• ۱۴۰۳ شنبه ۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4563 -
  • ۱۳۹۸ چهارشنبه ۲۵ دي

گفت‌وگو با برادران سفدي، كارگردانان فيلم «جواهرات تراش ‌نخورده»

دوگانگي جهان حقيقي درون جهاني داستاني

ترجمه: بهار سرلك

«جواهرات تراش‌نخورده» فيلم بلندي است كه با ديدنش دچار حمله اضطرابي مي‌شويد. آدام سندلر نقطه‌عطف بازيگري‌اش را با نقش‌آفريني هاوارد رتنر، دلال جواهري در بازار الماس‌فروش‌هاي نيويورك كه تمام فكر و ذكرش معامله بزرگ بعدي است، ثبت كرد. او اُپالي را به كوين گارنت، بسكتباليست تيم بوستون سلتيك (كه شخصيت خودش را ايفا مي‌كند) امانت مي‌دهد تا در مسابقه‌ شانس بياورد و همين‌جاست كه رتنر دارايي‌هايش را گرو مي‌گذارد تا روي نتيجه بازي شرط‌بندي كند.

اين فيلم به كارگرداني جاشوآ و بنجامين سفدي، فيلمسازان سينماي مستقل امريكايي، سرعت فيلم قبلي‌ اين دو برادر «اوقات خوش» (2017) را حفظ كرده است اما درخشان‌تر و پرزرق‌وبرق‌تر است.

«جواهرات تراش‌نخورده» با فيلمبرداري داريوش خنجي، تصويربردار ايراني- فرانسوي اكران جهاني‌اش را در جشنواره فيلم تلورايد پشت سر گذاشت. در اين جشنواره منتقدان فيلمنامه، كارگرداني، نقش‌آفريني سندلر و فيلمبرداري خنجي را ستودند. هيات ملي بازبيني فيلم اين تريلر جنايي را جزو ده فيلم برتر سال 2019 معرفي كرده است.

متن پيش‌ رو گفت‌وگوهايي است كه هريس هانتر، خبرنگار نشريه «Vulture» و آليسا ويلكينسون خبرنگار «Vox» درباره معناي جواهر تراش‌نخورده، سنگ‌هاي قيمتي و مذاكره با آدام سندلر و كوين گارنت داشته‌اند.

 

جاشوآ سفدي: سعي داشتم مفهوم «جواهرات تراش‌نخورده، جواهراتم را بتراش» را براي كسي توضيح بدهم. مي‌گفتند: «نمي‌فهميم.» من به آنها مي‌گفتم: «خب، اين تفسير من از اين جمله است.» مي‌خواهيد تفسيرم را بشنويد؟

هانتر هريس: بله.

جاشوآ سفدي: اول مي‌خواهم تفسير شما را بشنوم.

هانتر هريس: نه، نه. من دارم با شما مصاحبه مي‌كنم، مي‌خواهم بدانم شما درباره اين فيلم چه مي‌گوييد؟

جاشوآ سفدي: تفسير من اين است آيا من آدمي اهل پيش‌داوري نيستم؟ بله، به اين معني كه جواهرات من تراش ‌نخورده‌اند. آيا آدمي عصبي هستم؟ بله، جواهرات من تراش ‌نخورده‌اند. آيا در پس اين ظاهرم، باطني عميق دارم؟ بله، جواهرات من تراش ‌نخورده‌اند. اگر جواهراتم تراش خورده‌ باشند يعني من عريانم و خودم را براي همه عيان كرده‌ام. بالقوه آدم خطرناكي هستم. تراش ‌نخورده بسيار خطرناك است اما تراش‌خورده فوق‌العاده خطرناك است چون گوشه‌هاي تيزي دارد. اگر جواهراتم تراش‌ نخورده باشند ارزشم پنهان است بنابراين ارزش والاتر و بيشتري دارم. ممكن است نقص‌هايي داشته باشم اما ارزشمندم. اين يعني جواهرات تراش‌ نخورده.

هانتر هريس: آهان، متوجه شدم.

جاشوآ سفدي: در نهايت فكر مي‌كنم بازي كلامي خيلي جالبي است اما از طرفي به نظرم مفهومي عميق دارد و بله جواهرات من تراش ‌نخورده‌اند.

بني سفدي: همچنين مثل اين است كه بگوييم: «تو كي باشي كه بخواهي جواهرات من را تراش بدهي؟»

هانتر هريس: يك جورهايي مثل اين است كه بگوييم: «مگر ادب نداري؟» بني، آخرين باري كه با هم صحبت كرديم گفتي از نظرت هاوارد حقيقتا مثل جواهري تراش ‌نخورده است.

بني سفدي: نظرم اين است كه او ظاهر خشني دارد اما اگر ظاهر او را بخراشي، زيبايي مي‌بيني و چيز‌هايي مي‌بيني كه در نگاه اول نمي‌ديدي. بايد او را درك كني تا دوستش داشته باشي و شخصيتش را بشناسي.

جاشوآ سفدي: از نظر من اينكه بگوييم هاوارد جواهري تراش نخورده است مثل اين است كه نتيجه بگيريم اين فيلم، فيلم انسان‌گراي راديكالي است كه تقريبا اين موضوع به شكلي عجيب در تمام فيلم‌هاي‌مان بوده است. در تمام طول زندگي‌مان اطراف‌مان آدم‌هايي بوده‌اند كه نقص‌هايي داشته‌اند و بايد فراتر از نقص‌هاي‌شان را ببينيم يا آن‌ نقص‌ها را كنار بگذاريم تا به چيزي برسيم كه آن آدم‌ها را قابل اعتماد، انسان يا باارزش كرده است. در تجارت جواهرات، سر جواهرات تراش‌نخورده شرط‌بندي‌هايي راه مي‌افتد. بايد آن‌قدر چشم‌هايت تيز باشند كه بتواني جواهري را كه واقعا ارزشمند است، تشخيص بدهي.

بني سفدي: كار آساني هم نيست. اگر به انساني كه نقص و عيب دارد نگاه كنيم و سعي كنيم ببينيم چه كسي و چه چيزي باعث مي‌شود شخصيت جالبي داشته باشد آن وقت درباره همه آدم‌ها چيزهايي را ياد مي‌گيريم. اگر آدمي را ببينيد كه قرص و محكم است، گاهي احساس مي‌كنيد اين ويژگي‌اش اسباب ناراحتي‌تان مي‌شود. مي‌گوييد: «واي، من اين‌قدر خوب نيستم.» بنابراين اگر آدمي با عيب و ايراد يا مشكل‌دار را ببينيد، براي‌تان شخصيتش انسانيت را بازتاب مي‌دهد.

موضوع ديگر كه همين حالا به ذهنم رسيد اين است كه اگر الماسي را دست بگيريد شي‌اي زمخت است كه...

جاشوآ سفدي: از الماس متنفرم.

هريس هانتر: چرا از الماس متنفري؟

جاشوآ سفدي: چون ببينيد اگر الماسي با عيوب خارجي بسيار و بدون عيب داخلي ببينيد، خالص بودن آن برايتان چشمگير مي‌شود و مي‌گوييد: «واي، چنين چيزي واقعا وجود دارد.» وقتي مي‌بيني جسمي جامد در قالب الماس شفافيت مايعات را دارد، زيبايي‌اش خيره‌تان مي‌كند. حقيقتا زيباست. اما اين موضوع تبليغات صنعت الماس هم هست. الماس‌ها كمياب نيستند. مي‌خواهم بگويم يك جورهايي دل آدم را مي‌زنند. مثلا مي‌توانم هر وقت كه بخواهم يك الماس را با سافير ستاره هند عوض كنم. حتي مي‌توانم چشم گربه هم بگيرم. اما اپال‌ها چيز ديگري هستند مثل اين است كه ياقوت سرخ داري، معركه‌اند.

هانتر هريس: چرا به‌طور خاص اپال‌ها را براي اين فيلم انتخاب كرديد؟

جاشوآ سفدي: از همان ابتدا داشتيم تصميم مي‌گرفتيم چه سنگي را انتخاب كنيم و اتفاقا همان موقع اتيوپي تبليغات روي اپال‌هاي سياهش را شروع كرده بود. نقطه عطفي در دنياي زمين‌شناسي محسوب مي‌شد. استراليايي‌ها كه براي اپال‌هاي سياه‌شان خيلي مشهورند از اين موضوع سرخورده شدند. مي‌گفتند: «واي، واي، ديگر نمي‌توانيم كنترل بازار را در دست داشته باشيم.» بنابراين كمپيني عليه اتيوپي راه انداختند و متاسفانه اپال‌هاي اتيوپي بادوام نبودند. يعني به تدريج ترك مي‌خوردند و شكاف برمي‌داشتند، ارزش‌شان خيلي كمتر بود كه اتفاق بدي بود.

اپال‌هاي سفيد خيلي نحس هستند اما اپال‌هاي سياه شانس مي‌آورند و اين اپال‌ها درخشانند. مي‌تواني رنگ‌ها را درونش ببيني. آن خرافه‌هايي كه در مورد اپال‌هاي سفيد وجود دارد در مورد اپال‌هاي سياه وجود ندارد.

بني سفدي: بعضي‌ها از اين سنگ‌ها مي‌ترسند.

جاشوآ سفدي: نه از اپال‌هاي سياه. نه.

بني سفدي: واقعا؟

جاشوآ سفدي: خب در كل اپال‌ها سنگ‌هاي بديمني هستند اما براي كساني كه جواهرات و انرژي‌ها و اين‌جور چيزها را مي‌شناسند، اپال سياه براي‌شان سنگي استثنايي است.

بني سفدي: اما موضوعي كه درباره اين سنگ‌ها وجود دارد اين است كه مردم از جواهر مي‌ترسند، از اپال مي‌ترسند.

جاشوا سفدي: اپال‌هاي سفيد عمدتا بديمني مي‌آورند، بله. مخصوصا ايتاليايي‌ها، آنها از اين سنگ متنفرند. اصلا به اين سنگ‌ها نزديك نمي‌شوند اما اپال سياه برايشان دقيقا برعكس اپال سفيد است. در اپال سياه الگوي رنگي خاصي مي‌بينيد كه به آن الگوي رنگارنگ مي‌گويند. اين الگو ارزشمندترين الگوي رنگي است. در هر حال به همين دليل هم آدم‌ها اپال سياه را به الماس ترجيح مي‌دهند.

آليسا ويلكينسون: چطور با آدم سندلر براي بازي در اين فيلم مذاكره كرديد؟ مي‌دانم كه ماجراي مفصلي دارد.

جاشوآ سفدي: پروژه فيلم از سال ۲۰۰۹ شروع شد در‌واقع بعد از اينكه فيلم «بابا لنگ‌دراز» را تمام كرديم. من و برادرم نسخه اوليه فيلمنامه «جواهرات تراش‌نخورده» را نوشتيم كه شديدا تحت تاثير نوستالژي‌هاي‌مان از داستان‌هايي بود كه پدرمان هميشه براي‌مان تعريف مي‌كرد، همان داستان‌هاي عامه‌پسند. حاصل بازنويسي‌اش هم داستان‌هاي منقطع و غيرمتمركز بود؛ حول شخصيت پدرم و رييسش مي‌چرخيد. فيلمنامه‌اي دوشخصيته بود. راني برانستاين (همكار هميشگي برادران سفدي و يكي از فيلمنامه‌نويسان «جواهرات تراش‌نخورده») بعد از آن، فورا دست به كار شد و آن موقع بود كه فيلمنامه كم‌كم شكل گرفت.

فيلمنامه مدام درباره شخصيتي از آب درمي‌آمد كه هر كاري از دستش برمي‌آمد مي‌كرد تا ثابت كند هنوز هم مي‌تواند كسي باشد. ثابت كند كه هنوز هم مي‌تواند به چيزي فراتر از كسي كه هست برسد بنابراين مي‌تواند ثابت كند شبيه به كسي مثل شخصيت «راكي ۳» است. مي‌دانستيم براي اينكه اين آدم متوجه روياي غيرممكنش شود بايد كاري انجام دهد كه در آن برهه شايد ناعادلانه ‌بود. اما دست آخر ديدگاهش عادلانه به نظر مي‌آمد.

در نتيجه مي‌دانستيم به شخصيتي نياز داريم كه مخاطب‌ها عاشقش هستند، كسي كه ويژگي پدرانه دارد، دوست‌داشتني است و مي‌شود او را در ماجراهاي پوچ و مسخره گير انداخت. و از همان ابتداي كار مي‌دانستيم او كسي نيست جز آدام سندلر.

فكر مي‌كرديم كي هستيم كه بتوانيم به مذاكره با آدام سندلر فكر كنيم؟ اين را هم اضافه كنيد كه هنوز فيلمنامه آماده نبود تا به سندلر بديمش. خدا را شكر كه آن را تا بعد از ديدن «اوقات خوش» نخواند.

در سال 2015 سعي كرديم با او ارتباط بگيريم. كارگزارش به ما گفت براي تاريخي كه مدنظر ماست سندلر در دسترس نيست. گفتم: «باشه، خب تاريخ را عوض مي‌كنيم.» و او گفت: «نه، نه. او اصلا در دسترس نيست.» بنابراين من هم گفتم: «باشه.»

كمي با ساشا بارون كوهن مذاكره كرديم. بعد مارتين اسكورسيزي وارد پروژه شد (در نقش تهيه‌كننده اجرايي) كه واقعا هم به اين پروژه اعتبار بخشيد. جونا هيل مي‌خواست با هم كار كنيم و ما هم فكر كرديم همكاري با هم‌نسل‌هاي‌مان خيلي جالب مي‌شود. اما نتوانستيم راهي براي «جوان كردن» اين شخصيت پيدا كنيم. دست آخر جونا سراغ فيلم خودش («اواسط دهه 90») رفت و پس از آن هم بايد در فيلمبرداري سريال «جنون» حضور مي‌داشت.

دست آخر گفتيم: «يك بار ديگر سراغ سندلر برويم.» در همان زمان مستندي به نام «لني كوك» و فيلم «خدا مي‌داند چرا» را ساختيم- در آنجا بود كه فهميدم شخصيت اصلي در بازار الماس‌فروش‌ها كار مي‌كند- بعد وقتي رابرت پتينسون «خدا مي‌داند چرا» را ديد «اوقات خوش» را ساختيم.

در آن زمان بالاخره سندلر را ملاقات كرديم، ما سه نفر در كن بوديم. در واقع او را آنجا نديديم اما فيلم‌هاي‌مان در كن نمايش داده مي‌شد. نتوانستيم با او قرار ملاقاتي جفت‌ و جور كنيم اما يادم مي‌آيد كه در پيش‌نمايش «قصه‌هاي مايروويتز» بوديم. نمي‌دانستم به فيلمسازهاي كن شماره تماسي داده مي‌شود كه وقتي با آن تماس مي‌گيرند صندلي خوبي به آنها داده مي‌شود بنابراين در ته سالن و نزديك به بالكن نشسته بودم و ياد مي‌آيد كه از روي پرده سينما داشتم مهمان‌ها را روي فرش قرمز تماشا مي‌كردم و ديدم سندلر وارد شد. آن موقع بود كه در دلم گفتم: «نزديك‌ترين فاصله‌اي كه مي‌توانم با او داشته باشم، همين است.»

بعد آن كار دوست‌داشتني را روي فرش قرمز كن انجام داد. مسوولان كن اجازه نمي‌دهند با فردي كه از قبل حضورش اعلام نشده، از پله‌ها بالا برويد. اما او روي فرش قرمز راه رفت، تعظيمش را كرد و بعد پايين دويد تا دست همسرش را بگيرد و او را از پله‌ها بالا ببرد. اين موضوع ويژگي‌هاي دوست‌داشتني سندلر را نشان مي‌دهد. او مي‌تواند جوك‌هاي زننده تعريف كند اما در نهايت او انساني صادق و صميمي است كه بهترين‌ها را براي همه مي‌خواهد.

آليسا ويلكينسون: من هم او را آن سال در كن ديدم. سندلر برايم تعريف كرد كه همه او را با بن استيلر اشتباه مي‌گيرند.

جاشوآ سفدي: به نظرم اين موضوع در يهودي استيزي‌اي ريشه دارد كه در فرهنگ‌مان است. هميشه اين اتفاق مي‌افتد و مردم مي‌گويند: «سندلر را در فيلم «ماري يه جوريه» دوست داشتم.» و من مي‌گويم: «او كه بن استيلر است.»

بني سفدي: برهه‌اي بود كه هر دوي‌شان در فيلم‌هاي مشابه ايفاي نقش مي‌كردند. خيلي متفاوت هستند.

آليسيا ويلكينسون: چرا وقايع فيلم «جواهرات تراش‌ نخورده» در سال 2012 روي مي‌دهد؟

جاشوآ سفدي: دليل كاربردي‌اش اين بود كه شخصيت محوري فيلم بازيكن بسكتبال است.

بني سفدي: خيلي در اين‌باره صحبتي نكرديم. هيچ «بايدي» در كار نبود، مي‌دانيد؟ اين سال را انتخاب كرديم و فكر مي‌كنم خيلي مهم است.

جاشوآ سفدي: منظورت چيست؟

بني سفدي: حقيقت اينكه داستان را حول شخصيت بازيكن بسكتبال حقيقي و بازي‌هاي حقيقي قرار داديم.

جاشوآ سفدي: آهان، آره.

بني سفدي: اصلا نگفتيم: «بگذار شخصيتي ساختگي و تيمي ساختگي را در داستان قرار بدهيم.» در ذهن‌مان بايد از بازيكني واقعي و مسابقه‌اي واقعي استفاده مي‌كرديم.

جاشوآ سفدي: آن همنشيني را مي‌خواستيم، آن دوگانگي جهان حقيقيِ درونِ جهان داستاني.

بني سفدي: محشر است، آره.

جاشوآ سفدي: اين موضوع رقم شرط‌بندي‌ها را حقيقي‌تر جلوه مي‌داد و فيلم را غني‌تر مي‌كرد. از طرفي استخدام يك بازيگر و برگزار كردن مسابقه‌ها براي فيلم باعث مي‌شد پروژه براي‌مان گران‌تر تمام شود.

بني سفدي: البته.

جاشوآ سفدي: اما از آنجايي كه طي يك دهه فيلم دستخوش تغييرات بسياري شد، هر بازيگري كه انتخاب مي‌كرديم لازم بود با بازيكن بسكتبال هم ملاقاتي داشته باشيم. با پرسوناي آنها آشنا شويم و ببينيم از پس ايفاي نقش خودشان برمي‌آيند. انگيزه‌هاي‌شان را بفهميم و ببينيم اين انگيزه‌ها با موتيف‌هاي فيلم همخواني دارد. بعد واقع‌بيني را در نظر گرفتيم و مسابقه‌هاي واقعي‌شان را نگاه كرديم. مي‌خواستيم آنها مسابقه‌اي عالي داشته باشند، بعد مسابقه‌اي افتضاح و در پي‌اش مسابقه‌اي عالي و اين دستورالعمل و اين تقاضا احتمالا مهم‌ترين نكته‌اي است كه ‌بايد براي انتخاب بازيكن درنظر مي‌گرفتيم.

مي‌خواستيم شخصيتي را پيدا كنيم كه شور و اشتياق دارد و داستان شما را باور دارد.

آليسا ويلكينسون: وقتي مي‌خواهيد داستان فيلم را توضيح بدهيد، مي‌گوييد فيلم درباره چيست؟

جاشوآ سفدي: فيلم درباره مسلط بودن است. درباره گول زدن خداست. فيلمي درباره همزماني در جهان هستي است؛ درباره اينكه در لحظه‌اي كه معدنچي‌اي در اتيوپي نگران است دستگاه روي پايش بيفتد در ميكروثانيه‌اي نگران زندگي‌اش است. و در آن سوي كره زمين، جواهرشناسي را داري كه نگران حاصل پرتاب آزاد (بازيكن بسكتبال) است، در همان ميكروثانيه او هم نگران زندگي‌ خودش است. همه ما در زندگي يك جايگاه را داريم و فقط به دنبال احساس تسلط داشتن هستيم.

بني سفدي: فيلمي درباره تلاش كردن است، مي‌دانيد؟ اينكه با تمام وجود براي چيزي تلاش كنيد.

جاشوآ سفدي: درباره قمار و شرط‌بندي است و معناي شرط‌بندي كردن چيست؟ معناي اينكه همه چيز زندگي‌ات را به خطر بيندازي چيست؟ به چه بهايي اين كار را مي‌كني؟ چرا اين كار را مي‌كني؟ چرا آدم‌ها احساس مي‌كنند بايد برنده شوند؟

بني سفدي: و درباره خانواده است.

جاشوآ سفدي: فراهم كردن. معناي فراهم كردن و فراهم كردن به شكل درستش چيست؟ مفهوم داشتن رضايت و رضايت مفرط چيست و آيا در مادي‌گرايي، معنويت وجود دارد؟ آيا در مصرف‌گرايي، معنويت وجود دارد؟

مي‌توانم همين‌ طور ادامه بدهم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون