• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4566 -
  • ۱۳۹۸ يکشنبه ۲۹ دي

آسيب‌شناسي اصلاح‌طلبي

عبدالكريم حسين‌زاده

پاييز پدرسالاري احزاب اصلاح‌طلب

در يادداشت پيشين درباره آسيب عدم تعهد رفتاري در جريان اصلاح‌طلب ازجمله كم يا بي‌تعهدي براي تحقق وعده‌ها نوشتم و اشاره كردم اين آسيب در ميان مديران اصلاح‌طلب و به‌ويژه مديران جوان بيشتر قابل رويت است و به تاثير لابي‌گري ناسالم در انتخاب اين دست از مديران و تعطيلي كاركرد آموزشي نهادهاي سياسي اصلاح‌طلب ازجمله احزاب پرداختم. به نظرم آسيب‌شناسي وضعيت احزاب اصلاح‌طلب در ايران پاسخ بسياري از پرسش‌ها و مجهولات مربوط به ضعف اصلاحات در ايران را روشن خواهد كرد. اگرچه خود اين آسيب‌شناسي به تامل پژوهشي جدي نياز دارد و اهميتش به قدري است كه بخشي از اتاق فكر جريان اصلاحات همه هم و غم خود را مصروف آن كند. واقعيت اين است كه تصور و انتظارات از احزاب در ميان ما و مردم ازجمله نقش‌آفريني و تقويت مردسالاري، كارآمد كردن حكومت و جلوگيري از عوارض انباشت قدرت و عدم نظارت برآن، تا حدود بسياري برحسب فعاليت و تجربه اين سازمان‌هاي سياسي در كشورهاي توسعه‌يافته سياسي شكل گرفته و باتوجه به شرايط خاص هركشور نبايد انتظار داشت كه احزاب بتوانند طابق النعل و بالنعل، همان نقش‌آفريني در كشورهاي اروپايي، امريكايي و نيز كشورهاي مردم‌سالار آسيايي را داشته باشند. به عبارت ديگر بايد نقش‌ها و انتظارات از اين سازمان‌ها را با نگاه بومي تبيين و تحديد كرد و در عين حال منكر اين گزاره هم نبود كه تجربه موفق يا ناكام احزاب در سراسر دنيا فصول مشتركي دارد كه مي‌توان از آنها براي ارزيابي عملكرد احزاب، الگو‌برداري و طراحي خط مشي و... استفاده كرد. باور من اين است كه برخي نقاط ضعف احزاب اصلاح‌طلب با رجوع به همين تجربه مشترك جهاني قابل توضيح و در گام بعدي رفع و رجوع است. يكي از اين تجربه‌هاي مشترك كه توسط بيشتر نظريه‌پردازان حوزه احزاب بر آن تاكيد شده، اين است كه «حيات احزاب بايد فراتر از حيات بنيانگذاران آن برود.» به عبارت ديگر يك حزب تاثيرگذار وابسته و مقوم به فرد نيست و اگرچه خط و مشي و حتي خلق و خوي سياسي بنيانگذار تاثير مهمي در شكل‌گيري اوليه آن دارد اما درنهايت يك حزب بايد بتواند با ريشه دواندن در جريان‌ها و طبقات اجتماعي و پيگيري اهداف متناسب با نيازها و ارزش‌هاي اين گروه‌هاي اجتماعي و از طرف ديگر تربيت نيروهاي موثر و متعهد به خط مشي حزب و ارزش‌هاي آن، حياتي فراتر از حيات پايه‌گذار خود داشته باشد.

درباره احزاب اصلاح‌طلب ايراني بايد اعتراف كنيم كه امروز بيشتر بنيانگذاران يا موثرترين افراد در تاسيس آنها در قالب دبيركل يا فرمانده اصلي اما پشت‌پرده اين احزاب نقش‌آفريني مي‌كنند و حلقه‌هاي بسته‌اي كه آنها با افراد و اعضايي كوتاه‌تر از خود به لحاظ وزن و استعداد شكل داده‌اند، احزاب اصلاح‌طلب را به ملك مطلق آنها تبديل كرده است. اين يعني احزاب اصلاح‌طلب نتوانسته‌اند از بنيانگذاران خود فراتر بروند و اين حقيقت تلخ كه گاهي احزاب را به شوخي و جدي با نام بنيانگذاران آن خطاب مي‌كنند، ناشي از همين آسيب است. رصد دم‌دستي افراد و چهره‌هاي تاثيرگذار در احزاب اصلاح‌طلب و نحوه برگزاري يا به عبارت بهتر مهندسي انتخابات شوراي مركزي و انتخاب دبيران كل و ساير مسووليت‌هاي كليدي در آنها حاكي از اين موضوع است كه بنيانگذاران و به نوعي صاحبان فعلي اين احزاب، حاضر به ريسك از دست دادن قدرت در ازاي گسترش انساني و اجتماعي اين سازمان‌هاي سياسي نيستند. به‌عبارت ديگر درهاي پذيرش اجتماعي احزاب اصلاح‌طلب تا حد بسياري مسدود شده تا مبادا با حضور چهره‌هاي جديد، تازه‌نفس و غيرقابل پيش‌بيني از سوي پايگاه اجتماعي، اليگارشي آهني مديريت اين احزاب از ميان برود.كافي است همين حالا نام دبيران كل و ساير مسووليت‌هاي مهم در احزاب معروف اصلاح‌طلب و حتي حلقه‌هاي نزديك به اين افراد را در ذهن مرور كنيم! مثلا در يكي از احزاب اصلاح‌طلب از بدو تاسيس تاكنون تنها يك نفر دبيركل بوده و احتمالا دبيركل مادام‌العمر هم خواهد بود؛ مگر آنكه فرزندانش به جايي برسند كه بتوانند وارثي براي اين سمت در ظاهر انتخاباتي اما به واقع موروثي باشند. تا جايي كه من اطلاع دارم انتخابات شوراي مركزي اين حزب از «ب» بسم‌الله تا «ميم» والسلام مهندسي مي‌شود كه مبادا نامحرمي به ميدان بيايد و خيال دبيركلي برش دارد!آن ديگري اما پشت‌پرده نشسته و انتخاب دبيران كل و اعضاي شوراي مركزي را به شكلي مديريت مي‌كند كه خروجي انتخابات داخلي آن به هرشكل ممكن عصاي دست خودش باشد و از او فرمان ببرد. در اين حزب اگرچه در ظاهر رقابتي وجود دارد اما در باطن نوعي مهندسي پيشرفته‌تر در جريان است تا قدرت در اختيار اليگارشي پشت‌پرده باقي بماند.حزب اصلاح‌طلب ديگري را مي‌شناسم كه از آن و روزگار با شكوهش جز چندنام كمرنگ شده و يك رسانه بي‌مخاطب چيزي باقي نمانده و البته همه اينها مولود جنگ داخلي ميان بنيانگذاران اين حزب براي نگه داشتن قدرت در دست خودشان است.حزب ديگري را مي‌شناسم كه خودش را از پيشروترين احزاب اصلاح‌طلب ايران مي‌داند اما جز يك دوره فترت اجباري، بيش از 40 سال است دبيركل يا نفر اصلي تصميم‌گيرنده آن يك نفر است و دست بالا چند نفر او را در حد مشاوره همراهي مي‌كنند.نمونه‌هاي بالا مواردي است كه نشان مي‌دهد احزاب اصلاح‌طلب موجود به هيچ عنوان نتوانسته‌اند از بنيانگذاران خود فراتر بروند و از آن طرف دچار نوعي «پدرسالاري سياسي» در مديريت خود هستند. اين نوع مديريت همچنين سبب دوري جستن تدريجي نخبگان از فعاليت در احزاب اصلاح‌طلب و ازطرفي نوعي نوچه‌پروري شده و درنهايت تربيت و جذب نيروي انساني كارآمد در اين احزاب را ناممكن ساخته است. به تبع همه اينها نمي‌توان از احزاب اصلاح‌طلب انتظار داشت كه با اين وضعيت بتوانند در مديريت سياسي كشور و پيشبرد اصلاحات نقش‌آفريني چنداني داشته باشند.اين پدرسالاري در مديريت احزاب اصلاح‌طلب البته نتايج ناميموني ديگري هم داشته است، از جمله:

مانع آن شده است كه احزاب اصلاح‌طلب ريشه اجتماعي مستحكمي پيدا كنند و به نوعي بيشتر ريشه آنها بيرون از خاك است كه آن هم با يك تكانه شديد سياسي كاملا بيرون مي‌آيد و درنهايت حزب متلاشي مي‌شود. بايد بپذيريم كه احزابي با اين وضعيت در پيروزي جريان اصلاح‌طلب در انتخابات يا تعبير دقيق‌تر شكست جريان اصولگرا در انتخابات نقش چنداني ندارند اما باتوجه به عملكرد منسوبان و منصوبان آنها در مجموعه‌هاي اجرايي، در شكست اصلاح‌طلبي حتما نقش مهمي دارند.

مديريت پدرسالار، احزاب اصلاح‌طلب را از محتواي اجتماعي تهي كرده و آنها را به گعده‌هايي براي رسيدن به قدرت و سهم‌خواهي از آن تبديل كرده است. عجيب نيست كه كاركرد اصلي احزاب اصلاح‌طلب در اين چندسال لابي كردن براي انتخاب مديران دولت و شهرداري بوده كه البته نمي‌تواند في‌نفسه بد باشد اما به عنوان اصلي‌ترين كاركرد آنها آسيبي جدي است.

مديريت پدرسالار در تشديد بدبيني اجتماعي نسبت به احزاب و حتي هرنوع فعاليت گروهي سياسي-‌ اجتماعي در ايران در قالب‌هاي ديگر موثر است. در جايي از دكتر محسن گودرزي مي‌خواندم سرانه زماني كه ايراني‌ها براي فعاليت‌هاي داوطلبانه اجتماعي هزينه مي‌كنند، بسيار پايين است. اين آفت دست‌كم در حوزه سياسي و درباره طبقه متوسط تا حد بسياري مي‌تواند ناشي از نوع عملكرد احزاب اصلاح‌طلب هم باشد كه از فعاليت‌هاي داوطلبانه جامعه براي اصلاحات جهت كسب قدرت بهره مي‌برند اما به ساير ملزومات رسيدن به قدرت با اين ابزار - ازجمله پاسخگويي و وفاي به عهد- پايبند نيستند.

مديريت پدرسالار، برخورد با احزاب سياسي را توسط گروه‌هاي قدرت تسهيل كرده است. حذف حزبي كه ريشه‌هاي قدرتمندي در جامعه ندارد، كار چندان مشكلي نيست و هزينه بسياري نخواهد داشت.

به هر حال جان كلام و عرض بنده اين است كه پدرسالاري حاكم بر احزاب اصلاح‌طلب براي آنها پاييزي را رقم زده كه مهم‌ترين و شوم‌ترين پيامدش «تنهايي و بي‌پناهي اجتماعي» است. اين وضعيت به نفع اصلاحات و به نفع جامعه ايران بايد تغيير كند و مصدر اين تغيير هم نخبگان و روشنفكراني هستند كه مي‌توانند با نقدهاي پي‌درپي و تحت فشار گذاشتن احزاب اصلاح‌طلب در افكار عمومي، آنها را وادار به تغيير رويه خودشان كنند.

توضيح «اعتماد»: آن‌چه خوانديد، دومين شماره از سلسله‌يادداشت‌هايي است كه عبدالكريم حسين‌زاده، رييس فراكسيون حقوق شهروندي مجلس، نايب‌رييس فراكسيون اميد و البته عضو اين فراكسيون در شوراي عالي سياست‌گذاري اصلاح‌طلبان، جهت انتشار در اختيار «اعتماد» قرار داده است. حال آنكه شماره نخست اين مجموعه‌يادداشت در شماره شنبه 10 دي‌ماه به چاپ رسيد و به‌دليل وقوع چند رويداد خبري غيرمترقبه، ازجمله ترور سردار سليماني، سقوط هواپيماي اوكرايني و ... انتشار شماره‌هاي منظم آن به تاخير افتاد .لذا باتوجه به نزديك شدن انتخابات مناسب ديديم كه اين سري از يادداشت‌ها را پي‌در پي در روزهاي يكشنبه و سه‌شنبه در «اعتماد» به چاپ برسانيم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون