• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4564 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۲۶ دي

خشم، فضيلت نيست

ناديا فغاني جديدي

توي كتابي كه اين روزها براي ترجمه در دست دارم جايي مي‌گويد هيچ جا در متون ادبي عاشقانه همه اين سال‌ها، نمي‌بينيد صحنه‌اي توصيف شده باشد كه در آن قهرمان داستان، به عنوان يك كار عاشقانه، لباس‌هاي معشوقش را اتو بزند يا آشغال‌ها را دم در بگذارد. هر آنچه از عشق براي‌مان گفته‌اند، كارهاي حماسي و سخنراني‌هاي مبسوط عاشقانه بوده است، حال آنكه آدميزاد، عاشق هم كه باشد، به حكم ذات انساني‌اش بايد روزي سه وعده غذا بخورد، لباس‌هايش را هفته‌اي يك، دو بار بشويد و خانه و زندگي‌اش را از غبار و كثيفي بزدايد. هرچه ما در متون كلاسيك و منظومه‌هاي عاشقانه خوانده‌ايم، سراسر وصف جنبه‌هاي لاهوتي ذات آدمي بوده و گويي جنبه‌هاي ناسوتي، اصلا ارزش شرح و وصف نداشته‌اند.

در فيلم «داستان ازدواج»، مطابق معمول خيلي از جلسات زوج‌درماني، درمانگر وقتي زن و شوهر در اوج دعواها و كشمكش‌هاي‌شان براي جدايي هستند، از آنها خواسته نكات مثبتي را كه در همسرشان مي‌بينند، يادداشت كنند. چيزهايي كه گفته مي‌شود، همگي مربوط به زندگي روزمره و اتفاقات ‌ريزي هستند كه شايد مسخره به نظر بيايند، مثل اينكه همسر من به موسسات كمك به حيوانات، كمك مالي مي‌كند يا اينكه موهاي كل خانواده را كوتاه مي‌كند. دعوا و فكر جدايي اما موضوعي انتزاعي و گنگ است. چيزهاي گنگ و بدون مرزي از قبيل اينكه هويت زن زير سايه نفوذ مرد به سايه رانده شده و حس ناخوشايند مبهمي كه در قلب زن ريشه دوانده است.

در اين يكي، دو هفته اخير در شبكه‌هاي اجتماعي، زياد به آدم‌هاي خشمگين بر خورده‌ام. از هر طيفي كه بگويي، آدم‌ها شمشير به دست، زره بر تن، آمده بودند به ميدان و هر كس كه جلوي راه‌شان بود، با سلاح‌هاي معمول شبكه‌هاي اجتماعي- فحش و طعنه و افترا- مي‌نواختند و جلو مي‌رفتند.

ذات آدميزاد، انگار كه بخواهد از قالب انساني و ناسوتي‌اش فاصله بگيرد و خودش را متعالي و متعلق به عالمي بالاتر بداند، مفاهيم انتزاعي و گنگ و بسيط را بيشتر مي‌پسندد و تعلق به اين حيطه‌ها را نشانه‌اي از كمال مي‌داند.

آدمي كه عاشق مي‌شود، به جاي آنكه اتفاقاتي كه در مغزش و در ساختار فكري‌اش رخ داده، دقيق و جزء به جزء توصيف كند، در وصف چشمان معشوق، هزاران سطر قصيده‌سرايي مي‌كند، اما در انتها هيچ سر نخي به شما نمي‌دهد كه بفهميد رنگ چشمان معشوق بالاخره چه بوده است.

آدمي كه خشمگين است، هزاران سطر مي‌نويسد و خشمش را در قالب كلمات بروز مي‌دهد، اما بعد از خواندن همه آن سطور، به سختي مي‌توان متوجه شد كه دقيقا چه كسي و چه چيزي باعث طغيان اين نيروي دروني شده است.

عشق، خشم، شادي، نفرت، همگي مفاهيمي انتزاعي هستند كه ذهن كلي‌پسند ما، بنا به ذاتش، خيلي راحت خودش را در موقعيت‌هاي مختلف، در قالب آنها مي‌گنجاند تا از زير بار كنكاش دقيق در احوالات خودش و توصيف دقيق آن براي ديگران، در برود. آنچه نبايد مغفول بماند اين است كه پناه بردن به آغوش اين مفاهيم انتزاعي، فضيلت نيست. فضيلت اتفاقا تلاش براي واكاوي علت ماجرا و توصيف دقيق و سليس اتفاقي است كه در ذهن ما رخ داده است.

عاشقي كردن، با منتهاي قلب و جان زيباست اما ماندگاري‌اش در اين است كه در نهايت، دو نفر بر سر اين موضوع بدون جنگ و جدل به توافق برسند كه چه كسي آشغال‌ها را جلوي در بگذارد.

خشم، اگرچه به نظر مي‌رسد نشانه رضايت ندادن به نامرادي‌هاي فعلي است، اما دامي فريبنده نيز هست. مفهومي كلي كه به راحتي مي‌تواند ما را به اين اشتباه بيندازد كه نسبت به اويي كه خشمگين نيست برتري داريم؛ حال آنكه در درازمدت، آن كه به جاي در آغوش گرفتن ابر سياه خشم و نفرت، مصاديق نارضايتي را جزء به جزء براي خود تبيين كرده و مي‌داند كه چه مي‌خواهد و چه نمي‌خواهد، راه به وادي سلام خواهد برد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون