هم به خطاي رايدهندهها در زمان رايگيري نسبت ميدهند براي همين گروههاي منتقد اما قدرتمند چاره را در آن ديدهاند كه مسائل مهم و حياتي كشور را معطل راي و نظر مردم نگذارند و حركتهاي سينوسي چپ و راست را بيش از اين اجازه ندهند تداوم يابد. به تجربه ثابت شده كه مردم جز در يكي، دو نوبت معمولا به راه و روشي ميروند كه دلسوزان نظام و مديران ارشد توقع ندارند و نميپسندند. دلواپسان معتقدند اين مسيري كه مردم پيش گرفتهاند، به خصوص تحت تاثير تبليغات «مسموم» غرب و ايادياش، چه بسا به ليبراليسم ختم شود و زحمات زحمتكشان و آرمانخواهان را به باد دهد. فلذا بهتر آن ديدهاند تا دير نشده با بيل سر اين چشمه غلط را بگيرند و دايره انتخاب مردم را روز به روز محدودتر كنند و مثلا در برابرشان دو گزينه بيشتر نگذارند: اصولگرا، اصولگراتر. خوشبختانه اخيرا صحبتي از بنيانگذار جمهوري اسلامي در ديدار با نمايندگان خبرگان منتشر شده كه «انتخاب مردم» را حتي اگر برخلاف اصول متقن و مورد نظر خبرگان باشد، محترم ميشمرد. اگر تاريخ اين چهار دهه را با دقت بيشتري مطالعه كنيم، درمييابيم كه در اصل دو رويكرد بيشتر وجود ندارد؛ يكي همين كه مطمئن باشيم جمع اشتباه نميكند، بكند هم مسووليتش با خودشان، ديگري اينكه مردم را نگذاريم تصميم غلط بگيرند و راه غلط بپيمايند. هدف، وسيله را توجيه ميكند، ميشود و مجاز است كه جلوي انتخاب غلط مردم را بگيريم. گروه دوم معتقد است يك انتخاب بنيصدر براي هفت پشت كشور كافي است، پس هر طور كه هست بايد جلوي تكرار چنين انتخابي پيشاپيش گرفته شود. از ديد بعضي از اصولگرايان صاحب قدرت، انتخاب مرحوم هاشمي و آقاي خاتمي و آقاي روحاني هم فرق زيادي با انتخاب بنيصدر نداشته و اين بزرگواران جز هزينه روي دست نظام چيز ديگري نگذاشتهاند و جز دور كردن كشور از آرمانهاي انقلابي كار ديگري نكردهاند. اولي قطار انقلاب را روي ريل بازار آزاد و غربزدگي انداخت، دومي حرف از اصلاح و گفتوگوي تمدنها زد و سومي چيزي نمانده بود كه كشور را تمام و كمال به دامن «غرب» و برجام و ديپلماسي خنده بيندازد. در اين ميان نمايندگان مجلس هم مگر چند استثنا، غالبا آب به آسياب دشمن ريختهاند و كار را بر مديران اصلي كشور سخت كردهاند. اگر ميبينيد امروز اصل نهادهاي انتخابي زير سوال ميروند و به هر زور و ضربي هست از همه طرف سعي ميكنند دايره انتخاب را تنگتر كنند، دليلش اين است كه از بالا رفتن ضريب خطاي انتخابات ميترسند و عين بازي مار و پله نگرانند كه نمايندهاي يا رييسجمهوري بيايد و زحمتشان را به باد دهد. كار را به مدار سابق برگرداند. اما از اين طرف مردم هم بيكار نبودهاند و نيستند و اگرچه دايره انتخابشان چندان وسيع نبوده و نيست، اما در همين دايره محدود هم كار خودشان را كردهاند و پيام خودشان را رساندهاند و ميرسانند. حتي آنجا كه مردم قهر كردهاند، اگر نيك نگاه كنيد، ميبينيد كه به زبان بيزباني پيام خود را رساندهاند. مردمي كه 100 سال تجربه آزاديخواهي و مردمسالاري و 40 سال تجربه انقلاب و نظام دارند، بعيد است تبديل به «بله قربانگو» شوند و در دايره تنگ «آنچه ما ميگوييم» بگنجند. من نميتوانم آينده را پيشبيني كنم اما از يك چيز مطمئنم. مردم هر كاري بخواهند ميكنند و اين قطار را هر جا بخواهند ميبرند. كسي هم جلودارشان نخواهد بود. مردم انتخابشان را ميكنند و حرفشان را ميزنند و كارشان را ميكنند حتي اگر مجبور باشند بين رييسي و جليلي يكي را انتخاب كنند.