• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4569 -
  • ۱۳۹۸ چهارشنبه ۲ بهمن

گشت‌و‌گذاري در شهر عسلويه و شنيدن حرف شهروندان آن

پايتخت انرژي ايران نيازهاي فراواني دارد

فاطمه باباخاني
 

در اسكله كارگران و تك و توك مهندسان پتروشيمي‌ها و پالايشگاه‌ها روي صندلي‌هاي پلاستيكي نشسته‌اند؛ كارگر دكه به سرعت فلافل‌ها را لاي نان لواش مي‌پيچد و تحويل مشتري‌ها مي‌دهد. هوا چنان تاريك است كه نه اسكله ديده مي‌شود و نه قايق‌ها. دريا هم چندان آرام است كه حضورش را از ياد برده‌ايم. كارگر دكه به سرعت سيني‌هاي پلاستيكي مشتري‌هاي قبلي را برمي‌دارد، دستمال چركش را به ميز مي‌كشد و سفارش ما را مي‌آورد. طعم فلافل‌هاي عسلويه با تهران واقعا فرق دارد‌؛ معلوم نيست از كدام سبزي و ادويه‌اي استفاده كرده‌اند. چند جمله‌اي در اين باره حرف مي‌زنيم و بعد يادي از گذشته‌ها! دسته‌اي از كارگران با هياهوي بسيار جمع مي‌كنند و مي‌روند، دقايقي بعد ما هم در خيابان‌هاي اصلي عسلويه در حال قدم زدنيم!

 

سال 1377 بود كه عسلويه آرام ‌آرام تبديل به يكي از قطب‌هاي صنعتي كشور شد‌. آن زمان كه پالايشگاه‌ها و پتروشيمي‌ها يك به يك سر به آسمان كشيدند و شعله‌هاي فلرشان به نظر مقامات نه نشانه‌اي از آلودگي هوا، بلكه نمادي از فعاليت و زنده بودن منطقه داشت. بيش از 90 سال قبل كمي آن طرف‌تر از عسلويه يعني در آبادان با اكتشاف نفت، فعاليت‌هاي توسعه‌اي در اين منطقه شروع شد. تا پيش از قرارداد 1933 ايران پالايشگاه نداشت و ايرانيان هم دچار محدوديت استخدام و تحصيل در رشته‌هاي مربوط به نفت بودند اما با بسته شدن قرارداد، معدود ايرانياني هم به اين حوزه راه پيدا كردند. بنا به اسناد موزه و مركز اسناد صنعت نفت «تا پيش از قرارداد 1933 ميلادي (1312ش) شركت نفت انگليس و ايران در آبادان 476 خانه براي كارمندان متاهل، ‌774 اتاق براي كارمندان مجرد، 28 خانه براي كارگران متاهل و 33 اتاق براي كارگران مجرد ساخته بود كه تقريبا تمامي آنها به كارمندان و كارگران خارجي اختصاص داشت و فقط معدودي از آن به ايرانيان اختصاص يافته بود. پس از عقد قرارداد مذكور شركت نقشه‌اي طرح كرد كه بر اساس آن براي تمامي كاركنان خارجي و يك قسمت از كارمندان و كارگران ايراني خود خانه‌هايي بسازد.» عدم توجه به ايراني‌ها باعث مجموعه اعتراضاتي در سال 1325 شد كه در نهايت با ملي شدن صنعت نفت‌ اين موضوع در اولويت قرار گفت و «تا سال 1344 تعداد 1252 خانه كارگري با سرويس‌هاي مربوطه در ناحيه پيروزآباد و 200 خانه كارمندي در بوارده جنوبي و هلال بريم ساخته شد. با ساخته شدن اين خانه‌ها تقريبا ‌مشكل كمبود مسكن مرتفع شد. تا سال 1345، متجاوز از 14 هزار خانه سازماني تحت نظر شركت ملي نفت ايران در آبادان ساخته شد.»

شهر سينماها، شهر بي‌سينما

افزايش جمعيت در جنوب خوزستان مجموعه نيازهايي را ايجاب مي‌كرد كه گروه‌هاي شغلي قبلي يعني معلمان و دبيران، كادر ژاندارمري و نيروي دريايي، افسران شهرباني و... را گسترش مي‌داد. از آنجا كه دولت توان تامين مسكن براي اين گروه را نداشت، شركت نفت دست به كار شد و با ملي شدن شركت، منازلي را به صورت خانه‌هاي سازماني به درصدي از كاركنان دولتي غير شركت نفتي اختصاص داد. مثلا ‌منازل ناحيه خسروآباد به كادر ژاندارمري واگذار شد. همچنين منازل جمشيدآباد به كادر نيروي دريايي سپرده شد. علاوه بر آنها، بسياري از كاركنان آموزش و پرورش و ديگر سازمان‌ها (دادگستري، شهرباني و...) در منازل شركت نفتي در مناطق بوارده، ‌سيك‌لين، بهمنشير، فرح آباد و بهار زندگي مي‌كردند.

در عسلويه وضع فرق مي‌كند، عمده كارگران و مهندسان در كمپ‌ها زندگي مي‌كنند، قيمت مسكن در اين مناطق بالاست و گاه هر متر زمين در عسلويه قيمتي معادل شمال شهر تهران را دارد؛ حتي كمك 65 ميليوني براي وديعه مسكن در سال 96 هم نتوانست مهندسان و كارگران را راضي كند كه با خانواده‌هاي‌شان به اين منطقه بيايند. در اواخر تير ماه سال جاري هم كه طرح اسكان كاركنان اقماري مطرح شد دو گروه موافق و مخالف پديد آمدند. موافقان مي‌گفتند بر اساس گفته مشاوران خانواده كار به صورت اقماري، خانواده‌هاي زيادي را به مرز فروپاشي مي‌كشاند. در مقابل منتقدان در گزارشي در خبرگزاري ايرنا عنوان كردند كه طرح اسكان كاركنان اقماري صنعت نفت به مشكلاتي مانند آماده نبودن زيرساخت‌هاي كافي در شهرهاي منطقه ويژه عملياتي پارس، شرايط آب و هوايي منطقه‌اي خاص و معضل آلودگي ناشي از مشعل‌هاي گاز در عسلويه و امكان فروپاشي خانواده‌ها در اثر عدم رضايت خانواده كاركنان به مهاجرت منجر مي‌شود.

همين طور كه از خيابان رد مي‌شويم‌، آسفالت ناهموار را با بالا و پايين شدن لحظه به لحظه حس مي‌كنيم. مغازه‌هاي عسلويه پر است از اجناس خارجي‌؛ انواع شكلات‌ها، قهوه‌ها، چيپس و پاستيل و ساير تنقلات. مغازه‌هايي هم هستند كه لوازم خانگي مي‌فروشند و اندك مشترياني مشغول خريد كردن در آنها. در اين راسته اصلي شهر گاه به گاه آب از سقف شره و گوشه‌اي از پياده‌رو را خيس كرده است. سر كه مي‌چرخانم به بشكه سفيد پلاستيكي آب بالاي سقف مي‌رسم. همراهم مهندس جواني است كه بيش از يك دهه است در عسلويه زندگي مي‌كند، او همراه با من سرش را مي‌چرخاند و مي‌گويد، عسلويه مشكل آب دارد، مردم به اين شكل آب را ذخيره مي‌كنند و گاه از بشكه‌ها آب چنين سرازير مي‌شود. آب در چاله جمع مي‌شود‌، راه را گل مي‌كند و ما با بلندكردن قدمي از آن مي‌گذريم.

يعني آن زمان كه آبادان به سمت صنعتي شدن مي‌رفته‌، مشكل آب داشته يا نه! آن زمان مسوولان شركت نفت براي خانه‌هاي كارمندي بوارده دو نوع آب لوله‌كشي در نظر گرفتند. طبق اسناد موزه صنعت نفت «يكي آب تصفيه شده براي شرب و ديگري آب شط (آب تصفيه نشده) مخصوص شستن خودرو و آب دادن به باغچه و غيره. هدف از راه‌اندازي اين دو شبكه آب، صرفه‌جويي در مصرف آب تصفيه شده بود. (اين شيوه آبرساني در آبادان و شهر منچستر انگليس به‌ طور همزمان آغاز شد ولي پروژه آب دو سيستم منچستر به دليل مشكلات مالي حدود 12 سال بعد از آبادان به پايان رسيد) مي‌توان اظهار داشت كه آبادان اولين شهر دنيا بوده كه به سيستم دو فازي آبرساني تجهيز شده است.»

به مسجد كه مي‌رسيم همراهم مي‌پرسد به نظرت به اهل سنت اختصاص دارد يا شيعه‌ها؟ اطلاعات اندكم را روي هم مي‌گذارم و به واسطه دو مناره مي‌گويم‌، شيعه‌ها! به مسجد كه مي‌رسيم روي سنگ سفيدي نوشته شده اين مسجد متعلق به اهل سنت است. بوي قهوه در فضا مي‌پيچد و آن طرف‌تر چند متكدي با لباس‌هاي محلي راه‌مان را سد مي‌كنند. پسربچه آب بيني‌اش را با آستين پاك مي‌كند و رد سفيدي در ميان صورتش پيدا مي‌شود. مي‌گويد لااقل برايم چيزي بخر، آن نزديكي هم فلافلي هست و مي‌شود چيزي گرفت تا كودك سه الي چهار ساله حس كند معده‌اش پر شده.

 

اشتغال‌؛ هديه پالايشگاه‌ها و پتروشيمي‌ها

به عسلويه

فروشنده مي‌گويد اينها از اهالي بومي منطقه نيستند از كشورهاي همسايه آمده‌اند و شهر پر است از آنها كه مي‌خواهند رزق و روزي‌شان را از تكدي‌گري درآورند. علي يكي از مغازه‌داران عسلويه همين گزاره را تكرار مي‌كند، اينكه آنها بومي منطقه نيستند. مي‌پرسم اوضاع خوب است، جوابش آري است. اينكه تا پيش از ورود پالايشگاه‌ها اينجا بيابان بوده‌، مردم كسب و كاري نداشتند و حالا همه به لطف همين صنعت زندگي‌شان مي‌گذرد. حضور كارگران و مهندسان چه؟ آيا ناامني در شهر دارند يا نه؟ علي مي‌گويد مسخره است از اينكه بگوييم ناامني ايجاد شده، منطقه امن است و مشكلي نيست. آمارهاي سرشماري سال 95 اما مي‌گويند در عسلويه و دو منطقه پارس جنوبي يك و دو در مقابل 93 هزار و 557 مرد، تنها 25 هزار و 943 زن زندگي مي‌كنند و همين موضوع تركيب نامانوس جمعيتي را نشان مي‌دهد. همين موضوع است كه برخي فعالان اجتماعي را در منطقه نگران كرده است. نوراني يك از آنهاست كه معتقد است حضور اين حجم از كارگران و مهندسان براي زنان منطقه مشكل‌ساز شده و انواع آسيب‌ها را به همراه داشته است.

علاوه برآن سال‌هاست كه كارشناسان درباره تبعات عدم امكانات تفريحي و فرهنگي در عسلويه هشدار مي‌دهند. يوسفي از مهندسان پارس جنوبي در سال 1395 در مصاحبه‌اي با اقتصاد آنلاين گفته «اعتياد اصلي‌ترين دامي است كه براي جوانان پهن شده است؛ مستعد بودن محيط، دوري از بزرگ‌ترها و خانواده، نبود امكانات تفريحي و سرگرمي از عوامل گرايش كارگران اين منطقه به موادمخدر به حساب مي‌آيند.» همراهم مي‌گويد آنها كه عشق سينما رفتن هستند مسير يك ساعته تا جم را مي‌روند. كتابخانه هم كه در شهر نيست، البته يك بار نمايشگاه كتابي با درصد تخفيف خوب گذاشتند كه بعد از چند روز جمع شد و ديگر هيچ.

اين در حالي است كه 50 سال پيش آبادان شهر سينماها در ايران بود. بر اساس يادداشت نوشته شده توسط ايمان پاكنهاد در سايت تاريخ ايراني، قلب نفتي ايران آن سال‌ها بعد از تهران بيشترين تعداد سينما‌ها را داشت. پاكنهاد نوشته است: ‌«عمر سينما در آبادان برابري مي‌كند با عمر بلند پالايشگاه نفت. انگليسي‌ها در سال‌هاي اول ورودشان به آبادان يك دستگاه آپارات براي نمايش فيلم آوردند و در محله «بريم» يك سينماي روباز بسيار كوچك خاص خودشان ساختند. محله «ابو ابراهيم» كه انگليسي‌‌ها به دليل سختي تلفظش به آن «بريم» مي‌گفتند، ويژه خود انگليسي‌ها و البته كاركنان رتبه بالاي شركت نفت بود. هنوز هم همين‌ طور است با اين تفاوت كه از انگليسي‌ها فقط معماري خانه‌هاي‌شان به جا مانده و از خودشان اثري نيست. ايراني‌ها و هندي‌هاي آن موقع آبادان از تماشاي فيلم در اين فيلمخانه محروم بودند و آنها را به اين سينما راه نمي‌دادند. بعد‌ها يك سينماي سيار به آبادان آوردند كه آن را به ميدان‌ها و كوچه‌ها مي‌بردند و فيلم‌هاي بهداشتي را نشان مي‌داده‌اند و ترقيات بريتانياي كبير را به نمايش مي‌گذاشتند. سال ۱۳۱۱ هجري شمسي سينما «شيرين» در منطقه شهري آبادان تاسيس شد و از‌‌ همان ابتدا تماشاي فيلم در آبادان طرفداران زيادي پيدا كرد. سال ۱۳۲۴ هم شركت نفت سينما تاج را ساخت. سينما تاج سابق كه اكنون هم در آبادان پا برجاست، معماري انگليسي دارد. براي ساختن اين سينما همه‌ چيز حتي آجر‌هايش را هم از لندن آوردند. تا سال ۱۳۵۷ جمعا ۱۵ سينما در آبادان ساخته شد: تاج، نفت، گلستان، بهمنشير و پيروز وابسته به شركت نفت بود و بقيه براي استفاده عموم آزاد: شيرين، خورشيد، ركس، متروپل، نياگارا، شهناز، ساحل، ايران، كيهان و سهيلا».

 

بيمارستان نداريم

امكانات درماني چطور؟ همراهم مي‌گويد تا همين چهار سال پيش بيمارستان درست و حسابي هم نداشتيم، هنوز هم نداريم. اينجا مشكل سوختگي براي كارگران جدي است و آن وقت بايد چهار ساعت تا گناوه برويم تا بيمارمان را به آنجا برسانيم. بيماري كه در اثر كار كردن در همين پالايشگاه‌ها و پتروشيمي‌ها دچار سوختگي شده. اين در حالي است كه در كتاب تاريخ مسجد سليمان، نوشته دانش عباسي شهني به نقل از ويليامسون در سال 1307 شمسي آمده است: «در مسجد سليمان بيمارستاني در دو مايلي ميدان نفتون قرار دارد كه در آن بيماراني را بستري مي‌كنند كه اضافه بر خدمات پزشكي و جراحي‌هاي سرپايي در كلينيك‌هاي بيرون از بيمارستان، وسايل لازم براي 100 نفر در مواقع اورژانس وجود دارد. همچنين يك بيمارستان مجزا براي امراض مسري و يك كمپ براي قرنطينه كردن آنها برپا شده است. بخش گرمازدگي به منظور مطالعه و مداواي موارد گرمازده و براي بيماراني كه بعد از عمل تب شديد دارند يا شوك به آنها دست مي‌دهد ساخته شده است. به جرات مي‌توان گفت بيمارستان مسجد سليمان نه فقط بهترين بيمارستان در خاورميانه است، بلكه مجهزتر از بهترين بيمارستان‌هاي روسيه، هند و ساير كشورهاي قاره آسياست. عمليات بهداشتي مثل ضدعفوني كردن خانه‌ها، گرفتن موش‌ها با تله و سمپاشي به عمل مي‌آيد. بازرسي مداوم غذا، آب، شير با جمع آوري نمونه‌ها انجام مي‌شد، مورد آزمايش قرار گرفته و در كارخانه سوداسازي تحت كنترل شديد قرار مي‌گرفت. براي مثال بازار سبزي در مناطق مسجد سليمان روزانه بازرسي مي‌شد. يكي از مسوولان شركت مي‌گفت كه بازار سبزي اين منطقه تميزترين بازار در قاره آسيا است و روزي دو مرتبه نظافت مي‌شود.» همين طور كه راه مي‌رويم گذرمان به يكي از مغازه‌هاي اطراف مي‌خورد. زن عرب و دخترش هم آنجا هستند. مي‌پرسيم شرايط چطور است مي‌گويد از اشتغال راضي هستيم. درست است كه برادرشوهرم به واسطه بيماري ريه كه احتمالا از آلودگي باشد فوت كرده اما خدا را شكر كه اشتغال داريم و همين خوب است.

خورشيد رفته است‌، از دور شعله‌هاي فلر پيداست، يكي از خبرنگاران محيط زيست خودش را به آن سوي جاده مي‌رساند تا با تلفن همراهش عكسي از شعله‌هاي فلر بگيرد، مي‌گويد اينها آلاينده‌اند و مردم بايد بدانند. در اين تاريكي هوا عكسي كه مي‌گيرد برايش چندان راضي‌كننده نيست. شعله زرد به آسمان بلند شده و دود حاصل از آن در حال رساندن خودش به آن لايه‌اي است كه منطقه را فراگرفته. راننده مي‌گويد كارتان اگر تمام شده وقت حركت است. چشم به چشم همراهم مي‌دوزم. او مي‌ماند و من مي‌روم، فردا او هم قرار است سري به همسر و پسرش در شهر ديگري بزند، شايد هم توانست از عسلويه كنده شود و برود، مي‌گويد اشتغال مساله مهمي است، هنوز كاري مناسب پيدا نكرده‌ام براي رفتن از اينجا، والا دور بودن از خانه و نديدن بزرگ شدن فرزند آن هم در اين شرايط آب و هوايي اينجا از سخت‌ترين تجربه‌هاست. اتوبوس كه مي‌گذرد، بافت بي‌قواره عسلويه را ترك مي‌كنيم؛ بوي قهوه و شكلات هنوز در اتوبوس و از خريدهاي همسفرمان با ماست. در كنار خيابان پيرمردي ايستاده است‌، با چوبي در دست و نگاهي به جاده! لابد از بومي‌هاست، بومي‌هايي كه شايد پسرانش در همين پالايشگاه‌ها و پتروشيمي‌ها مشغول كارند‌، شايد هم مانند بسياري از ناراضيان، هنوز هم آنها نتوانسته‌اند خود را به خيل كارگران و مهندسان اين غول عظيم فلزي برسانند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون